روسیه در طی دو قرن گذشته، -اغلب به عنوان دشمنی استعمارگر و گاهی هم به عنوان متحدی آشنا در برابر دشمنی مشترک-، هرگز از مرکز قدرت سیاسی در ایران دور نبوده است. با وجود آنکه در طی دو قرن گذشته هر دو کشور شکلهای متفاوتی از حکومت - از استبداد تزاری تا حکومت تک حزبی استالینی در روسیه و از استبداد شرقی تا ولایت فقیه اسلامی در ایران- را تجربه کرده اند، اما نقطه عطف روابط دو کشور بطور عجیبی ثابت مانده است. تجدد، تسلط ژئو پلیتیک و انرژی، سه عنصر اصلی در رابطه طولانی و پیچیده روسیه با ایران هستند.
تجدد و پیامدهای آن- دموکراسی، عقلانیت و حکومت قانون- از چالشهای فراروی هردو کشور روسیه و ایران در طی دو قرن اخیر بوده اند. در حقیقت اندیشه تجدد اولین بار از طریق روسیه به ایران آمد (و دلیل آن اول بخاطر نزدیکی روسیه به ایران و دوم بخاطر پیوندهای عمیق فرهنگی مابین ایران و سرزمین قفقاز است که تا قرن نوزدهم جزئی از ایران بحساب میآمد).
در روسیه، آنگونه که محققانی مانند آیزایا برلین توضیح میدهند، اندیشه های سیاسی نوین به عقایدی منجی گرایانه و در نهایت به دیدگاهی استبدادی تغییر ماهیت داد. این ناکامی غم انگیز تجدد در روسیه و در ایران- که بصورت عدم توانایی این دو کشور در ایجاد یک نهاد دموکراتیک پایدار خودنمایی میکند- تا حدودی نتیجه همین انحراف فکری است. بدون تردید آسیب شناسی های فرهنگی در هردو کشور نشان از همین انحراف فکری دارند. اما نوعی نزدیکی در حساسیتهای اجتماعی، و همسانی ها در بدنه سیاسی دو کشور، زمینه نفوذ ایدئولوژیک روسیه در ایران را فراهم کرده است.
در واقع نمادهای زندگی سیاسی، اجتماعی و آرمانی در مسیحیت ارتودکس روسی، مکتب بلشویکی و شاخه شیعه اسلام، که بیش از هزار سال است فرهنگ و جامعه ایرانی را شکل داده، خصوصیات مشابه بسیاری با همدیگر دارند. هر سه آئین معتقد به منجی موعود هستند. هر سه مدعی انحصاری حق و حقیقتند. در هر سه آئین، قدرت مطلق در دست اقلیتی است که خود را محرم این قدرت میداند. هر سه آئین امید به رستگاری را در این اقلیت میبیند. و هر سه این آئینها قدرت سیاسی و روحانی را در اختیار همین اقلیت قرار میدهد. و در هر سه این آئین ها، باقی افراد جامعه فقط وسیله ای هستند در دست تاریخ یا خدا.
امروز هم گرایش آقای پوتین به از میان بردن بقایای دموکراسی در روسیه و جایگزین کردن آن با معجونی از ملی گرایی افراطی و منجی گرایی اسلاوی- تحت عنوان “دموکراسی روسی”- باعث شده تا او و روسیه به متحد محبوب و الگوی رژیم شبه توتالیتر و ضدمدرن ایران تبدیل شود.
طرحهای سلطه گرانه
جغرافیای سیاسی و میل به کشورگشایی یکی دیگر از رشته های ارتباطی مابین روسیه و ایران است. در ابتدای قرن نوزدهم و همزمان با “بازی بزرگ” قدرتهای پادشاهی رقیب، گرایشهای استعماری روسیه در ایران از یکطرف و نگرانی بریتانیا برای حفظ هندوستان در مقابل زیاده خواهی های سلطه گرانه روسیه از طرف دیگر باعث شد تا ایران به عنوان یک دولت میانی استقلال ظاهری خود را حفظ نماید. اکنون در ابتدای قرن بیست و یکم، زیاده خواهی های سلطه گرانه جدید روسیه- و تمایل این کشور به مقابله، ایجاد مزاحمت و حتی تضعیف ایالات متحده آمریکا و غرب- به جمهوری اسلامی ایران اجازه میدهد تا هرچه بیشتر نقشه های سلطه گرانه خود را در منطقه به پیش ببرد.
