وقتی پای صحبت آنها که دی ماه ۵۷ را تجربه کرده اند می نشینی بر یک نکته، اتفاق نظر دارند؛ آنها می گویند شاه، صدای انقلاب مردم را دیر شنید؛ آنقدر دیر که مجبور شد ۲۶ دی ماه همان سال از ایران برود.
مروری بر آنچه در سالها و ماههای منتهی به دی ماه ۵۷ اتفاق افتاد نشان می دهد که “انکار واقعیت” بزرگترین اشتباه شاه بود؛ اگر استبداد و بازداشت مخالفان، چاره ی راحتیِ خیال و تخیل اعلیحضرت بود خواب زمستانی اش با انقلاب ۵۷ آشفته نمی شد.
تنها سه دهه بعد، آیت الله خامنه ای جا پای اعلیحضرت گذاشت و ساکت کردن خیابان “به هر قیمت” و خواب زمستانی آرام را بر پذیرش واقعیت ترجیح داد؛ خوابی که با “بازی با ارقام” آغاز شد!
رسانه های رسمی نظام، میلیونها معترض به انتخابات ۸۸ را “چندهزار نفر” خواندند اما در تاریخ ۲۰ مرداد همان سال، علیرضا جمشیدی سخنگوی وقتِ قوه قضائیه در یک کنفرانس خبری، تنها تعداد بازداشتی ها را ۴۰۰۰ نفر شمرد که نام شان در بازداشتگاه های رسمی کشور به ثبت رسیده؛ اما وقتی درباره آمار و وضعیت بازداشتگاه های غیررسمی مثل کهریزک از او پرسیدند اظهار بی خبری کرد و گفت “برای روشن شدن ابعاد این پرونده باید سایر مقامات نیز همکاری کنند”؛ همان زمان پیگیرانِ پرونده بنا بر آمار رسمی آقای جمشیدی مبنی بر ۴۰۰۰ بازداشتی و بی خبری اش از کهریزک، بازداشت شدگان پس از انتخابات را حدود ۵۰۰۰ نفر ارزیابی کردند.
این تازه روایت تهران بود در حالی که دامنه اعتراض به شهرهای دیگر (از جمله شیراز و اصفهان و مشهد و بابل و قم) نیز کشیده شده بود اما سرنوشت بسیاری از معترضانِ دیگر استان ها و شهرستان ها در آوار غربت و مظلومیت، مبهم ماند.
بازی با ارقام به شهدای جنبش سبز هم رسید و بیش از یکصد کشته که نام و تصویرشان موجود و گواهی خانواده های شان منتشر شده نیز همواره انکار شد؛ صادق لاریجانی، تنها یک کشته (ندا آقاسلطان) را پذیرفت که آن را هم نمایش انگلیسی خواند؛ اما رهبر جمهوری اسلامی گفت که کشته شدگان از بسیجیان بوده اند… اینهمه تولید دروغ از فقیهانِ مدعی “عدالت” کافی نبود و هجوم تلخ “واقعیت” را مهار نکرد تا نوبت به ۹ دی رسید؛ روشن بود که همان جمعیتی که همیشه به صورت حرفه ای در نمازجمعه و سایر راه پیمایی ها شرکت می کنند بار دیگر دعوت شدند تا این بار علیه جنبش سبز و در ستایش رهبر جمهوری اسلامی شعار دهند.
این بار اگرچه آقای خامنه ای، حکومتی بودنِ راهپیمایی ۹ دی را انکار نکرد اما مسئولیت تولید آمار دروغ را خود بر عهده گرفت و جمعیت هواداران خود را “دهها میلیون نفر” اعلام کرد و در نخستین سخنرانی پس از آن روز گفت: ”قویترین حکومتهای دنیا… اگر همه تلاششان را هم بکنند، نمیتوانند ظرف دو روز، صد هزار نفر آدم را بیاورند توی خیابانهای شهرشان یا کشورشان. اینکه چند ده میلیون انسان در سرتاسر کشور بیایند اگر به دستور حکومت هم آمده باشند، این خیلی حکومت مقتدری است”.
