درست چند روزپس از آنکه هاله اسفندیاری، که در نزدیک به سه ماه زندان انفرادی هیچ تماسی با وکیل و خانواده خود نداشته ناگهان برپرده تلویزیون ظاهرشد و با چهره ای نزار و پریشان به تحلیل “انقلاب های مخملی” پرداخت، شیرین عبادی درمصاحبه ای که درروز منتشرشد به من گفت که خانم اسفندیاری صبح بعد به مادرش تلفن زده و گفته که خسته است و نمی داند دیگر چه کند. اسفندیاری به مادر 93 ساله اش گفته بود: “ مرا ازاینجا نجات بدهید.”
این همه آن چیزی است که از سه ماه اتهام زنی ممتد روزنامه کیهان و سایت های نزدیک به دولت، تبلیغات دستگاه های اطلاعاتی و سکوت غم انگیز قوه قضاییه به جا مانده است. الگویی که بارها تکرار شده است و دیگر حتی بسیاری ازمحافظه کاران نیز به آن باور ندارند. اما اراده محدودی دردستگاه های امنیتی آنچنان بر تکرار این روش نخ نما شده اصرار می ورزد که پنداری بیش از آنکه به کارایی آن اعتقاد داشته باشد، به انجام آن معتاد شده است.
این اعتیاد مزمن به اعتراف گیری به جای اینکه تکیه برواقعیات، قوی کردن روش های پلیسی جمع آوری اطلاعات و درنهایت کم پرداخت هزینه توسط شهروندان ازطریق زندانی شدن، شکنجه و یا ماه های زندان انفرادی وانفصال اززندگی روزمره داشته باشد، تنها بر فشار روی زندانیان متمرکز است. تا بدین وسیله منویاتی که مورد نظر دستگاه های اطلاعاتی ومحافل مطبوعاتی نزدیک به آنها است، از زبان زندانیان خارج شود.
چنین فیلمی برای دو نوع مخاطب تهیه شده است. برخلاف عده ای که گمان می کنند این برای مخاطلب عام تهیه شده، چنین فیلمی برای هشداربه بخش های دانشگاهی، دانشجویی وبه صورت کلی جامعه مدنی وسیاسی است. به گمان طراحان سناریوی اعتراف گیری، با نمایش دادن صحنه های خوردشدن چنین افراد مبرزی، حساب بقیه دستشان می آید و متوجه می شوند که وقتی دولت با کسانی که از پشتوانه سوابق، تحصیلات و حمایت بین المللی برخوردارند چنین می کند، آنگاه صدای فعالان داخلی به جایی نخواهد رسید. (اگرچه درعالم واقع، چنین کاری تا به حال تاثیرمعکوس داشته وباعث توقف هیچ جریان اصیل اجتماعی نشده است.)
هدف دوم، مانور برای کشورهای خارجی است که به حمایت ازحرکت های براندازانه حمایت می کنند تا بدین وسیله بگویند گوشی دستشان است. این مساله صرف نظر ازاین است که اساسا چقدرافرادی که طعمه دستگاه های اطلاعاتی می شوند، با چنین حرکت هایی درتماس باشند و اساسا چنین اقداماتی را دنبال کنند یا نه. مثلا درمورد افراد یادشده اساسا هیچگاه هیچ شواهدی دال بر دخالت این افراد درچنین روندهایی ارائه نشده است.
اما موضوع این است که اگر دستگاه های اطلاعاتی حتی یک شاهد – و تاکید می کنم تنها یک شاهد- داشتند که ثابت می کرد افرادی که از سلول انفرادی به اتاق مبله رییس زندان اوین و یا اتاق های دیگری که به همین منظور آرایش شده، برده می شوند تا برعلیه خود حرف بزنند، کاری خلاف قانون انجام داده اند وبه این وسیله می توانستند ادعاهای خود را ثابت کنند، هیچگاه به چنین کاری تن نمی دانند. بلکه با همان تک شاهد متهمان را دراسرع وقت به دادگاه می بردند و آنجا محکومشان می کردند. چون دیگر چه کسی است که نداند هیچ انسان عاقلی نیست که درشرایط عادی و خارج ازفشارهای فیزیکی و روانی بنشیند و علیه خودش وهمکارانش وسابقه سالها فعالیت آبرومندش صحبت کند؟
بنابراین، با توجه به آنچه خانم عبادی از گفت وگوی هاله اسفندیاری با مادرش گفته است (مرا ازاینجا نجات دهید!)، حقیقت ماجرا خیلی زودتر ازآنچه انتظار می رفت مشاهده شد. پرواضح است که با استفاده از ترفند اعتراف گیری، دستگاه های اطلاعاتی تلاش می کنند بر ضعف و اشتباه و خطای بزرگ خود دردستگیری افراد صحه بگذارند و به غیرانسانی ترین شیوه ها بگویند که اشتباه نکرده اند، چرا که متهمان دارند حقیقت را می گویند. اما حقیقت سالهاست آشکاراست.
نکته آنکه دستگاه های امنیتی و محافل مطبوعاتی همراه (مانند جریده دریده توپخانه و دوستان) که هرکسی را این روزها از دانشجو وکارگر وفعال اجتماعی وکسانی که درتجمعات مسالمت آمیز شرکت می کنند را به اقدام علیه امنیت ملی متهم می کنند، به استمرار چنین روش های استالینیستی چنان چهره وحشتناک و مخوفی از حکومت ایران تصویر می کنند که هیچ دوست نادان ودشمن دانایی در نظام جمهوری اسلامی ایران قادر به انجام آن نیست واز هراقدامی بیشترضد امنیت ملی کشوراست.
چرا که همین کارهای ناسنجیده و هزینه زاست که چهره کشور را بیش از آنچه که هست درخارج ازمرزهای آن مخدوش می نماید، جمهوری اسلامی را رژیمی توتالیتر تصویر می کند و سیل قطعنامه های نقض حقوق بشری را برعلیه کشور سرازیر می کند وصدمه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بی حسابی را به منافع ملت می زند.
سخن آخر اینکه، متاسفانه کسانی تحت فشار قرار داده می شوند (اسفندیاری، تاجبخش و جهانبگلو وبقیه افراد) که هرجا رفته اند پیام آور مثبتی نسبت به تحولات جامعه ایرانی بوده اند. کسانی که همواره صدای جنگ طلبان آمریکایی را ضعیف کرده اند و برقوت جامعه ایرانی برای هرگونه تغییری، به جای مداخله خارجی، پای فشرده اند. افرادی که نه مبارز سیاسی بوده اند نه خشمی ازحکومت ایران داشته اند و با خوشبینی خاصی به ایرانی رفت وآمد می کردند و این روزها اینچنین ثمره خوشبینی خود را به تعادل رژیم سیاسی ایران می گیرند. عجیب نیست که این روزها صداهایی که پیش از این حکومت ایران را به بی رحمی، نقض حقوق بشرمتهم می کنند و حمله نظامی را تنها راه حل “تغییررفتارحاکمان تهران” می دانند، با چنین کارهایی قوی تر به گوش می رسد.
شاید به همین جهت است که طی روزهای گذشته، محافظه کاران میانه رو وعاقل دردرون جمهوری اسلامی، اعتراض ومخالفت خود را برای چنین اقداماتی به صراحت نشان داده اند.