گزارش

نویسنده

ادامه ی مجموعه مطالب هنر روز باب معرفی پنجاه اثر برتر تاریخ سینما، این هفته با معرفی “اتوبوسی به نام هوس”، “نجات سرباز رایان”، “ژول و جیم” و…

 

پنجاه فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت پنجم)

از رفقای خوب تا نجات سرباز رایان

تاکنون بارها لیست فیلم های برتر تاریخ سینما منتشر شده است. به واقع کدام فیلم بهترین است: “محله چینی ها” یا “دیوانه از قفس پرید”؟ “جادوگر شهر اوز” یا “آواز در باران”؟ نظر هر کس دراین رابطه متفاوت است، ولی جیل کین و جیم پیازا، از منتقدان برجسته هنر هفتم، لیستی از ۱۰۱ فیلم برتر تاریخ سینما را تهیه کرده اند. این لیست در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و اکنون نیز مورد بازبینی قرار گرفته. هنر روز در سال جدید، طی مطالبی۵۰ فیلم برتر این لیست را مرور می کند، پنج فیلم انتهایی این لیست پنجاه نفره را در نخستین شماره ی صفحه ی گزارش از پی بگیرید…

۳۰- نجات سرباز رایان [محصول ۱۹۹۸، آمریکا]

فیلم جنگی “نجات سرباز رایان” به کارگردانی “استیون اسپیلبرگ“، اقتباسی از خاطرات “برادران نایلاند” است که هر چهار نفر در جنگ جهانی دوم شرکت داشتند و درنهایت سه تن از آنان کشته شدند. البته بخش بزرگی از فیلمنامه تخیلی است.

بازیگران: “تام هنکس” در نقش سروان جان میلر؛ “مت دیمون” در نقش سرباز جیمز فرانسیس رایان؛ “ادوارد برنز” در نقش سرباز ریچارد ریبن؛ “تام سایزمور” در نقش گروهبان مایک هورواث.

داستان فیلم: در زمان پیاده شدن نیروهای متفقین در سواحل نرماندی فرانسه، گروهی از سربازان آمریکایی به فرماندهی سروان جان میلر [تام هنکس] سعی دارند به پشت نیروهای دشمن نفوذ کنند. قرار است جسد سه برادر که طی چند روز در جنگ کشته شده اند، برای مادرشان فرستاده شود. سروان جان میلر ازسوی ستاد مشترک ارتش آمریکا مأموریت می یابد تا برادر چهارم، سرباز جیمز رایان [مت دیمون] را پیدا کند و او در منطقه ای بسر می برد که هنوز دراختیار دشمن است.

برای ساخت این فیلم از ۲۰۰۰ سلاح واقعی و غیرواقعی استفاده شده و در حدود ۲۵۰۰ نفر از سربازان “نیروی دفاعی ایرلند” نیز در فیلم شرکت کرده اند. صحنه های فیلم به جز چند صحنه در ایرلند برداشت شده اند.

اکثر بازیگران اصلی فیلم به مدت چند روز آموزش نظامی دیدند تا بهتر بتوانند در نقش سربازان آمریکایی به ایفای نقش بپردازند. صحنه ابتدایی فیلم که پیاده شدن سربازان در ساحل اوماها در نرماندی را نشان می دهد، ازسوی برخی منتقدان به عنوان دردناک ترین و واقعی ترین صحنه جنگی تاریخ سینما شناخته می شود. ۴۰ بشکه خون مصنوعی در این صحنه مورد استفاده قرار گرفته.

دو شناور از شناورهایی که برای پیاده کردن سربازان مورد استفاده قرار گرفته متعلق به جنگ جهانی دوم است.

در حدود ۲۰ تا ۳۰ معلول در نقش سربازانی که به شدت آسیب دیده اند ایفای نقش کرده اند. آنها روی عضو ازدست داده خود پروتز گذاشته اند تا در زمان انفجار جدا و به هوا پرتاب شود.

در صحنه های ابتدای فیلم که در حدود ۱۱ میلیون دلار هزینه برداشته، دوربین های زیر آب به خوبی شدت حملات نیروهای آلمانی را نشان می دهند. گفته می شود در حدود یک چهارم نیروهای آمریکایی طی این عملیات غرق شده اند.

