چرا نظام لیبرال سرمایه داری غرب تاکنون پا برجا مانده است؟ چرا با همه پیش بینی های صورت گرفته درباره سقوط محتوم این نظام در طول دویست سال گذشته هنوز این سیستم یکی از واقعیت های غیر قابل انکار زمان ماست؟
بسیاری از بزرگان اندیشه وفلسفه از مارکس وانگلس گرفته تا لنین ولوکزامبورگ وحتی اقتصاددانانی چون مالتوس موعدی را برای مرگ و فروپاشی این نظام در نظر گرفته اند. اما با همه فراز وفرودهای این دو سده شاهدیم درست در بزنگاهی که انتظار می رود پیش بینی ها با واقعیت قرین شود وهمه آماده حضوردر مراسم تدفین آن شوند، این موجود سخت جان تکانی به خود داده با انرژی وطراوت بیشتر جنب وجوش خود را از سر می گیرد.
برای دستیابی به پاسخ این پرسش مطمئنا باید به بسیاری از وجوه تفاوت این نظام با نظام های دیگر وپارامترهای موثر برآن توجه کرد. در این زمینه پاسخ های متفاوت وگاه متعارضی نیز داده شده که به فراخور نوع نگاه تحلیل گران به این مقوله قابل توجیه است که در این مجال کوتاه امکان پرداختن به آن وجود ندارد.
با این همه ودرصورت بررسی این پاسخ ها می توان شاه بیت همگی آنها را در قدرت فوق العاده این نظام در تصحیح مسیر خود عنوان کرد. مرحوم شریعتی در جزوه کوچکی به نام “به سرعقل آمدن سرمایه داری” با اشاره به همین موضوع تلاش می کند دلایل عدم وقوع انقلاب پرولتاریا را بررسی کند. وی با تکیه بر ادبیات چپ زده مرسوم دهه چهل وپنجاه تاکید دارد که نظام سرمایه داری با تجزیه وتحلیل دقیق نظریات مارکس وبرطرف کردن روبنایی نارسایی هایی که وی آنها را به عنوان مهمترین عوامل فروپاشی این نظام برمی شمرد وقوع انقلاب را به تعویق انداخته است.
به زبان دیگر وفارغ از بدبینی چپ انگارانه مرحوم شریعتی نسبت به نظام لیبرال سرمایه داری، می توان این گونه بیان داشت که بقا ونجات نظام لیبرال سرمایه داری بیش از همه عوامل مدیون دشمنان و منتقدان آن است. نظریه پردازان این سیستم به جای تخطئه و نفی نظر منتقدان از آنها به عنوان دستگاه های پیش بینی زلزله استفاده می کنند. همین امروز نیز شاید بتوان تحولات اخیر ایالات متحده وشعارهای تغییرطلبانه اوباما را نیز در همین چارچوب مورد بررسی قرار داد.
شاید در وهله نخست تامل در هشدارهای منتقدین از سوی سیستم های مختلف امری بدیهی به نظر برسد. حتی اگر از بینندگان پروپاقرص تلویزیون وطنی باشید و مجموعه یوسف به روایت فرج الله سلحشور را به تماشا نشسته باشید.احتمالا از این مجموعه نیز می توانید شاهد بیاورید که در یکی از قسمت ها پس از تعبیر خواب فرعون توسط جناب یوزارسیف و ارائه راهکار وی برای مقابله با بحران پیش روی مصر، در صحن تالار کاخ بحث داغی بین حضار در می گیرد که هم اکنون در برابر این هشدار چه باید کرد؟ بعضی از افراد با این استدلال که به صرف یک پیش بینی نباید مسیر حرکت را تغییر داد خواهان آن بودند که به توصیه مطرح شده وقعی گذاشته نشود. در مقابل نیز گروهی معتقد بودند که به سبب صدق پیش بینی های گذشته یوزارسیف و با توجه به راهکار عقلانی ارائه شده توسط وی، منطق حکم می کند حتی با وجود مخالفت وی با کیش رسمی مصر، به توصیه وی عمل شود. در این بین نیز جناب فرعون هم که فروتنانه به سخنان بندگان خویش گوش سپرده بود، دمکرات منشانه نظر دوم که نظر اکثریت بود را پذیرفت…
با این حال آیا سیستم های دیگر موجود جهان نیز توانسته اند از جام نامیرایی نظام “لیبرال سرمایه داری” جرعه ای بنوشند؟ از بلوک شرق گرفته تا بسیاری از کشورهای خاورمیانه وآفریقا وامریکای لاتین؟
آیا ما در کشور خود از این نسخه استفاده کرده ایم؟ به طور نمونه در سه سال گذشته وپس از آشکار شدن نوع رویکرد رئیس دولت نهم به مسائل کشور، بسیاری از متخصصان، دلسوزان ومدیران سابق اجرایی کشور به روش های متفاوت نسبت به عواقب سیاست های اتخاذ شده هشدار داده ادامه این روند را به صلاح مردم، کشور ونظام ندانسته اند. آن روزها اقتصاددان های کشور هشدار می دادند که ممکن است قیمت نفت سقوط کند، افزایش نقدینگی به افزایش تورم می انجامد و… برنامه ریزان کشور نسبت به حذف سازمان مدیریت وبرنامه ریزی هشدار می دادند. دیپلمات ها خواهان جلوگیری از موضعگیری های ماجراجویانه بعضی از دولتمردان بودند و…
در مقابل رئیس دولت نهم پیش بینی می کرد که نفت دیگر قیمت زیر صد دلار را نخواهد دید، هیچ رابطه مستقیمی بین تورم ونقدینگی وجود ندارد[جای شکرش باقی است که پس از سه سال وتجربه عملی این قانون اقتصادی، دولت نهم پذیرفت که بین تورم ونقدینگی می تواند ارتباط وجود داشته باشد]. پرونده اتمی ایران به شورای امنیت نخواهد رفت، بحران اقتصاد جهانی بر اقتصاد ما تاثیر نخواهد داشت و…
به شهادت رسانه ها اکثر قریب به اتفاق انتقادات منتقدین ودلسوزان کشور با بی مهری وبی اعتنایی دولت مهرورز مواجه شد ودر رسانه های حامی دولت نهم منتقدین به چوب اتهام کم اطلاعی، نگرانی نسبت به منافع شخصی، وادادگی و… مورد نوازش قرار گرفتند.
بی توجهی به توصیه ها وهشدارهای منتقدین ومتخصصان کشور فضایی را به وجود آورده است که چندماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، دلسوزان دو جریان سیاسی اصلی کشور را به تکاپوی جدی برای ایجاد تغییر مدیریت اجرایی کشور وا داشته است. از سویی ازاردوگاه اصولگرایان شعار تلاش برای ایجاد دولت وحدت ملی به گوش می رسد واصلاح طلبان نیز مردم را به دولت نجات ملی فرا می خوانند.
با توجه به روند کنونی واثبات بسیاری از ادعاهای منتقدین سیاست های دولت نهم و اشتباه از آب در آمدن پیش بینی های محمود احمدی نژاد منطقی به نظر می رسد که دولت به اصلاح مسیر خود اقدام کند.
مسولان دولت نهم اگرچه به نسخه بقای نظام سرمایه داری توجه نکرده و به هشدارهای منتقدان متخصص وقعی ننهادند.اما باید امیدوار بود که با آشکار شدن نتایج عملکرد خود در چندماه باقی مانده دوره فعالیتشان حداقل به نسخه فرعون، یوزارسیف واکثریت مصری های 5000 سال پیش عمل کنند ودر آغاز هزاره سوم ایده اقلیت آن دوران را تجربه نکنند.