با روی کار آمدن دولت نهم شوق زائدالوصفی در چهره گروهی از اصول گرایان نمایان گشت. این گروه در احمدی نژاد رستم دستانی را می دیدند که بی هیچ تردیدی با گردآوردن “سوته دلان” در کنار یکدیگر، جامعه آرمانی این جماعت را بوجود خواهد آورد. این یاران، بخشی از زمان جنگ و استانداری اردبیل، تعدادی در هنگام شهردار بودن احمدی نژاد و مابقی با به قدرت رسیدن کاندیدای خود،به گرد رئیس جمهور حلقه زدند. این افراد تصور می کردند به عنوان ملات لازم جهت به هم چسباندن تکه های جدا افتاده مخالفین اصلاح طلبان عمل کرده، از این مسیر به کمک مجلسی محافظه کار، سدی محکم در مقابل هر گونه انحراف! پدید خواهند آورد. اما از همان ابتدا اختلافات با مجلس شروع شد و چیزی نگذشته بود که آتش نزاع به درون خانه رسید. و امروز چنان نزاع بالا گرفته است که رئیس جمهور از سوی مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی، زیر سؤال می رود. مجالسی که تقریبا هر دو در ید قدرت اصول گرایان است. امری که در عمر سی ساله این حکومت بی سابقه بوده است.
سابقه این تنازعات، علت بروز سریع السیر آنها در دولت نهم وعلل تشدید اختلافات در درون اصولگرایان به ویژه بعد از انتخابات مجلس هشتم،، نکاتی اساسی است که باید به آن پرداخته شود. پیشینه این کشمکش ها به آغاز رقابت های دور نهم ریاست جمهوری و عدم حصول توافق بر سر کاندیدایی واحد باز می گردد. اصول گرایان که موفق شده بودند رقبای اصلاح طلب خود را بیرون کنند و مطمئن بودند با مهندسی! که در انتخابات خواهند کرد شانس دیگری برای آنها باقی نخواهند گذاشت، تلاش کردند سنگ های میان خود را جدا کنند. کینه و عداوتی که در آن زمان بوجود آمد، هنوز آن قدر توان دارد تا رضایی و قالیباف را در مقابل احمدی نژاد نگه داشته باشد. از همین رو است که شهردار تهران و دبیر مجمع تشحیص مصلحت و نزدیکان آنها در هر موقعیتی که به دست می آورند، سعی می کنند بخشی از بدهی های سابق خود را به رئیس جمهور پس بدهند.
اما چرا این قدر زود درگیری های درون دولت نهم نمایان گشت؟ شاهد این مدعا، تغییرات زیاد در مدتی کوتاه، در بدنه هیئت دولت است. با برگزاری نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، که پیرامون آن حرف و حدیث بسیار است، شخصی نسبتاَ ناشناخته سکان هدایت قوه مجریه را به دست گرفت. این چهره نه چندان مشهور به دو دلیل نتوانست از افراد کارکشته درون نظام بهره بگیرد. اول به این علت که تمایل وافری به چهره شدن داشته و دارد. او علاقه دارد که حرف اول و آخر را، در مورد همه مسائل، خودش بزند. طبیعی است چنین شخصیتی دوست ندارد در سایه زیردستان خود قرار بگیرد. از این رو باید کسانی را به خدمت می گرفت که گمنام تر و بی تجربه تر از خودش باشند. دومین علت آن، در کلام آقای مرعشی، هنگام مناظره با کلهر از ستاد تبلیغاتی احمدی نژاد در دور دوم انتخابات، به گوش رسید. سخنگوی کارگزاران ادعا کرد که افراد استخواندار حکومت به “شیخوخیت” آقای احمدی نژاد تن نخواهند داد. ادعایی که بعداَ درستی آن در عمل نیز اثبات شد. به این ترتیب کابینه ای شکل گرفت که، به غیر از تنی چند از وزرا، مابقی از کمترین سابقه ای عمده در امور اجرایی کشور بهره نبرده بودند. کسی با مدیریتی یک ساله در یکی از بیمارستان ها به مقام وزارت رسید و دیگری هم از مسیر حضور در شورای شهری نه چندان بزرگ، به دولت ملحق شد. این دولت بی تجربه که توان رویارویی با مشکلات موجود قبلی را نداشت، هر روز معماهای تازه ای نیز خلق می کرد. افزایش مشکلات و بی تجربگی، که خود مانع بزرگ کار گروهی به ویژه در شرایط سخت است، خواسته و یا ناخواسته، موجب پیدایش اختلافات وتشدید آنها شد.
