یادداشت

نویسنده
مرضیه حسینی

در حاشیه اکران فیلم “عرق سگی” در فستیوال فیلم رم 

پنجمین فستیوال فیلم رم  با استقبال بی نظیری از جانب سینما دوستان هفته گذشته به کار خود پایان داد.

 این فستیوال در حالی به پایان رسید که فیلمی از یک کارگردان ایرانی توانست، جایزه ویژه رئیس جمهور ایتالیا (جرجو ناپولتانی) را از آن خود کند. جایزه ای که ظاهرا به خاطر جسارت در طرح موضوع اهدا شده ولی به نظر چندان مستقل از شرایط سیاسی روز ایران و نگاه ویژه  جهانیان بر مسائل جنجال برانگیز در جمهوری اسلامی نبوده است.

 تاکید بسیار زیاد دست اندرکاران این فیلم بر زیر زمینی‌ بودن و پرداختن به معضلات اجتماعی در ایران، همچون مسائل همجنسگرایان یا آزادی های جنسی و مصرف مشروبات الکلی در فضایی که هر روز دنیا شاهد انتشار خبری از سکینه و سنگسار است را می توان از عمده دلائل برجسته شدن این فیلم دانست.

 

 

 عرق سگی، با کارگردانیٔ حسین کشاورز و تهیه کنندگی مریم آزادی

این فیلم که محصول سال ۸۷ یعنی‌ قبل از آخرین انتخابات ریاست جمهوری ایران می‌باشد، سعی‌ بر آن دارد که در یک زمان حدود نود دقیقه ای معضلات گوناگون جوانان ایرانی‌ را مطرح کرده و به نحوی کاملا جهت گیرانه به ارزش گذاری و ریشه یابی این معضلات بپردازد.

 جدا از ایرادات تکنیکی ساخت فیلم، از فیلمبرداری ضعیف گرفته تا دیالوگ‌های پر اشتباه، فعل و فاعل های غلط و شخصیت پردازی های نادرست تا طراحی کم دقت صحنه، بزرگترین نقد را در محتوی به خود وارد می‌کند. محتوایی که انگاری صرفاً برای دفاع از بنیاد گرایان اسلامی و حاکمیت ایران ساخته و پرداخته شده و قصد دارد جنبش‌های اجتماعی و برابر خواهانهٔ ایرانیان را بر آمده از سوی قشری نا متعهد به اخلاقیات و منطق جلوه دهد. معکوس نمایی واقعیت‌های موجود در جامعه آنقدر عمیق و دقیق صورت گرفته، که  براحتی می تواند بینندگان خارجی‌ خود را نسبت به عملکرد حاکمیت در برابر جوانان معترض توجیه کند.

۱- یکی‌ از شخصیت‌های محوری این فیلم دختریست جوان، زیبا که در اکثر لحظات فیلم در حال خیانت به دوست صمیمی و دختر عمویش می باشد و با رفت و آمد مخفیانه به منزل دختر عمویش با همسر وی رایطه عشقی و جنسی

برقرار می کند. ناگهان در یکی از لحظات حساس فیلم دیالوگی از سوی برادر وی که درتوجیه و حمایت از رفتار خائنانه دختر به دوستش  بیان می شود و بیننده در می یابد که این دختر یک فعال فمنیست و عضو انجمن زنان است !

در سکانس اخرین فیلم دختر فمنیست ایرانی را می بینید که پس از شکست از معشوق خود منتظر دوست پسر جدیدش در خیابان است اما بعد از دقایقی در مقابل چشمان دوست پسر جدید پیشنهاد ماشین های کنار اتوبان را قبول کرده و همچون یک  فاحشه به آغوش غریبه ها می رود.

 انچه سناریو فیلم را شبه بر انگیز می کند معرفی دختر داستان به عنوان فمنیست و عضو انجمن زنان است، کاری شبیه شیوه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی.

