اختلاف در صفوفی به ظاهر واحد

میر حمید سالک
میر حمید سالک

‏با روی کار آمدن دولت نهم شوق زائدالوصفی در چهره گروهی از اصول گرایان نمایان گشت. این گروه در احمدی نژاد ‏رستم دستانی را می دیدند که بی هیچ تردیدی با گردآوردن “سوته دلان” در کنار یکدیگر، جامعه آرمانی این جماعت را ‏بوجود خواهد آورد. این یاران، بخشی از زمان جنگ و استانداری اردبیل، تعدادی در هنگام شهردار بودن احمدی نژاد و ‏مابقی با به قدرت رسیدن کاندیدای خود،به گرد رئیس جمهور حلقه زدند. این افراد تصور می کردند به عنوان ملات لازم ‏جهت به هم چسباندن تکه های جدا افتاده مخالفین اصلاح طلبان عمل کرده، از این مسیر به کمک مجلسی محافظه کار، سدی ‏محکم در مقابل هر گونه انحراف! پدید خواهند آورد. اما از همان ابتدا اختلافات با مجلس شروع شد و چیزی نگذشته بود ‏که آتش نزاع به درون خانه رسید. و امروز چنان نزاع بالا گرفته است که رئیس جمهور از سوی مجلس خبرگان و مجلس ‏شورای اسلامی، زیر سؤال می رود. مجالسی که تقریبا هر دو در ید قدرت اصول گرایان است. امری که در عمر سی ساله ‏این حکومت بی سابقه بوده است. ‏

سابقه این تنازعات، علت بروز سریع السیر آنها در دولت نهم وعلل تشدید اختلافات در درون اصولگرایان به ویژه بعد از ‏انتخابات مجلس هشتم،، نکاتی اساسی است که باید به آن پرداخته شود. پیشینه این کشمکش ها به آغاز رقابت های دور نهم ‏ریاست جمهوری و عدم حصول توافق بر سر کاندیدایی واحد باز می گردد. اصول گرایان که موفق شده بودند رقبای اصلاح ‏طلب خود را بیرون کنند و مطمئن بودند با مهندسی! که در انتخابات خواهند کرد شانس دیگری برای آنها باقی نخواهند ‏گذاشت، تلاش کردند سنگ های میان خود را جدا کنند. کینه و عداوتی که در آن زمان بوجود آمد، هنوز آن قدر توان دارد تا ‏رضایی و قالیباف را در مقابل احمدی نژاد نگه داشته باشد. از همین رو است که شهردار تهران و دبیر مجمع تشحیص ‏مصلحت و نزدیکان آنها در هر موقعیتی که به دست می آورند، سعی می کنند بخشی از بدهی های سابق خود را به رئیس ‏جمهور پس بدهند.‏

اما چرا این قدر زود درگیری های درون دولت نهم نمایان گشت؟ شاهد این مدعا، تغییرات زیاد در مدتی کوتاه، در بدنه ‏هیئت دولت است. با برگزاری نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، که پیرامون آن حرف و حدیث بسیار است، شخصی ‏نسبتاَ ناشناخته سکان هدایت قوه مجریه را به دست گرفت. این چهره نه چندان مشهور به دو دلیل نتوانست از افراد کارکشته ‏درون نظام بهره بگیرد. اول به این علت که تمایل وافری به چهره شدن داشته و دارد. او علاقه دارد که حرف اول و آخر ‏را، در مورد همه مسائل، خودش بزند. طبیعی است چنین شخصیتی دوست ندارد در سایه زیردستان خود قرار بگیرد. از ‏این رو باید کسانی را به خدمت می گرفت که گمنام تر و بی تجربه تر از خودش باشند. دومین علت آن، در کلام آقای ‏مرعشی، هنگام مناظره با کلهر از ستاد تبلیغاتی احمدی نژاد در دور دوم انتخابات، به گوش رسید. سخنگوی کارگزاران ‏ادعا کرد که افراد استخواندار حکومت به “شیخوخیت” آقای احمدی نژاد تن نخواهند داد. ادعایی که بعداَ درستی آن در عمل ‏نیز اثبات شد. به این ترتیب کابینه ای شکل گرفت که، به غیر از تنی چند از وزرا، مابقی از کمترین سابقه ای عمده در ‏امور اجرایی کشور بهره نبرده بودند. کسی با مدیریتی یک ساله در یکی از بیمارستان ها به مقام وزارت رسید و دیگری هم ‏از مسیر حضور در شورای شهری نه چندان بزرگ، به دولت ملحق شد. این دولت بی تجربه که توان رویارویی با مشکلات ‏موجود قبلی را نداشت، هر روز معماهای تازه ای نیز خلق می کرد. افزایش مشکلات و بی تجربگی، که خود مانع بزرگ ‏کار گروهی به ویژه در شرایط سخت است، خواسته و یا ناخواسته، موجب پیدایش اختلافات وتشدید آنها شد. ‏

