چرا بازداشت شدن یغما گلرویی را مسخره کردند؟
دهم آذرماه همسر یغما گلرویی در صفحهی شخصیاش نوشت: «دیروز، دوشنبه 9 آذر، مأموران امنیتی با مراجعه به خانهی ما، ضمن بازرسی خانه اقدام به بازداشت یغما گلرویی و انتقال او به مکان نامعلومی کردند…» چند ساعت بعد خبرگزاریها و سایتهای خبری مختلف با استناد به این متن که با دقت خاصی نیز تهیه شده بود، به صورت گستردهای خبر بازداشت یغما گلرویی را منتشر کردند. انتشار این خبر با واکنشهای بسیاری از جانب کاربران شبکههای اجتماعی مختلف همراه بود. آنچه در بررسی این واکنشها قابل توجه است مشاهدهی موجی از ابرازنظرهای حاوی بیاهمیت انگاشتن، تمسخر، تنفر و شادمانی بود که طنز، هجو و هزل یغما گلرویی را موجب شد.
در همین راستا، کسانی در پی آسیبشناسی این واکنشها برآمدند و اغلب با تعمیم این برخوردهای غیرانساندوستانه به کلیت فضای جامعهی مجازی و حقیقی ایرانی، نتیجهگیریهای بعضاً دور از واقعی به دست دادند.
اکنون که خبر شادیبخش آزادی یغما گلرویی منتشر شده موقعیت مناسبیست تا به دور از حواشی زمان بازداشت بودن وی، به بررسی این رخداد پرداخت.
از میان تحلیلهای صورت گرفته میتوان به یاددشتی از لیلی نیکونظر –روزنامهنگار- اشاره کرد. نیکونظر در یادداشت کوتاه و تندی، این فضا را «محصول فساد عمیق و منشعب اخلاقی و محصول ناب ایدئولوژی جمهوری اسلامی» دانست و جامعهی مجازی ایرانی را «فاقد همدردی» توصیف کرد. پیام یزدانجو -مترجم و نویسنده- نیز با همین شیوهی تعمیمی و لحن هیجانی، جامعهی ایرانی را «یک جماعت هار هردمبیل» دانست «که به هر ننگ و نکبت و هر تحقیر تحمیلی از سمت حکومت تن میدهد» و «با هرچیز و همهچیزی به هر شکل و شیوه «شوخی» میکند.
آنچه در این میان مغفول مانده آن است که چرا این شکل از واکنشهای غیرانساندوستانه در رابطه با دستگیری و بازداشت دیگران رخ نداده است؟ مگر همین جامعه شاهد بازداشتهای فراوانی نبوده است؟ مگر نه این که همین جامعه دستگیری و بیخبری از هیلا صدیقیها و محمدرضا عالیپیامها و مهدی موسویها را دیده است؟ این ناهمدردی با یغما گلرویی که به این شکل گسترده و چشمگیر رخ میدهد نشأتگرفته از چیست؟
لذتی بیشتر از انتقام
در پاسخ باید به بررسی پیشینه و علل به وجود آمدن این واکنشهای غیرمتعارف پرداخت. چندی پیش بحث پرحاشیهای در رابطه با ترجمههای یغما گلرویی درمیگیرد، ابعاد گستردهای مییابد، به پاسخگویی یغما گلرویی میانجامد اما پاسخ نه تنها به اقناع مخاطبان کمکی نمیکند که بر بسیاری از جنبههای انتقادات ذکر شده صحه میگذارد و فصل الخطاب انتقادات نمیشود.
در این پروسهی افشا-انتقاد-پاسخ-انتقاد موضوعی که اهمیت مییابد شکل واکنش یغما گلرویی به مخاطبان منتقدبهخود است. یغما گلرویی به تقریب، تمامی نظرات مخالفی را که در صفحهاش درج میشود به طرز تعجببرانگیزی حذف میکند و امکان نظردهی و دسترسی انتقادکنندگان را مسدود (Block) میکند.