۲-شخصیت دیگر فیلم  پسری است همجنسگرا، ثروتمند که بخاطر فشار‌های مادرش تن به ازدواج با دختری خواننده می دهد و  دوست پسر خود را مدتی‌ فراموش وکم محلی می کند.  تنها مدتی‌ پس از ازدواج دوباره به دوست پسر خود مراجعه کرده و خواستار ادامهٔ رابطه می شود و زمانی‌ که با مخالفت وی مواجه میگردد، بلافاصله  در یکی از پارک های تهران به دنبال غریبه ای می رود و در نهایت  کارگردان محترم همجنسگریان ایرانی‌ را انسان‌هایی‌ از جنس انسان های بی بند و بار با روابط خیابانی، بدون تعهد و خیانت کار معرفی‌ می‌کند.

 ۳- بخش دیگری از فیلم داستان پسری است که با دو دوست خود در خانه ای مشغول نوشیدن مشروبات الکلی هستند (عرق سگی‌). خبر تصادف مادرش را می شنود در بیمارستان با دایی اش که فردیست مذهبی‌ و طرفدار نظام مشاجره می کند و زمانی که مادرش را از دست می دهد، عصیان زده به خیابان می رود،  روی دیواری با اسپری قرمز شعار مرگ بر دیکتاتور می نویسد که با واکنش فردی ره گذر و عادی( نماد اکثریت جامعه ) مواجه می شود و بعد از کمی تعقیب و گریز توسط همان فرد که در تاریکی قرار گرفته به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد  و در نهایت جوان داستان خونین و زخمی به پایگاه صلواتی بسیجیان(در معرفی فیلم گفته شده محل اجتماع بنیادگرایان و تندرو های مذهبی) می رسد، به خاطر صدای نوحه با انها وارد مشاجره می شود، شروع به فحاشی و تهدید می کند اما بسیجیان آرام و متین با او صحبت می کنند.

چاقویی می کشد و تهدید می کند، بسیجی (بیچاره) تلاش می کند که چاقو را از او بگیرد ولی در یک درگیری ناخواسته چاقو با دست پسر مهاجم به پهلویش خودش می رود و این گونه بسیجیان انسان های مظلوم و دوست داشتنی و آرامی معرفی می شوند که متاسفانه مورد حمله جوانان الکلی و عقده ای و کتک خورده و یا به اصطلاح حاکمیت ارازل و اوباش هم قرار می گیرند. 

داستان شخصیت‌های دیگری هم دارد  که با کمی‌ پرداختن به آنها نیز به نتیجه مشابهی میرسید در مجموع آنچه که می‌توان در رابطه با این اثر ظاهراً فرهنگی‌ و زیر زمینی‌ گفت این است که هم از نظر ساخت، بازیگری و کارگردانی بسیار ضعیف بود و هم از نظر محتوا فیلمی بود به نظر سفارشی تا ریشه‌های جنبش‌های برابری خواهانه و اجتماعی  ایران را در دیده جهانیان به عقده ‌ها و انحرافات و افراطی گری‌ها متهم کند و به نوعی تایید گر  نقض حقوق و آزادی های فردی جوانان از طرف حکومت  باشد.

زمانی که کارگردان فیلم در مصاحبه با نشریات ایتالیایی فیلم خود را کمدی می نامد و سپس در پاسخ سوالی در مورد نقش زنان در جامعه ایران می گوید: “تعداد نمایندگان زن پارلمان ما از تعداد زنان مجلس آمریکا بیشتر است”، ناخوداگاه نام رحیم مشایی در اذهان متواتر می شود.

در طی سال های اخیر کم نبوده اند  افرادی در قالب کارگردان و هنرمند و … که خواسته و نا خواسته بازیچه دست تئورسین های فرهنگی دولت احمدی نژاد واقع شده اند و با عبور از برخی خطوط قرمز جمهوری اسلامی، بر مخاطبان خود افزوده و در لحظه حساس با یک دیالوگ ساده ضربه نهایی را به جریان های مبارز و آزادیخواه وارد کرده اند.شاید اگر مسعود ده‌نمکی این فیلم را می‌ساخت از آقای کشاورز موفق تر می بود.