در این فاصله و تا زمانی که جنگ سرد جریان داشت، ایران یکی از صحنه های اصلی این جنگ بود. از یکطرف اتحاد شوروی علاقه داشت تا نفوذ خود را در منطقه خلیج فارس گسترش دهد. از طرف دیگر تمامی دولتهای آمریکا، از هری ترومن گرفته تا جیمی کارتر، اعلام میکردند که حتی به قیمت یک جنگ جهانی جدید، شوروی را از ایران و خلیج فارس به دور نگه خواهند داشت. تعجب آور نیست که اولین نبرد جنگ سرد نیز در ایران اتفاق افتاد.
در پایان جنگ جهانی دوم، نیروهای بریتانیا و آمریکا که ایران را اشغال کرده بودند، به توافق خود در کنفرانس سران متفقین در تهران عمل میکنند و از ایران خارج میشوند. اما ارتش سرخ شوروی حاضر به ترک ایران نشد و در عوض، و بنا به دستور استالین، جنبش های جدائی خواه در مناطق آذربایجان و کردستان ایران برپا میشود. در اسناد حزب کمونیست شوروی که اخیرا به چاپ رسیده آمده که شوروی در ابتدای اشغال ایران، هیاتی را مخفیانه به ایران میفرستد تا به اکتشاف منابع نفت و گاز در نواحی شمالی این کشور بپردازند. تعجب آورست که این هیات منابع عظیمی از نفت و گاز را کشف می کنند. از همین رو استالین تصمیم می گیرد با بهره گیری از جنبشهای جدائی خواه دست به چانه زنی با دولت ایران بزند. در ازاء واگذاری اکتشاف و استخراج نفت و گاز در این نواحی استالین حاضر میشود تا به حمایت خود از این جنبشها پایان دهد.
در نتیجه پاره ای شرایط پیچیده، و از جمله تهدید ترومن به استفاده از بمب اتمی، استالین از بازی خود نتیجه ای نمیگیرد. زمانی که ارتش روسیه ایران را در سال 1946 ترک کرد، جنگ سرد کاملا آغاز شده بود. گرچه شوروی امتیاز نفت شمال ایران را بدست نیاورد، اما از آن زمان تا کنون سیاستهای انرژی یکی از پایه های ثابت روابط دو کشور روسیه و ایران بوده است.
بین روسیه و غرب
پایان جنگ جهانی دوم پیامد بسیار مهم دیگری در روابط روسیه با ایران داشت و این همزمان با ورود عامل جدیدی بنام نفوذ آمریکا در این معادله بود.
روابط ایران با همسایه شمالی اش در بیشتر طول قرن بیستم تحت تاثیر ماده معروفی بود که در قرارداد 1921 بین دو کشور گنجانده شده بود. بر طبق ماده پنج این قرارداد هرگاه ایران پایگاه فعالیتهای ضد شوروی بشود، دولت شوروی حق دارد به ایران حمله کند و بصورت پیشگیرانه تهدید را از میان بردارد. ماده پنج در واقع وسیله ای بود برای “فنلاندیزه” کردن ایران- مجبور کردن ایران به “دوستی” با شوروی و دوری جستن از هرگونه فعالیت ضد ان. حتی امروزه نیز با وجود فروپاشی اتحاد شوروی، پایان سلطنت در ایران، و لغو ضمنی قراداد 1921، اثرات این فنلاندیزه کردن در رفتار و انتظارات مقامات روسیه و ایران به چشم میخورد.
با این وجود در طول دهه 1940 چشم انداز و ماهیت نفوذ آمریکا در ایران و منطقه تغییر کرد، و همانگونه که انتظار میرفت رابطه روس و ایران را تحت تاثیر قرار داد. این تاثیر بویژه در سال 1955 بسیار شدید شد که ایران تصمیم گرفت به سیاست 200 ساله بیطرفانه خود پایان داده و به معاهده غربی و ضد شوروی بغداد به پیوندد (معاهده ای که بعدها نام سازمان پیمان مرکزی یا سنتو را بخود گرفت). اتحاد شوروی از این وضعیت خوشنود نبود و به همین دلیل طی یک دهه جنگ ایدئولوژیک شدید بین مسکو و تهران درگرفت.