مسئله بعدی که موجب کشمکش در درون اعضای هیئت دولت می شد عدم هماهنگی در میان این افراد بود. به عبارت دیگر عمده این افراد به همان اندازه که جامعه از آنها شناخت داشت، یکدیگر را می شناختند. شاید گروه کوچکی از وزرا قبلاَ در کنار یکدیگر، این توفیق را داشتند که کار مشترکی انجام دهند. ظاهرا در همان ابتدای کار، گروهی تشکیل شد تا از میان افراد معرفی شده از سوی حلقه یاران رئیس جمهور کسانی را برای تصدی پست های وزارتی برگزینند. این عده چون چرخهای نا هم خوان نه درکنار یکدیگر، که در بعضی مواقع در مقابل هم دیگر ارابه دولت را هر روز کندتر و کندتر کردند. هر یک از وزرا با طرز فکری خاص وارد دولت شد. در چنین موقعیتی طبیعی بود که خیلی زود شکاف های درون دولت شکل گرفته و خیلی سریع هم هویدا گردد.
بی برنامگی رئیس جمهور، که به سرعت به تمامی دولت تسری پیدا کرد، این تشتت آراء را در قوه مجریه دوچندان کرد. رئیسی بر قدرت تکیه زده بود که خیلی به برنامه و برنامه نویسی اعتقادی نداشته و ندارد. او بارها برنامه های دولت های قبلی را به دیده استهزا نگریسته بود و خود نیز بیشتر بر اساس آزمون و خطا امورات کشور را اداره می کرد. در هنگام فقدان برنامه ای منسجم و مکتوب، در میان یک گروه، چه عاملی قادر است محور وحدت و تشریک مساعی شود؟ در چنین شرایطی طبیعی است که هر کس آتش را به طرف خودش بکشد. هم چنان که شد. هر کسی مدعی شد کارش را درست انجام داده و گناه با طرف مقابل است. چون متر و مقیاسی برای اندازه گیری موجود نیست. نکته ای که نباید از آن غافل شد، تأثیر پذیری هیئت دولت از اختلافات درون اصول گرایان و تأثیر گذاری درگیری های اعضای کابینه بر بگومگوهای میان جناح راست، در رابطه ای متقابل، است. چرا که هر وزیر با حمایت گروهی از اصول گرایان جامه صدارت پوشیده است و ناچار است، منویات گروه خود را به کار گیرد.
هر روز بر دامنه و شدت این جنگ و جدل ها، چه به طور خاص در درون دولت نهم و چه به شکل عام آن در میان جمع اصول گرایان، به کمک عواملی افزوده می گردد. سه عامل اساسی منجر به تشدید احتلافلات فوق الذکر شده است. یکی از این عوامل سیاست های نادرستی است که سنگ بنای آن با روی کار آمدن مجلس هفتم شکل گرفت و با به قدرت رسیدن آقای احمدی نژاد به شکوفایی! رسید. این تدبیرهای نسنجیده و مبتنی بر غرض ورزی های سیاسی، در طی این پنج سال، هر روز بیشتر از روز پیش بر مشکلات داخلی این کشور افزوده است. اگر خاطرمان نرفته باشد مجلس هفتم، برای تحت فشار قرار دادن خاتمی و جمع آوری رأی برای انتخابات ریاست جمهوری نهم قوانینی را مصوب کردند که بتوانند توجه عامه را به خود جلب کنند. فارغ از این که این تصمیم گیری ها چه پیامدهایی برای این کشور می تواند داشته باشد. رئیس جمهور در ادامه سیاست های مجلس هفتم، به بهانه توزیع عدالت، زدودن محرومیت از چهره مناطق محروم و کوتاه کردن دست مفسدین اقتصادی از دامان کشور! از همان ابتدا با استفاده از “اقتصاد صدقه ای” تبلیغات بیش از موعد گروه خود را آغاز کرد. گلوله برفی که به بهانه تثبیت قیمت ها و مخالفت با افزایش بهای حامل های انرژی توسط مجلس هفتم و به رهبری توکلی، باهنر، نادران و جمع دیگری از سران جناح راست