او تمام نظراتِ در موضع متقابل با خود را در دستهی حداقلی ِ توهینها گنجانده و با این دستآویز به توجیه حذف کردن مخاطبان و نظراتشان میپردازد. یغما گلرویی در چند برهه این جمله را به کار میبرد: «در بلاک کردن افراد فحاش لذتی هست که در انتقام نیست.»
به استناد موارد مشاهدهشده و ثبتشدهی بسیار زیاد، حتی کوچکترین سؤالات و انتقادات مبادی آداب نیز جزء این فحاشیها به شمار آورده شده است. حتی در مواردی طرفداران او هم به خاطر انتقاد در آن برهه، در دایرهی مغضوبین و تبعیدیهای گلرویی جای گرفتند.
آنچه به تجربهی شخصی فرد انتقادکننده در این برخورد مستقیم میانجامد رفتاری غیردموکراتیک و سانسورچیمآب است که نه تنها پاسخی برای انتقاد آن مخاطب نیست بلکه به حق بودن انتقادات خود و چه بسا به حق بودن دیگر انتقاداتِ حذفشده را نیز در ذهن او برجسته میکند. از دریچهی این تجربهی حذف کردن، گلرویی نفربهنفر مخالفان بالقوهای برای خود دستوپا میکند. مگر نه این که همین شکل غیردموکراتیک برخورد در نظامهای بسته است که با سانسور و سرکوب هر قلمی از آن نویسنده یک مخالف تمامعیار میسازد؟
مخالفت تمامعیار در هر قشری میتواند واکنش متفاوتی را به بار آورد. میتواند منجر به خلق آثار هنری معترض شود، انتشار یادداشتها و مقالات انتقادی را سبب شود یا به ساختن لطیفه و فکاهی و چه بسا ناسزاگویی بیانجامد. بدیهیست که نمیتوان هر نوع واکنشی را تأیید شده دانست اما به فراخور هر قشر میتوان واکنشها را نتیجهی منطقی کنش دیکتاتورگونهی حادثشده فرض کرد. به عبارت دیگر، دور از انتظار نیست بخش زیادی از این مخاطبان، همسنگ رفتار بیمنطقی که شاهد بودهاند عکسالعمل نشان دهند. بنابراین بخشی از این همراه نبودن میتواند معلول سیستم گستردهی حذفِ همین کاربران شبکههای اجتماعی از جانب یغما گلرویی باشد. همان کنشی که لذتش برای وی بیشتر از انتقام بود!
من کلاهی برنداشتم
میتوان دو گروه همدرد و غیرهمدرد را در وضعیتی که برای یغما گلرویی پیش آمده مشاهده کرد. گروهی از نزدیکان و دوستداران یغما گلرویی با درج یک بیت ترانهای از او به ابراز همدردی و حمایت از او پرداختند. بیت مورد استفاده قرار گرفته اینگونه است: «من کلاهی برنداشتم / من فقط ترانه میگم»(۱)
گروه همدرد با اشاره به این «کلاهبردار» نبودنِ مصراع اول شکلی از همدردی را بروز میدهند که اتفاقاً از نظر گروه غیرهمدرد رد شده است. آنچه از فحوای کلام غیرهمدردان به گوش میرسد این است که کلاهبرداری بخش لاینفک فعالیتهای یغما گلرویی بوده است. انتشار ترجمهی دیگران به اسم خود که بخش قابل توجهی از کتابهای ترجمهشدهی وی را شامل میشود، ایجاد محبوبیت در بین هواداران و برخی همکاران(۲) با ادعای واهی بازداشت و مورد ضربوشتم و تجاوز قرار گرفتن توسط بازجو در گذشته، چاپ کتاب در داخل کشور و فروش آن به نام و قیمت چاپ کتاب در خارج از کشور، ادعای واهی مورد ضربوشتم قرار گرفتن و به سکوت وا داشته شدن از سوی نیروهای امنیتی در خلال ردوبدل کردن یادداشتهایی با روزبه بمانی و انتساب دروغین همان ترانهسرا به نیروهای امنیتی و موارد بزرگ و کوچک دیگر از مصادیقیست که این گروه برای کلاهبردار دانستن یغما گلرویی به آن متوسل میشوند و خود را محق میدانند که با چنین شخصیتی اظهار همدردی نکنند و «زامبی» هم خوانده نشوند.