شوروی در این مناقشه توانست از کمک حزب توده ایران استفاده کند. حزب توده- نامی بود که بجای کمونیست برگزیده شد تا اعتراض مسلمانان را برنیانگیزد- در ابتدای اشغال ایران توسط شوروی در سال 1941 به وجود آمد. این حزب به آسانی توانست به قدرتمندترین و سازمان یافته ترین حزب در تاریخ معاصر ایران تبدیل شود. حساسیتهای مشترک بین بلشویسم و شیعه-گری به نفوذ ایدئولوژیک این حزب کمک میکرد. حزب توده به مدت نیم قرن نوکر همیشه وفادارسیاست شوروی در ایران بود.
جنگ ایدئولوژیک بین دو کشور فقط در سال 1965 و پس از امضای قرارداد عمده اقتصادی با شوروی به پایان رسید. در مقابل گاز ایران، شوروی وعده ساخت کارخانه ذوب آهن را داد که ایران مدتها حسرت آنرا می کشید. برای شاه کارخانه ذوب آهن نماد مهمی برای پیشرفت و نوسازی بود. در حالیکه کشورهای غربی حاضر نبودند برای اجرای این پروژه کمک کنند، اتحاد شوروی اشتیاق زیادی برای این کار از خود نشان داد. (ربع قرن بعد، وقتی جمهوری اسلامی ایران تشخیص داد که برنامه هسته ای نماد قدرت ملی و ابزاری کلیدی برای بقای رژیم است، بار دیگر کشورهای غربی از مشارکت در این پروژه خودداری کردند. و یکبار دیگر روسیه وارد میدان شد).
بزودی پس از امضای قرارداد 1965 ایران پذیرای 8000 کارشناس و کاردان شوروی شد. شعبه سازمان جاسوسی شوروی (کا گ ب) در تهران بسیار رشد کرد، و دلیل آن فقط جاسوسی نبود، که زیر نظر داشتن شهروندان شوروی ساکن ایران دلیل مهمتری محسوب می شد.
مسکو و اسلام گرایان
سقوط شاه و ظهور رژیم اسلامی در ایران مرحله جدیدی در روابط بین دو کشور را گشود. انقلاب اسلامی گاهی پیامدهای متضادی برای اتحاد شوروی داشت. برای مدت کوتاهی انقلاب ایران و ضدیت آن با آمریکا برای شوروی بسیار سودآور بود. انقلابیون طرفدار شوروی در ایران به رهبری حزب توده به آتش ضدیت با آمریکا دامن میزدند و بشدت از اشغال سفارت آمریکا در تهران طرفداری می کردند. نظریه پردازان حزب توده تفسیرهای مارکسیستی از انقلاب اسلامی منتشر می کردند وآنرا یک “جنبش مترقی ضد امپریالیستی” بحساب می آوردند.
حزب توده از زیاده رویهای رژیم جدید تحت عنوان “خشونت انقلابی” طرفداری میکرد و سرانجام خود نیز قربانی همین خشونتها شد. همه رهبران حزب بازداشت شدند و بعضی اعدام و بقیه مجبور به حضور در اعترافات تلویزیونی ای شدند که به سبک دادگاههای نمایشی مسکو نشانگر حکومت وحشت استالین بودند.
عجیب تر از عشق حزب توده به “رفقای انقلاب اسلامی”، پیامی بود که آیت الله خمینی چندی پس از به قدرت رسیدن گورباچف در روسیه برای مسکو فرستاد. این پیام را یک هیات ایرانی به سرپرستی آیت الله جوادی آملی برای رهبر جدید حزب کمونیست برد و برای آنکه چیزی از قداست آسمانی آن کاسته نشود، هیات ایرانی اصرار داشتند این پیام را به زبان فارسی بخوانند-یعنی همان زبان آقای خمینی که بشدت آکنده از لغات عربی بود.
آیت الله خمینی در پیام خود به فساد مادی ایدئولوژی مارکسیستی و سرمایه داری اشاره کرده و سقوط قریب الوقوع اتحاد شوروی را پیش بینی می کند، مگر آنکه گورباچف عده ای از کارشناسان خود را برای فراگیری اندیشه های آئین شیعه در باره حکومت، اقتصاد، رستگاری و گناه به قم اعزام نماید.