روستای رامل که صحنه های آخر فیلم در آن می گذرد، یک روستای خیالی است. تانک های تایگر آلمانی نیز درواقع تانک های روسی اند.

اسپیلبرگ رنگ فیلم را تا ۶۰ درصد کاهش داد، ولی تأمین کنندگان بزرگ ماهواره در آمریکا و همچنین چندین شبکه تلویزیونی به دلیل تماس های مکرر مردم و اعتراض نسبت به رنگ فیلم، آن را به صورت عادی درآوردند.

در صحنه ابتدایی فیلم، تمامی مهمات هایی که توسط سربازان حمل می شوند از جنس چوب اند تا حمل آنها سبک تر باشد.

دو سرباز “آلمانی” که در ابتدای فیلم تسلیم می شوند درواقع به زبان چک صحبت می کنند. درواقع آلمان بسیاری از سربازان چک و لهستانی را اسیر و آنها را مجبور کرده بود در ارتش آلمان بجنگند.

این فیلم در هفتاد و یکمین مراسم اسکار نامزد دریافت ۱۱ جایزه اسکار شد که درنهایت ۵ اسکار را از آن خود کرد: بهترین کارگردان، بهترین فیلمبرداری، بهترین جلوه های ویژه، بهترین تدوین و بهترین صدابرداری. این دومین جایزه اسکار اسپیلبرگ بود.

این فیلم که همچنین برنده اسکار بهترین تدوین شد، آخرین فیلمی است که از سیستم غیردیجیتال برای تدوین استفاده کرده است.

مل گیبسون و هریسون فورد برای نقش سروان میلر انتخاب شده بودند، ولی اسپیلبرگ درنهایت تام هنکس را انتخاب کرد.

بسیاری از نظامیانی که در زمان عملیات در سال ۱۹۴۴ در نرماندی حضور داشتند، به اسپیلبرگ بخاطر خلق صحنه هایی که بسیار به واقعیت نزدیک است تبریک گفتند.

اسپیلبرگ قصد داشت برای نقش سرباز رایان از کسی استفاده کند که درعین ناشناس بودن، چهره ای آمریکایی داشته باشد. او نمی دانست که مت دیمون قبل از اکران این فیلم به یک ستاره تبدیل خواهد شد. مت دیمون در فیلم “ویل هانتینگ خوب” [سال ۱۹۹۷] نامزد دریافت دو جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شد که درنهایت اسکار فیلمنامه غیراقتباسی را به همراه “بن افلک” از آن خود کرد.

اسپیلبرگ گفته بود به دلیل علاقه زیادی که به فیلم “جستجوگران” [سال ۱۹۵۶] دارد، از موضوع آن فیلم که چند نفر به دنبال یک نفر می گردند استفاده کرده است.

“تام سایزمور” در زمان تولید فیلم، درحال ترک مواد مخدر بود. اسپیلبرگ به او گفته بود که هر روز قبل از صحنه از او آزمایش خون گرفته می شود و درصورتی که نتیجه مثبت باشد، او را اخراج خواهد کرد و تمامی صحنه ها را حتی اگر روز آخر باشد، مجدداً با استفاده از بازیگر دیگری تولید خواهد نمود. سایزمور بعدها گفت که اسپیلبرگ جانش را نجات داده و سلامتی اش را مدیون اوست.

کین و پیازا در مورد این فیلم می نویسند: “اسپیلبرگ فیلمی دردناک را در برابر دیدگان ما می گذارد. این فیلم بیش از کلمات به عمل و احساسات متکی است. صحنه های جنگ آنقدر سوزناک اند که اجازه نمی دهند سبک و سیاق اسپیلبرگ نمود پیدا کند و بیننده با اندوه و تراژدی جنگ رها می شود.”