مسئله بعدی که موجب کشمکش در درون اعضای هیئت دولت می شد عدم هماهنگی در میان این افراد بود. به عبارت دیگر ‏عمده این افراد به همان اندازه که جامعه از آنها شناخت داشت، یکدیگر را می شناختند. شاید گروه کوچکی از وزرا قبلاَ در ‏کنار یکدیگر، این توفیق را داشتند که کار مشترکی انجام دهند. ظاهرا در همان ابتدای کار، گروهی تشکیل شد تا از میان ‏افراد معرفی شده از سوی حلقه یاران رئیس جمهور کسانی را برای تصدی پست های وزارتی برگزینند. این عده چون ‏چرخهای نا هم خوان نه درکنار یکدیگر، که در بعضی مواقع در مقابل هم دیگر ارابه دولت را هر روز کندتر و کندتر ‏کردند. هر یک از وزرا با طرز فکری خاص وارد دولت شد. در چنین موقعیتی طبیعی بود که خیلی زود شکاف های درون ‏دولت شکل گرفته و خیلی سریع هم هویدا گردد. ‏

بی برنامگی رئیس جمهور، که به سرعت به تمامی دولت تسری پیدا کرد، این تشتت آراء را در قوه مجریه دوچندان کرد. ‏رئیسی بر قدرت تکیه زده بود که خیلی به برنامه و برنامه نویسی اعتقادی نداشته و ندارد. او بارها برنامه های دولت های ‏قبلی را به دیده استهزا نگریسته بود و خود نیز بیشتر بر اساس آزمون و خطا امورات کشور را اداره می کرد. در هنگام ‏فقدان برنامه ای منسجم و مکتوب، در میان یک گروه، چه عاملی قادر است محور وحدت و تشریک مساعی شود؟ در چنین ‏شرایطی طبیعی است که هر کس آتش را به طرف خودش بکشد. هم چنان که شد. هر کسی مدعی شد کارش را درست انجام ‏داده و گناه با طرف مقابل است. چون متر و مقیاسی برای اندازه گیری موجود نیست. نکته ای که نباید از آن غافل شد، تأثیر ‏پذیری هیئت دولت از اختلافات درون اصول گرایان و تأثیر گذاری درگیری های اعضای کابینه بر بگومگوهای میان جناح ‏راست، در رابطه ای متقابل، است. چرا که هر وزیر با حمایت گروهی از اصول گرایان جامه صدارت پوشیده است و ‏ناچار است، منویات گروه خود را به کار گیرد. ‏