البته آقای گورباچف به این نصیحت توجهی نکرد، و زمانی که اتحاد شوروی سقوط کرد، روابط دو کشور بار دیگر دستخوش تغییر شد. اغراق نگفته ایم اگر به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران را، بطور غیر مستقیم، با سقوط شوروی مربوط بدانیم. از اسناد حزب کمونیست شوروی چنین بر میآید که حمله و اشغال افغانستان با سقوط شاه ایران مربوط بوده است. شورویها گمان می کردند که با رفتن شاه، آمریکا به دنبال متحد دیگری میگردد تا بتواند بر فعالیتهای اتمی شوروی نظارت داشته باشد. به همین دلیل، و بنا بر نظر شوروی، آمریکا در پی آن بوده تا پایگاه جدیدی در افغانستان برپا کند. حمله شوروی به افغانستان یک اقدام پیشگیرانه بود.
اگر شوروی به افغانستان حمله نمی کرد اسامه بن لادن با شبکه جهانی جهادگرانش نیز سربرنمی آوردند. حمله به افغانستان پیامدهایی داشت که پس لرزه های آن به برجهای دوقلو نیویورک در 11 سپتامبر نیز رسید. حمله به افغانستان باعث شد تا ایران و روسیه در ابتدا رویاروی یکدیگر قرار بگیرند.
ایران برای مدت طولانی متحد اصلی و منبع اساسی حمایت از نیروهای اسلامی- معروف به مجاهدین- در مبارزه با اشغالگران شوروی بود. همین نیروها از حمایتهای سخاوتمندانه سی.آی.ای. آمریکا نیز برخوردار بودند. علاوه بر آن ایران پناهگاه 2 میلیون آواره افغانی شد. در سالهای اخیر نیز ایران به آمریکا در حمله به افغانستان و برکناری حکومت طالبان و برقراری حکومت حامد کرزای کمک کرد. خلاصه آنکه حمله شوروی باعث شد تا ایران به بازیگر اصلی در افغانستان تبدیل شود. ایران هم به نوبه خود به افغانها و آمریکائیان کمک کرد تا نقطه ضعف ارتش سرخ نمایان شود و افغانستان به ویتنام شوروی تبدیل گردد.
مداخلات شوروی در افغانستان تنها عامل درگیری بین مسکو و ایران نبود. صدام حسین نیز مدتهای طولانی متحد نزدیک اتحاد شوروی بود. با شروع جنگ ایران و عراق، شوروی- که هنوز مایل به بهره برداری از انقلاب اسلامی ایران بود- دستش در پوست گردو گیر کرد. مسکو برای حل این مشکل کمکهای نظامی خود را هم در اختیار ایران و هم عراق قرار داد. اما رویدادهای خشونت آمیز این جنگ به نفع روسها تمام شد.
ارتباط اتمی
وقتی عراق برای اولین بار در سال 1984 از سلاح شیمیائی علیه ایران استفاده کرد، و جهان نتوانست صدام را بخاطر این نقض پیمان نامه های بین المللی تنبیه کند، ایران تصمیم گرفت برنامه اتمی خود را پیاده نماید. در ابتدای به قدرت رسیدن ملایان در ایران، آیت الله خمینی با فعالیتهای اتمی شاه مخالفت کرد و میلیاردها دلاری که خرج نیروگاه اتمی بوشهر شده بود را نشانه “نوکری قدرتهای امپریالیستی غربی” دانست.
اکنون ایران بسرعت در پی آن بود تا برنامه اتمی رها شده خود را فعال کند. کشورهای غربی- به ویژه آلمان که سازنده اولیه نیروگاه اتمی بوشهر بود- زیر فشار آمریکا حاضر نشدند در این پروژه شرکت نمایند. اما این بار نیز همانند ساخت ذوب آهن در سال 1965، روسها آمادگی خود را برای همکاری اعلام کردند.
در ابتدا علاقه روسیه به تکمیل نیروگاه اتمی ایران، بخاطر کسب درآمد ارزی و ایجاد اشتغال برای دانشمندان اتمی بود. اما بعد از آنکه قیمت نفت و گاز افزایش یافت و آقای پوتین ثروتمند شد، توانست سیاست مستقل خارجی در رویارویی با آمریکا را اتخاذ نماید، و برنامه اتمی ایران به ابزاری بدل شد تا روسیه بتواند به چانه زنی با غرب بپردازد.