او پیش تر، مسئولیت آمار رأی دهندگان به محمود احمدی نژاد را نیز خود بر عهده گرفته بود و در نخستین ساعات پس از رأی گیری و پیش از طی مراحل قانونی، رأی او را ۲۵میلیون اعلام کرد؛ رسانه های کوچک، توان تولید دروغ های بزرگ را ندارند و او خود می بایست مسئولیت این دو دروغ بزرگ را بر عهده بگیرد: رأی ۲۵ میلیونی کسی که نظرش به نظر او نزدیکتر بود و تظاهرات دهها میلیون نفریِ هوادارانش…
اعداد البته درست انتخاب شده بود، رأی احمدی نژاد حتما باید بیشتر از آراء ۲۰ و ۲۲ میلیونی خاتمی در خردادهای ۷۶ و ۸۰ اعلام می شد تا اولاً مبادا رییس دولتِ مطلوب رهبری از رییس جمهور “نامطلوب” او، کم آورده باشد و ثانیاً امکان تشکیک در عدد نباشد و تقلب، آشکار نشود. عدد تولیدی برای شرکت کنندگان در تظاهرات ۹ دی هم باید دهها میلیون اعلام می شد تا از ۳ میلیون عدد معترضان ۲۵ خرداد (اعلام شده توسط شهرداری تهران) “خیلی بیشتر” باشد؛ پیشینیان گفته اند دروغ هر چه بزرگتر باشد انکارش دشوارتر است!
البته اگر روزگاری این روش به کار می آمد اما تاریخِ آن گذشته و حالا دیگر به آسانی نمی توان این جنس قصه ها را برای یک خواب زمستانیِ بی دردسر به کار گرفت؛ مردم فراموش نکرده اند که میرحسین موسوی و مهدی کروبی در انتخابات ۸۸ به صراحت گفته بودند که احمدی نژاد دروغ می گوید و در آمار تقلب می کند؛ همان مردم به یاد دارند که رهبر جمهوری اسلامی در نخستین نماز جمعه بعد از انتخابات ۸۸ نامزدها و معترضان را به شدت ملامت کرد که چرا رییس دولت را دروغگو خوانده اند؟ اما تنها کمتر از دو سال بعد اکثریت قریب به اتفاق رسانه های اصولگرایان، دولت محمود احمدی نژاد را دولتِ تقلب در آمار و ادعاهای دروغ می دانستند؛ هر چند به این پرسش پاسخ نمی دادند که دولتی که به آسانی در آمار و ادعاها بزرگترین دروغ ها را می گوید چرا در نتایج انتخابات بزرگترین تقلب را مرتکب نشود؟ مردم اما منتظر اعتراف اصولگرایان نمانده اند و حالا دیگر به آسانی درباره صداقتِ دو سوی معرکه، قضاوت می کنند.
سردار علایی، رئیس پیشین ستاد مشترک سپاه، و فرمانده اسبق نیروی دریایی سپاه دو سال پیش در مقاله ای در روزنامه اطلاعات نوشت که: “در اواخر دوره پهلوی «تیراندازی به تظاهر کنندگان»، «حصر کردن بعضی بزرگان در خانه های خود»، «متهم کردن مخالفان به اقدام علیه امنیت کشور» و «متهم کردن مردم معترض به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی» از جمله اشتباهات محمدرضا شاه پهلوی بود که به سرنگونی او انجامید».
امسال نیز همسران سرداران شهید سالهای جنگ (حاج همت و حمید باکری) در نامه ای به صادق لاریجانی نوشته اند: “کسانی که قدرتشان را از خون همسران ما و با یتیمی فرزندانمان کسب کردهاند حتی یک بار دلیل اعتراض ما [در ۸۸] را سئوال نکردند”.
آنچه سردار علایی، دو سال پس از ۹ دی ۸۸ نوشت و آنچه اکنون همسران سرداران شهید سالهای جنگ نوشته اند تلاشی است برای بیدار کردن رهبری از خواب زمستانی؛ خوابی که در ۹ دی رسما آغاز شد؛ آقای خامنه ای اما ترجیح داد به جای شنیدن سخنانِ یاران مشفق، لالاییِ روحانیان دربار را بشنود؛ محمد تقی مصباح یزدی سال گذشته در گفتگو با هفته نامه ۹ دی گفته بود: “تا آنجایی که بنده اطلاع دارم، هیچ کس به اندازه آیت الله خامنه ای اهمیت این روز را درک نکرده است” و ماجرا دقیقا همین است؛ قصه باید به مذاق کسی خوش بیاید که تصمیم گرفته بخوابد.