هر روز بر دامنه و شدت این جنگ و جدل ها، چه به طور خاص در درون دولت نهم و چه به شکل عام آن در میان جمع ‏اصول گرایان، به کمک عواملی افزوده می گردد. سه عامل اساسی منجر به تشدید احتلافلات فوق الذکر شده است. یکی از ‏این عوامل سیاست های نادرستی است که سنگ بنای آن با روی کار آمدن مجلس هفتم شکل گرفت و با به قدرت رسیدن ‏آقای احمدی نژاد به شکوفایی! رسید. این تدبیرهای نسنجیده و مبتنی بر غرض ورزی های سیاسی، در طی این پنج سال، ‏هر روز بیشتر از روز پیش بر مشکلات داخلی این کشور افزوده است. اگر خاطرمان نرفته باشد مجلس هفتم، برای تحت ‏فشار قرار دادن خاتمی و جمع آوری رأی برای انتخابات ریاست جمهوری نهم قوانینی را مصوب کردند که بتوانند توجه ‏عامه را به خود جلب کنند. فارغ از این که این تصمیم گیری ها چه پیامدهایی برای این کشور می تواند داشته باشد. رئیس ‏جمهور در ادامه سیاست های مجلس هفتم، به بهانه توزیع عدالت، زدودن محرومیت از چهره مناطق محروم و کوتاه کردن ‏دست مفسدین اقتصادی از دامان کشور! از همان ابتدا با استفاده از “اقتصاد صدقه ای” تبلیغات بیش از موعد گروه خود را ‏آغاز کرد. گلوله برفی که به بهانه تثبیت قیمت ها و مخالفت با افزایش بهای حامل های انرژی توسط مجلس هفتم و به ‏رهبری توکلی، باهنر، نادران و جمع دیگری از سران جناح راست بوجود آمد، امروز با سیاست های دولت نهم به چنان ‏بهمن عظیمی تبدیل شده است که فشار آن برگرده همه احساس می شود. فقط این سیاست اقتصادی عوام پسندانه نبود، که ‏بدون تکیه بر برنامه ای کلان و همه جانبه، شیرازه کشور را از هم پاشید. در سایر امور، از جمله فرهنگ و هنر، ورزش، ‏روند حاکم بر آموزش عالی که شاهکار آخر آن نحوه گزینش دانشجو بود، مسکن و معیشت مردم و بیکاری، وضعیت ‏اخلاقی در میان مسئولین که به دو نمونه کردان و معاون دانشگاه زنجان می توان اشاره کرد، اگر وضعیت بدتر نبوده بهتر ‏هم نیست. در زمان شکست است که آتش اختلافات شعله ور می شود. امروز آن قدر این عدم بهروزی ها و به تبع آن این ‏درگیری ها بالا گرفته است که باهنر، یار صمیمی احمدی نژاد، برای جلوگیری از نامه ای که علیه رئیس جمهور در ‏مجلس تنظیم شده است، هیچ واکنش روشنی از خود نشان نمی دهد. حتما خاطرمان است نائب رئیس دوم مجلس بارها برای ‏جلوگیری از استیضاح وزرا، از طرق قانونی و یا از مسیر های فراقانونی اقدام نموده است.‏

ناراستی ها در عرصه سیاست داخلی و بلبشو های متعاقب آن عیناَ به سیاست خارجی هم سرایت کرده است. اساس این کژی ‏ها قبل از روی کار آمدن احمدی نژاد و باز به کمک دوستان جناح راست شکل گرفته بود. آن زمان که آقای لاریجانی برای ‏سبک کردن تیم مذاکره کننده قبلی، آنها را متهم کرد که “در غلتان داده اند و آب نبات گرفته اند” و با به کار گرفتن تندترین ‏ادبیات ممکن مذاکرات نصفه نیمه کاره با اتحادیه اروپا را به بن بست نزدیک می کرد، حتما نمی دانست روزگاری سعید ‏جلیلی پیدا خواهد شد تا رشته های او را پنبه کند. امروز بر همگان روشن است که مناسبات جهانی ما چگونه از روند ‏گفتگوهای هسته ای متأثر شده است. با انحرافی که از مسیر مذاکرات و با تندروی های ناپخته لاریجانی آغاز شد و با همت ‏دولت نهم و تئوریسین های آن مثل جلیلی به تدریج تا ثریا کج خواهد رفت، هر روز بر گرفتاری های ما افزوده شده است. ‏با فرصت پیش آمده از مسیر این واکنش های احساسی در زمینه سیاست خارجی، که در طی این چند سال از خود بروز داده ‏ایم، رقبای ما در جهان توانسته اند فشار مضاعفی بر دوش این کشور بگذارند. افزایش این فشارها بطور روزمره باعث ‏افزایش گرفتاری ها در داخل کشور شده است. هم چنان که قبلا در مقاله “ فشار بیشتر، اختلاف بیشتر” به آن اشاره کرده ‏ام،با رشد این تنش ها و تأثیرات متعاقب آن، روزانه شاهد گسترش شکاف در میان جناح راست هستیم. مشکلی که کار این ‏جناح را در انتخابات ریاست جمهوری دشوار خواهد کرد.‏

نزدیک شدن به موسم گزینش دهمین مسئول قوه مجریه، سومین عاملی است که آتش نزاع را در میان اصول گرایان بیشتر ‏کرده است. جناح راست تقریبا خیالش از اردوی اصلاح طلبان راحت است. از این رو اعضای این گروه قصد دارند، حالا ‏که در عمل امکان سازش ندارند، کار نیمه کاره مانده در انتخابات نهم را به مراحل پایانی نزدیک کنند. گروهی که موفق ‏شده اند از سطح مقطع هرم قدرت بکاهند، ناچارند برای ایستایی، ارتفاع آن را نیز کاهش دهتد. آن چه که مشخص است این ‏کار صورت خواهد گرفت و گروهی از مسافران قطار پیاده خواهند شد. اما این گروه بخت برگشته چه کسانی خواهند بود، ‏سؤالی است که نیاز به بررسی های بیشتر دارد. ‏


‏ ‏