آمریکا هر کاری کرد تا روسیه را از کمک به ایران بازدارد، از دادن باج معادل درآمدی که روسیه از برنامه اتمی ایران عایدش میشد تا تصویب لایحه منع گسترش سلاحهای اتمی ایران در سال 2000. بند شش این لایحه از دولت آمریکا میخواهد تا هرگونه پرداخت به روسها بابت ایستگاه بین المللی فضائی را متوقف نماید مگر آنکه رئیس جمهور آمریکا از تلاش روسها درجلوگیری از برنامه ساخت سلاحهای کشتار جمعی و موشکهای بالستیک و کروز ایران مطمئن شود. اما مسکو نه به باج جواب داد ونه به تهدید. در عمل همان زمان که جمهوری اسلامی سرگرم مذاکره با اتحادیه اروپا و آژانس بود، روسیه (با کمک چین) جلوی هرگونه قطعنامه سازمان ملل بر علیه ایران را گرفت.
مدتی نیز ایران و روسیه وعده راه حلی برای مسئله اتمی را دادند که به “راه حل روسی” معروف بود. برطبق این طرح، روسیه و ایران شرکتی را برای غنی سازی اورانیوم در خاک روسیه تاسیس میکردند تا سوخت مورد نیاز ایران را تامین نماید. روسها پاره ای از موضوعهای حساس مانند شرکت دانشمندان ایرانی در روند غنی سازی را به آینده موکول کرده بودند. در همین حال ایران با وقت کشی و کمک روسیه توانست فرایند غنی سازی را بیاموزد. در نتیجه پاره ای از کارشناسان اتمی و از جمله رئیس سازمان انرژی اتمی معتقدند که ایران از “نقطه بدون بازگشت” عبور کرده و حمله به تاسیسات اتمی آن کشور نمیتواند بطور جدی توان ایران برای ساختت بمب اتم را از میان ببرد.
سرانجام آنکه، پیشرفت جمهوری اسلامی در برنامه اتمی اش، و رد راه حل روسی، و سرسختی این کشور در مذاکره با سازمان ملل باعث شد که روسیه نتواند به حمایت از ایران ادامه دهد. در دسامبر 2005، روسها سیاست جدیدی اتخاذ کردند. آنها به همراه سایر اعضای شورای امنیت قطعنامه ای تصویب کردند که از ایران میخواست تا غنی سازی را متوقف نماید یا با تحریمهای فزایند روبرو شود. مهمتر آنکه روسیه عدم پرداخت به موقع را بهانه کرد و اعلام نمود که نیروگاه بوشهر (که قرار بود در اواخر سال 2007 به بهره برداری برسد) تا سال 2008 عملیات خود را شروع نخواهد کرد.
به تعویق افتادن تاریخ بهره برداری نشان از همراهی روسیه با غرب دارد. حمله به نیروگاه در حال کار خطر مرگبار پراکنده شدن مواد اتمی را در بردارد. و این فرصتی است برای حمله ی “بی خطر” به تاسیسات اتمی ایران، و به این ترتیب این فرصت تا سال 2008 تمدید شده است. و این نشان دیگری است از سیاست پیچیده، گاهی متناقض، اما همیشه فرصت طلبانه روسیه در برابر ایران، که همزمان با این اعلام تعویق، مسکو فروش 700 میلیون دلار تکنولوژی موشکی ضد هوایی به تهران را نیزاعلام نمود.
رهبران ایران از تصمیم روسیه در مورد بوشهر تعجب کردند. ایران امیدوار بود که امکان کسب درآمد سالانه معادل 10 میلیارد دلار از محل فروش تجهیزات نظامی و صنعتی و معاملات مربوط به تاسیسات اتمی باعث شود که روسیه به حمایت خود از جاه طلبی های اتمی ایران ادامه دهد. وقتی روسیه به قطعنامه سازمان ملل رای مثبت داد، عده ای در ایران از “خیانت” سخن گفتند، در حالیکه دیگران به منافع روسیه به عنوان قدرتی بزرگ اشاره کردند و که نه دوست میشناسد و نه به اصولی پایبند است.
”نگاه به آسیا”
نیروی اتم تنها عامل در رابطه ی نوین روسیه و ایران نیست. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، فرصتها و چالشهای تازه ای برای هردو کشور پدیدار شد. همین که یک رژیم مارکسیستی خدانشناس از میان رفت، و جای آنرا دولت جدید روسیه که متعهد به مذهب است گرفت، کار را برای رهبران ایران آسانتر کرد تا روابطشان را با روسیه گسترش دهند.