این فیلم به مدیریت دوبلاژ “سعید مظفری” و به گویندگی “منوچهر والی زاده ” در نقش سروان میلر (تام هنکس)، “تورج مهرزادیان” در نقش گروهبان مایک هورواث (تام سایزمور)، “سعید مظفری” در نقش سرباز ریچارد ریبن، “افشین زی نوری” در نقش سرباز فرانسیس رایان (مت دیمون) دوبله شده است. از دیگر گویندگان فیلم می توان به “امیرهوشنگ زند”، “اکبر میرطاهری”، “نادر کی مرام”، “ناصر نظامی” و “خسرو شمشیرگران” اشاره کرد

 

۲۹- اتوبوسی به نام هوس [محصول ۱۹۵۱ آمریکا]

فیلم “اتوبوسی به نام هوس” به کارگردانی “الیا کازان” برگرفته از نمایشنامه ای به همین نام است که توسط “تنسی ویلیامز” نوشته شده.

بازیگران: “ویوین لی” در نقش بلانش دوبوا؛ “مارلون براندو” در نقش استنلی کووالسکی؛ “کیم هانتر” در نقش استلا کووالسکی؛ “کارل مالدن” در نقش میچ.

داستان فیلم: بلانش [ویوین لی] پس از مدت ها برای دیدن خواهرش استلا [کیم هانتر] به شهر نیواورلئان می رود. استلا به همراه استنلی شوهرش [مارلون براندو] که یک کارگر لهستانی تبار است، در یک محله قدیمی فرانسوی زندگی می کنند. استنلی درصدد برمی آید تا از گذشته بلانش مطلع شود.

این فیلم در بیست و چهارمین مراسم اسکار نامزد دریافت ۱۲ اسکار شد که در نهایت ۴ جایزه اسکار را از آن خود کرد: بهترین بازیگر نقش اول زن [ویوین لی]، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و زن [کارل والدن و کیم هانتر] و بهترین کارگردان هنری سیاه و سفید. این اولین فیلمی بود که توانست ۳ اسکار را در رشته بازیگری به خود اختصاص دهد. پس از آن فیلم “شبکه” [سال ۱۹۷۶] ساخته “سیدنی لومت” به چنین دستاوردی رسید.

این دومین فیلم مارلون براندو پس از “مردان” [سال ۱۹۵۰] است. او در این فیلم به شهرت قابل توجهی رسید و نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد، ولی هامفری بوگارت بخاطر بازی اش در فیلم “ملکه آفریقا” اسکار را دریافت کرد. درواقع می توان گفت که این فیلم سکوی پرتاب براندو جوان بود و از او یک ستاره ساخت. او قبلاً همین نقش را در تئاتر و به کارگردانی الیا کازان بازی کرده بود. کیم هانتر و کارل مالدن نیز در این نمایشنامه همبازی های او بودند. سپس الیا کازان تصمیم گرفت آن را به یک اثر سینمایی تبدیل کند. او تصمیم گرفت نقش بلانش را به یک ستاره سینما بدهد و قرعه به نام “ویوین لی” افتاد.

مارلون براندو به خوبی از عهده نقش برآمده و با ترکیبی از احساسات و وحشیگری توانسته مردانگی و خوی حیوانی را به شکلی نامتعارف به تصویر بکشد. جذابیت جنسی ای که او در این فیلم از خود بروز داده و آن را با چاشنی های تهاجم و ملایمت درهم آمیخته، مهر تأییدی بر انتخاب الیا کازان است.

ازطرف دیگر، ویوین لی باتجربه نیز به خوبی تصویر زنی پیچیده و مبهم را نشان می دهد که در پیدا کردن ایده آل های عشقی خود دچار سردرگمی شده. او که در زندگی واقعی خود نیز با اغتشاشاتی روبرو بوده، به واقع بعدها در تمایز بین نقش بلانش دوبوا و زندگی واقعی اش دچار مشکل شد.

قرار بود “الیویا دو هاویلند” در نقش بلانش دوبوا ظاهر شود، ولی دستمزد بالای او باعث شد تا کارگردان، ویوین لی را انتخاب کند.

الیا کازان طنازی مفرط بلانش را با زیرپیراهن عرق کرده استنلی در برابر هم قرار داده. او با ایجاد یک فضای بسته به مانند صحنه تئاتر، حس خفقان و تضاد میان دو شخصیت اصلی را درعین اینکه به یکدیگر تمایل دارند به تصویر کشیده. او با خلق سایه روشن های شیوا و درعین حال بیمارگونه که به فاصله گرفتن جسم از احساسات منجر شده، به شدت به این تضاد دامن زده است. دکور خاص خانه استلا نیز این حالت را دوچندان کرده.