بوجود آمد، امروز با سیاست های دولت نهم به چنان بهمن عظیمی تبدیل شده است که فشار آن برگرده همه احساس می شود. فقط این سیاست اقتصادی عوام پسندانه نبود، که بدون تکیه بر برنامه ای کلان و همه جانبه، شیرازه کشور را از هم پاشید. در سایر امور، از جمله فرهنگ و هنر، ورزش، روند حاکم بر آموزش عالی که شاهکار آخر آن نحوه گزینش دانشجو بود، مسکن و معیشت مردم و بیکاری، وضعیت اخلاقی در میان مسئولین که به دو نمونه کردان و معاون دانشگاه زنجان می توان اشاره کرد، اگر وضعیت بدتر نبوده بهتر هم نیست. در زمان شکست است که آتش اختلافات شعله ور می شود. امروز آن قدر این عدم بهروزی ها و به تبع آن این درگیری ها بالا گرفته است که باهنر، یار صمیمی احمدی نژاد، برای جلوگیری از نامه ای که علیه رئیس جمهور در مجلس تنظیم شده است، هیچ واکنش روشنی از خود نشان نمی دهد. حتما خاطرمان است نائب رئیس دوم مجلس بارها برای جلوگیری از استیضاح وزرا، از طرق قانونی و یا از مسیر های فراقانونی اقدام نموده است.
ناراستی ها در عرصه سیاست داخلی و بلبشو های متعاقب آن عیناَ به سیاست خارجی هم سرایت کرده است. اساس این کژی ها قبل از روی کار آمدن احمدی نژاد و باز به کمک دوستان جناح راست شکل گرفته بود. آن زمان که آقای لاریجانی برای سبک کردن تیم مذاکره کننده قبلی، آنها را متهم کرد که “در غلتان داده اند و آب نبات گرفته اند” و با به کار گرفتن تندترین ادبیات ممکن مذاکرات نصفه نیمه کاره با اتحادیه اروپا را به بن بست نزدیک می کرد، حتما نمی دانست روزگاری سعید جلیلی پیدا خواهد شد تا رشته های او را پنبه کند. امروز بر همگان روشن است که مناسبات جهانی ما چگونه از روند گفتگوهای هسته ای متأثر شده است. با انحرافی که از مسیر مذاکرات و با تندروی های ناپخته لاریجانی آغاز شد و با همت دولت نهم و تئوریسین های آن مثل جلیلی به تدریج تا ثریا کج خواهد رفت، هر روز بر گرفتاری های ما افزوده شده است. با فرصت پیش آمده از مسیر این واکنش های احساسی در زمینه سیاست خارجی، که در طی این چند سال از خود بروز داده ایم، رقبای ما در جهان توانسته اند فشار مضاعفی بر دوش این کشور بگذارند. افزایش این فشارها بطور روزمره باعث افزایش گرفتاری ها در داخل کشور شده است. هم چنان که قبلا در مقاله “ فشار بیشتر، اختلاف بیشتر” به آن اشاره کرده ام،با رشد این تنش ها و تأثیرات متعاقب آن، روزانه شاهد گسترش شکاف در میان جناح راست هستیم. مشکلی که کار این جناح را در انتخابات ریاست جمهوری دشوار خواهد کرد.
نزدیک شدن به موسم گزینش دهمین مسئول قوه مجریه، سومین عاملی است که آتش نزاع را در میان اصول گرایان بیشتر کرده است. جناح راست تقریبا خیالش از اردوی اصلاح طلبان راحت است. از این رو اعضای این گروه قصد دارند، حالا که در عمل امکان سازش ندارند، کار نیمه کاره مانده در انتخابات نهم را به مراحل پایانی نزدیک کنند. گروهی که موفق شده اند از سطح مقطع هرم قدرت بکاهند، ناچارند برای ایستایی، ارتفاع آن را نیز کاهش دهتد. آن چه که مشخص است این کار صورت خواهد گرفت و گروهی از مسافران قطار پیاده خواهند شد. اما این گروه بخت برگشته چه کسانی خواهند بود، سؤالی است که نیاز به بررسی های بیشتر دارد.