یک زمینه دیگر کشورهای تازه استقلال یافته آسیای میانه هستند- که بعضی از آنها تا ابتدای قرن نوزدهم بخشی ازایران بودند- و اکنون به حوزه ای برای رقابتهای فزاینده اقتصادی، ایدئولوژیکی، مذهبی، و حتی زبانی تبدیل شده اند و این تاثیری عجیب بر روابط روسیه و ایران دارد. بازیگران در این حوزه رقابتی آسیای میانه عبارتند از ایران (که از نوعی شیعه گری رادیکال حمایت میکند و امیدوار است تلاشهای آمریکا برای منزوی کردن ایران را خنثی نماید)، ترکیه (که پان ترکیسم را به عنوان یک نیروی سیاسی تبلیغ میکند و بر زبان ترکی تاکید دارد)، عربستان سعودی (که شاخه وهابی اسلام را تبلیغ میکند)، ایالات متحده آمریکا (که مایل است تلاشهای روسیه و ایران را برای نفوذ در این منطقه خنثی نماید) و چین (که امیدوار است دسترسی خود به منابع نفت و گاز منطقه را افزایش داده و کشورهای بیشتری را در مدار خود قرار دهد)- و همچنین روسیه ( که میخواهد بخشی از قدرت از دست رفته خود را باز یابد).
ایران و روسیه به ویژه نسبت به پروژه خط لوله ای حساس هستند که آمریکا قصد دارد به کمک آن گاز آسیای میانه را به اروپا برساند. این خط لوله به انحصار روسیه در بازار اروپا پایان میدهد، انحصاری که آقای پوتین از آن برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود ستفاده میکند. بعلاوه نقشه آمریکا آن است که این خط لوله از ایران عبور نکند. در نتیجه ایران و روسیه در برهم زدن این پروژه با یکدیگر متحد هستند. دو کشور به همراه الجزایر حتی مذاکراتی را برای تشکیل یک کارتل گازی مشابه با اوپک شروع کرده اند.
ادامه تنش بین ایران و آمریکا باعث ظهور آن چیزی شده که در ایران آنرا “نگاه به آسیا” میخوانند و اساس آن ساخت خط لوله ای است که نفت و گاز ایران و منطقه خلیج فارس را از طریق پاکستان و هند به چین میرساند. این پروژه عظیم نه فقط مشارکت پاکستان، هند و چین، که روسیه را نیز میطلبد.
اگراین خط لوله ساخته شود، توازن قوا مابین روسیه، هند و چین از یکطرف و غرب از طرف دیگر تغییر خواهد داد. این میتواند تغییری تاریخی در دیدگاه فرهنگی و اقتصادی ایران بوجود آورد که بیش از 500 سال است نگاه خود را بسوی غرب دوخته. در بیشتر این 500 سال مدل تجدد اروپای غربی مدلی حسرت برانگیز بوده که همه ی رژیمها و رهبران ایران آنرا پذیرفته اند. “نگاه به آسیا” به سمت دیگری توجه دارد و هدفش بازگشت به ”خویشتن اصیل اسلامی” است.
پارس و سرزمین یاجوج و ماجوج
در چند سال گذشته مطالب بسیاری در باره سازوکار اتحاد نوین روسیه و ایران نوشته شده است. این اتحاد را به همه چیز نسبت میدهند، از دستور العمل ماکیاول گرفته که دشمن دشمن من دوست من است تا ضرورتهای اقتصاد سیاسی و به ویژه سیاست نفتی. بعضی ها به پیشگویی های کتاب مقدس اشاره میکنند تا رابطه ایران و روسیه را توضیح دهند. آنها میگویند در کتاب حزقیال فصل 38 آیه 2 پیشگوئی شده که قبل از روز قیامت سرزمین جوج (روسیه) با پارس متحد خواهد شد. اما در مرکز این رابطه پیچیده عنصری زمینی قرار دارد. در ابتدای قرن بیستم، زمانی که دشمنان تجدد و دموکراسی در ایران به رهبری آیت الله شیخ فضل الله نوری دیدگاهی سختگیرانه از اسلام را برای از میدان بدر کردن جنبش مشروطه پیش کشیدند، متحد اصلی آنها در این مبارزه قدرت روسیه تزاری بود. امروز هم پس از گذشت یک قرن، اسلامگرایان نوین ایران که دشمن تجدد هستند همان دیدگاه را از اسلام مطرح میکنند و بار دیگر برای حفظ قدرت خود به روسیه تکیه میکنند. و باز هم جغرافیای سیاسی، انرژی و تجدد در مرکز این اتحاد آشفته قرار دارند.
منبع: کارنت هیستوری، نوامبر