دیالوگ های مشاجره آمیز بلانش و استنلی یکی دیگر از نقاط قوت این نمایشنامه و همچنین بیانگر احساسات قوی دو شخصیت اصلی است.

اکترز استودیو” [استودیوی بازیگران] باعث شد اشخاصی مانند براندو به بازیگری روی آورند. درواقع ظهور سبک مشهوری به نام “اکترز استودیو” به لطف بازی درخشان براندو در این فیلم بود. بدون شاهکار براندو شاید هیچ گاه شاهد موفقیت بازیگرانی مانند “آل پاچینو” یا “رابرت دنیرو” نبودیم. این درواقع یک تحول در سینما محسوب می شد.

ویوین لی نیز در اولین تولید این نمایش در لندن در نقش بلانش بازی کرده بود. “لارنس الیویه” که در آن زمان شوهر او بود، کارگردانی نمایش را برعهده داشت. ویوین لی بعدها گفت که شیوه بازی اش در این فیلم بیشتر برگرفته از رهنمودهای لارنس الیویه بوده تا الیا کازان. زمانی که او درحال بازی در این فیلم بود، لارنس اولیویه نیز در هالیوود درحال بازی در فیلم “کری” به کارگردانی “ویلیام وایلر” بود. آنها یک بار نیز شام را با مارلون براندو صرف کردند.

شرکت برادران وارنرز برای جلوگیری از دردسرهای مربوط به صحنه های جنسی، در حدود ۴ دقیقه از فیلم را بدون اطلاع الیا کازان حذف کرد. صحنه های بریده شده بعدها در سال ۱۹۹۳ به فیلم اضافه شد.

فیلمبرداری آن در مجموع ۳۶ روز به طول انجامید. ویوین لی در زمان فیلمبرداری ۳۶ سال و براندو ۲۷ سال سن داشتند.

این فیلم به مدیریت دوبلاژ “محمدعلی زرندی فر” و به گویندگی “چنگیز جلیلوند” در نقش استنلی (مارلون براندو)، زنده یاد “ژاله کاظمی” در نقش بلانش (ویوین لی)، “تاجی احمدی” در نقش استلا (کیم هانتر)، و “محمد نوربخش” در نقش میچ (کارل مالدن) دوبله شده است.

 

۲۸- با نمک [محصول ۱۹۵۷ آمریکا]

فیلم “با نمک” به کارگردانی “استنلی دانن” یک فیلم موزیکال است.

بازیگران: “آدری هپبورن” در نقش جو استاکتون؛ “فرد آستر” در نقش دیک اوری؛ “کی تامپسون” در نقش مگی پرسکات.

داستان فیلم: مگی پرسکات [کی تامپسون] مدیر یک مجله مد است. او به دنبال مانکنی می گردد تا بتواند آخرین تولیدات یک خیاطی مشهور را نمایش دهد. دیک اوری [فرد آستر]، عکاس مجله، فرد ایده آل را پیدا می کند: جو استاکتون [آدری هپبورن] یک دختر کتاب فروش و علاقه مند به فلسفه و آموزه های دکتر فلوستر فرانسوی است. او پیشنهاد مجله را قبول می کند و برای دفیله به پاریس می رود. شبی که قرار است دفیله انجام شود، جو غایب است، زیرا به دیدن پروفسور رفته.

آدری هپبورن همزمان در فیلم دیگری به نام “عشق بعدازظهر” در کنار “گری کوپر” بازی می کرد. او پیشنهاد بازی در فیلم “ژی ژی” را بخاطر این فیلم رد کرد. دلیل مهم انتخاب او برای نقش ژی ژی تجربه بازی در نمایشنامه ای به همین نام نوشته کولت نویسنده فرانسوی بود که درواقع اولین تجربه او روی صحنه تئاتر محسوب می شد. خود او فکر می کرد نمی تواند از عهده این کار برآید، ولی کولِت با اصرار بسیار او را به تئاتر کشاند. او با بازی در این نمایشنامه به شهرت قابل توجهی دست یافت و “جایزه جهانی تئاتر” را نیز دریافت کرد. همین مسأله باعث شد تا “ویلیام وایلر” برای بازی در فیلم “تعطیلات در رم” [سال ۱۹۵۳] او را برای نقش مقابل “گریگوری پک” انتخاب کند؛ نقشی که تنها جایزه اسکار را برای او به ارمغان آورد. درواقع می توان گفت که آدری هپبورن موفقیت هنری خود را مدیون کولت است.