سلبریتیِ آنارشیست
بخشی از مخاطبانی -که از نگاه خود- با جنبههایی از مصادیق کلاهبرداری و ظاهرسازی یغما گلرویی مواجه بودهاند و پاسخی برای آن نیافتهاند و به شکلی فاشیستی حذف شدهاند و مستعد هرگونه اعتراض دیگری هستند با دیدن رفتار یغما گلرویی در صفحات شخصیاش مایههای زیادی برای بروز اعتراضشان به شکل طنز و هجو مییابند. ذهنیتی که از یک ترانهسرا آنهم ترانهسرایی که به شکلی آنارشیستی قدرت و سرمایهداری را نقد میکند و در کنار تودههای مردم میایستد طبیعتاً با سلبریتیهای سینما متفاوت است. در عمل، تمایل همیشگی یغما گلرویی به زندگی سلبریتیوار با تمایل به نویسندهای معترض بودن در هم میآمیزد و جنبههای متناقضی از رفتار را نشان میدهد.( ۳) تمرکز گلرویی بر انتشار عکسهای فراوان که در موارد زیادی ژستهایی نمایشی و کاملاً ساختگی دارند، انتشار اشعار عامپسند همزمان با رخدادهای عمومی مختلف، اصرار بر انتشار عکسهایی در کنار هنرمندان شناختهشده و… همه و همه برای گروه غیرهمدرد به شویی طولانی میماند که پتانسیل مناسبی به وجود آورده تا با قرار دادن پازلهای فرعی در کنار پازلهای اصلی، شخصیتی بیافریند که استحقاق ارجمند بودن و دارای اهمیت بودن را از این هنرمند سلب میکند و هنرمند مورد نظر را شخصی فریبکار نشان میدهد که به هر اقدامی برای دیدهشدن چنگ میزند.
با توجه به بررسی عواملی همچون موارد ذکرشده است که میتوان راه آسیبشناسی رویداد پیش آمده را دنبال کرد و به شکل روشنتری به چرایی آن پرداخت. کلیگویی حاصل از احساسات هیجانی و غفلت از مداقه در علل و عوامل به وجود آورنده، چیزی جز تحلیلی سطحینگرانه و ناکارآمد به بار نمیآورد.
در پایان لازم به ذکر است که به زعم نگارنده هرگونه ممنوعیت و سرکوب بیانی و فیزیکی اهالی قلم از پیش محکوم است و هیچ قصور و خطایی نمیتواند ذرهای از بار مذمومیت سانسور و بازداشت آنان را کم کند.
پانویس:
۱-بیتی از ترانهی غزلفروش، آلبوم یک روز، شهرزاد سپانلو
۲-شاهین نجفی در آهنگی به نام نگفتمت نرو از آلبوم هیچ هیچ هیچ، یغما گلروریی را اینگونه توصیف میکند: «گوشوپردهپارهشاعری که کم نشست و ایستاده با دهان باز و نعره در فشنگ شعر عاصی و تصور ترانه / لای پای خایه جای پوتین و سیل سیلی روی ریش و ریشه و جوانههای خون روی لب خراش زیر چانه»
۳- یغما گلرویی خود نیز سابقهی وارد آوردن چنین انتقاداتی به دیگران را داشته است. به طور مثال در ترانهای به نام «روی پیشخون…» اینگونه با طعن و کنایه به انتقاد از رضا یزدانی میپردازد: «توی شعرای یه خوانندهی راک، همیشه حرفِ دارا و نداره / ولی مانکن چرمه، چون میگن چرم، لباس آدمای استواره؟!»
منبع: تریبون