آدری هپبورن برای صحنه های پاریس مایل نبود از شوهرش “مل فرر” جدا شود. به همین دلیل برداشت صحنه های پاریس مقارن شد با فیلمبرداری “النا و مردان” ساخته ژان رنوار که فرر در کنار “اینگرید برگمن” در آن بازی می کرد.

اواخر سال های ۵۰ پایان فیلم های کمدی موزیکال است. فیلم “با نمک” یکی از آخرین فیلم های موزیکال دانن و فرد آستر می باشد.

به دلیل بارش زیاد باران در فرانسه، آدری هپبورن و فرد آستر در یکی از صحنه های رقص در یک صومعه چندین بار سر خوردند و به واقع پایان بردن این صحنه برای آنها عذاب آور شده بود. زمان فیلمبرداری در پاریس مقارن شد با اغتشاش و اعتصاب در این شهر.

آدری هپبورن در این فیلم ترانه ها را با صدای خود خوانده. او ۷ سال بعد در فیلم موفق “بانوی زیبای من” [سال ۱۹۶۴] در کنار “رکس هاریسون” یه ایفای نقش پرداخت. ولی در آن فیلم روی ترانه هایی که توسط او خوانده شده بود صداگذاری شد که همین موضوع موجب دلخوری او گردید. ازدیگر فیلم های معروف او می توان به “سابرینا” [سال ۱۹۵۴] ساخته “بیلی وایلدر“، “داستان راهبه” [سال ۱۹۵۹] ساخته “فرد زینمان“، و “صبحانه در تیفانی” [سال ۱۹۶۱] ساخته “بلیک ادواردز” اشاره کرد.

فیلم “شیطان پرادا می پوشد” [سال ۲۰۰۶] با بازی مریل استریپ، در نقش مدیر مجله مد، داستانی مشابه همین فیلم دارد.

 

۲۷- ژول و جیم [محصول ۱۹۶۲، فرانسه]

فیلم “ژول و جیم” به کارگردانی “فرانسوا تروفو” برگرفته از رمانی به همین نام نوشته “آنری پیر روشه” است که درواقع داستان یک مثلث عشقی است.

بازیگران: “ژن مورو” در نقش کاترین؛ “اسکار ورنر” در نقش ژول؛ “آنری سر” در نقش جیم؛ “سیروس رضوانی” در نقش آلبر.

داستان فیلم: پاریس، قبل از جنگ جهانی اول – جیم، فرانسوی [آنری سر]، و ژول، اتریشی [اسکار ورنر]، دو دوست جدانشدنی اند. آنها هر دو به دختری به نام کاترین [ژن مورو] علاقه مند می شوند. ژول درنهایت با کاترین ازدواج می کند. پس از جنگ، جیم برای دیدن این زوج به اتریش می رود. کاترین می گوید که با ژول خوشبخت نیست و ژول نیز قبول می کند که کاترین جیم را به عنوان معشوق خود بپذیرد، ولی شرایط به تدریج تغییر می کند.

سیروس رضوانی، نویسنده، نقاش و آهنگساز ایرانی تبار، در این فیلم در نقش آلبر، دوست نوازنده کاترین، ظاهر شده است. او همچنین ترانه “گردباد زندگی” را برای این فیلم ساخت و ژن مورو آن را اجرا کرد. سیروس رضوانی معروف به سرژ رضوانی بخاطر این ترانه بسیار مشهور گردید و به واسطه فرانسوا تروفو با ژان لوک گدار آشنا شد. از ترانه های مشهور دیگری که او ساخته می توان به “هیچ گاه نگفتم که همیشه دوستت دارم” و “خط شانس” در فیلم “پیروی دیوانه” [سال ۱۹۶۵] ساخته ژان لوک گدار اشاره کرد.

در فیلم “زن، زن است” [سال ۱۹۶۱]، ساخته ژان لوک گدار، قبل از اینکه فیلم “ژول و جیم” روی اکران بیاید، “ژان پل بلموندو” در صحنه ای از فیلم که در یک کافه می گذرد به ژن مورو که در نقش خودش ظاهر شده می گوید: “وضعیت سر صحنه ژول و جیم چطور است؟” و مورو در پاسخ می گوید: “مودراتو” [در ایتالیایی به معنی متوسط]. اشاره او به فیلم “مودراتو کانتابیله” یا “هفت روز، هفت شب” [سال ۱۹۶۰]، ساخته “پیتر بروک” است که اقتباسی از یک رمان به همین نام اثر “مارگریت دوراس“، نویسنده مشهور فرانسوی می باشد. عبارت مودراتو کانتابیله در ایتالیایی به معنی “خواندن یا نواختن با ریتم آرام” است.

ژن مورو در صحنه ای از فیلم به دلیل غیبت بدل اش مجبور شد خود به درون رودخانه بپرد که همین مسأله باعث شد تا سرمای شدیدی بخورد و تا دو روز نتواند سر صحنه حاضر شود. او همچنین به دلیل کسری بودجه فیلم، بخشی از آن را از حساب شخصی خودش تأمین کرد.

در فیلم معروف “سرنوشت شگفت انگیز آملی پولن” [سال ۲۰۰۱] ساخته “ژان پیر ژونه” در چندین صحنه به فیلم “ژول و جیم” اشاره می شود.

فرانسوا تروفو، کارگردان “ژول و جیم”، در فیلم “برخورد نزدیک از نوع سوم” [سال ۱۹۷۷] ساخته استیون اسپیلبرگ، در نقش دکتر لاکومب نیز به ایفای نقش پرداخته.

تروفو در این فیلم برای نشان دادن گذر زمان از ۱۳ تابلوی پیکاسو استفاده کرده که به تدریج از یک سبک هنری به سبک دیگری می رود. پیکاسو در این تابلوها از سبک های مختلفی مانند امپرسیونیسم، کوبیسم و تکه چسبانی استفاده کرده.

اشاره های موضوعی از این دست به خوبی نشان از توجه غیرمستقیم تروفو به جزئی ترین مسایل برای تحریک احساسات بیننده دارد. او یک بار گفته بود: “من می خواستم این فیلم به مانند یک آلبوم عکس های قدیمی باشد.” او رمان “ژول و جیم” را که درواقع داستان واقعی آنری پیر روشه، نویسنده رمان بود، در سال های ۵۰ در یک مغازه دست دوم فروشی پیدا کرد. او بعدها با روشه دوست شد. متأسفانه روشه کمی قبل از اکران فیلم از دنیا رفت و نتوانست رمان خود را در قالب فیلم تماشا کند.

تروفو چندان راضی به برداشت صحنه های عشقی نبود و به همین دلیل صحنه مربوط به عشق بازی جیم و کاترین در فضایی نیمه تاریک برداشت شده. او بخاطر ساخت فیلم “روز برای شب” [سال ۱۹۷۳] که در فرانسه به نام “شب آمریکایی” به نمایش درآمد، در سال ۱۹۷۴ موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد.

 

۲۶- رفقای خوب [محصول ۱۹۹۰، آمریکا]

فیلم “رفقای خوب” به کارگردانی “مارتین اسکورسیزی” داستان واقعی زندگی گانگستری به نام “هنری هیل” را بازگو می کند و درواقع اقتباسی است از کتاب “وایزگای” نوشته “نیکولاس پیله جی“، روزنامه نگار ایتالیایی-آمریکایی که در زمینه مافیا تبحر داشت.

بازیگران: “رابرت دنیرو” در نقش جیمز کانوی؛ “ری لیوتا” در نقش هنری هیل؛ “جو پشی” در نقش تامی دویتو؛ “پل سوروینو” در نقش تادی سیسرو؛ “لورن براکو” در نقش کارن هیل.

داستان فیلم: هنری هیل [ری لیوتا] به همراه دو دوست خود “جیمی کانوی” [رابرت دنیرو] و “تامی دویتو” [جو پشی] سرقتی را انجام می دهند. دو دوست او دیگر افرادی را که در سرقت شرکت کرده اند می کشند. آنها می خواهند به سلسله مراتب بالاتری در گانگستری دست پیدا کنند. ولی هنری چندان از پیشرفت دوستانش خوشحال نیست.

دلیل اختلاف نام رمان و فیلم در این بود که قبلاً یک سریال تلویزیونی به نام “وایزگای” ساخته شده بود.

اسکورسیزی پس از خواندن نقد کتاب وایزگای علاقه مند شد این کتاب را بخواند. او سر فیلمبرداری “رنگ پول” [سال ۱۹۸۶] آن را خواند و از دنیای عجیب مافیا شگفت زده شد. پس از آن تصمیم به ساخت این فیلم گرفت. ابتدا قرار بود این فیلم را قبل از “آخرین وسوسه مسیح” [سال ۱۹۸۸] بسازد، ولی چون بودجه آن آماده بود، “آخرین وسوسه مسیح” را قبل از این فیلم ساخت.

فیلم موفق “رفقای خوب” [چه ازنظر منتقدان چه از نظر فروش] نامزد دریافت شش جایزه اسکار شد که درنهایت تنها توانست جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای “جو پشی” به ارمغان آورد.

لیوتا که در این فیلم در نقش هنری هیل ظاهر شده، به کاست های اف بی آی گوش می داده تا شیوه حرف زدن خود را شبیه او کند. چون این اولین همکاری اسکورسیزی و لیوتا بود، اسکورسیزی نمی خواست که لیوتا قبل از آغاز فیلمبرداری با هنری هیل ملاقات کند، زیرا معتقد بود هنری هیل می تواند روی بازی او اثر بگذارد. دنیرو نیز چندین بار با هنری هیل تماس گرفت و شاخص های مهم زندگی او، ازجمله شیوه سیگار کشیدن جیمز کانوی را از او پرسید.

۲ هفته قبل از آغاز فیلمبرداری، مبلغ ۴۸۰ هزار دلار به هنری هیل واقعی پرداخت شد.

مارتین اسکورسیزی به یاد فیلم “ژول و جیم” ساخته فرانسوا تروفو، از شیوه “فریز فریم” استفاده کرد.

با اینکه اسکورسیزی و پیله جی در نوشتن فیلمنامه یا یکدیگر همکاری کردند و نامزد دریافت اسکار نیز شدند، ولی اکثر دیالوگ های فیلم به صورت بداهه بیان شده است.

اسکورسیزی ابتدا آل پاچینو را برای نقش جیمز کانوی انتخاب کرده بود، ولی او موافقت نکرد. او همان سال در فیلم گانگستری دیگری به نام “دیک تریسی” ساخته “وارن بیتی” بازی کرد. او یک بار گفته بود از اینکه نقش جیمز کانوی را قبول نکرده پشیمان است. ازطرف دیگر، ری لیوتا نیز نقش هاروی دنت در فیلم “بتمن” را رد کرد تا در این فیلم به ایفای نقش بپردازد.

جمله ای که جو پشی در زمان دریافت اسکار خود بیان کرد، به لحاظ کوتاهی سومین جمله ای است که در این مراسم بیان شده. او گفت: “این برای من یک افتخار است. متشکرم.” او بعدها گفت که جمله اش کوتاه بوده، چون اصلاً فکر نمی کرده برنده شود. دومین جمله کوتاه متعلق به “ویلیام هولدن” است که در سال ۱۹۵۳ در بیست و ششمین مراسم اسکار بخاطر بازی در فیلم “استالاگ ۱۱۷” جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. او گفت: “متشکرم.” و کوتاه ترین جمله متعلق به سلطان دلهره سینما، آلفرد هیچکاک است که در سال ۱۹۶۸ در زمان دریافت اسکار افتخار گفت: “مرسی.”

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت اول)

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت دوم)

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت سوم)

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت چهارم)