روسیه و ایران: اتحادی ضد غربی؟

نویسنده

abbasmilani.jpg

روسیه در طی دو قرن گذشته، ‏‎-‎اغلب به عنوان دشمنی استعمارگر و گاهی هم به عنوان متحدی آشنا در برابر ‏دشمنی مشترک‏‎-‎، هرگز از مرکز قدرت سیاسی در ایران دور نبوده است. با وجود آنکه در طی دو قرن گذشته ‏هر دو کشور شکلهای متفاوتی از حکومت - از استبداد تزاری تا حکومت تک حزبی استالینی در روسیه و از ‏استبداد شرقی تا ولایت فقیه اسلامی در ایران- را تجربه کرده اند، اما نقطه عطف روابط دو کشور بطور عجیبی ‏ثابت مانده است. تجدد، تسلط ژئو پلیتیک و انرژی، سه عنصر اصلی در رابطه طولانی و پیچیده روسیه با ایران ‏هستند. ‏

تجدد و پیامدهای آن- دموکراسی، عقلانیت و حکومت قانون- از چالشهای فراروی هردو کشور روسیه و ایران در ‏طی دو قرن اخیر بوده اند. در حقیقت اندیشه تجدد اولین بار از طریق روسیه به ایران آمد (و دلیل آن اول بخاطر ‏نزدیکی روسیه به ایران و دوم بخاطر پیوندهای عمیق فرهنگی مابین ایران و سرزمین قفقاز است که تا قرن ‏نوزدهم جزئی از ایران بحساب میآمد). ‏

در روسیه، آنگونه که محققانی مانند آیزایا برلین توضیح میدهند، اندیشه های سیاسی نوین به عقایدی منجی ‏گرایانه و در نهایت به دیدگاهی استبدادی تغییر ماهیت داد. این ناکامی غم انگیز تجدد در روسیه و در ایران- که ‏بصورت عدم توانایی این دو کشور در ایجاد یک نهاد دموکراتیک پایدار خودنمایی میکند- تا حدودی نتیجه همین ‏انحراف فکری است. بدون تردید آسیب شناسی های فرهنگی در هردو کشور نشان از همین انحراف فکری دارند. ‏اما نوعی نزدیکی در حساسیتهای اجتماعی، و همسانی ها در بدنه سیاسی دو کشور، زمینه نفوذ ایدئولوژیک ‏روسیه در ایران را فراهم کرده است. ‏

در واقع نمادهای زندگی سیاسی، اجتماعی و آرمانی در مسیحیت ارتودکس روسی، مکتب بلشویکی و شاخه شیعه ‏اسلام، که بیش از هزار سال است فرهنگ و جامعه ایرانی را شکل داده، خصوصیات مشابه بسیاری با همدیگر ‏دارند. هر سه آئین معتقد به منجی موعود هستند. هر سه مدعی انحصاری حق و حقیقتند. در هر سه آئین، قدرت ‏مطلق در دست اقلیتی است که خود را محرم این قدرت میداند. هر سه آئین امید به رستگاری را در این اقلیت ‏میبیند. و هر سه این آئینها قدرت سیاسی و روحانی را در اختیار همین اقلیت قرار میدهد. و در هر سه این آئین ها، ‏باقی افراد جامعه فقط وسیله ای هستند در دست تاریخ یا خدا. ‏

امروز هم گرایش آقای پوتین به از میان بردن بقایای دموکراسی در روسیه و جایگزین کردن آن با معجونی از ‏ملی گرایی افراطی و منجی گرایی اسلاوی- تحت عنوان “دموکراسی روسی”- باعث شده تا او و روسیه به متحد ‏محبوب و الگوی رژیم شبه توتالیتر و ضدمدرن ایران تبدیل شود. ‏

‎ ‎طرحهای سلطه گرانه‏‎ ‎

جغرافیای سیاسی و میل به کشورگشایی یکی دیگر از رشته های ارتباطی مابین روسیه و ایران است. در ابتدای ‏قرن نوزدهم و همزمان با “بازی بزرگ” قدرتهای پادشاهی رقیب، گرایشهای استعماری روسیه در ایران از ‏یکطرف و نگرانی بریتانیا برای حفظ هندوستان در مقابل زیاده خواهی های سلطه گرانه روسیه از طرف دیگر ‏باعث شد تا ایران به عنوان یک دولت میانی استقلال ظاهری خود را حفظ نماید. اکنون در ابتدای قرن بیست و ‏یکم، زیاده خواهی های سلطه گرانه جدید روسیه- و تمایل این کشور به مقابله، ایجاد مزاحمت و حتی تضعیف ‏ایالات متحده آمریکا و غرب- به جمهوری اسلامی ایران اجازه میدهد تا هرچه بیشتر نقشه های سلطه گرانه خود ‏را در منطقه به پیش ببرد. ‏

در این فاصله و تا زمانی که جنگ سرد جریان داشت، ایران یکی از صحنه های اصلی این جنگ بود. از یکطرف ‏اتحاد شوروی علاقه داشت تا نفوذ خود را در منطقه خلیج فارس گسترش دهد. از طرف دیگر تمامی دولتهای ‏آمریکا، از هری ترومن گرفته تا جیمی کارتر، اعلام میکردند که حتی به قیمت یک جنگ جهانی جدید، شوروی ‏را از ایران و خلیج فارس به دور نگه خواهند داشت. تعجب آور نیست که اولین نبرد جنگ سرد نیز در ایران ‏اتفاق افتاد. ‏

در پایان جنگ جهانی دوم، نیروهای بریتانیا و آمریکا که ایران را اشغال کرده بودند، به توافق خود در کنفرانس ‏سران متفقین در تهران عمل میکنند و از ایران خارج میشوند. اما ارتش سرخ شوروی حاضر به ترک ایران نشد ‏و در عوض، و بنا به دستور استالین، جنبش های جدائی خواه در مناطق آذربایجان و کردستان ایران برپا میشود. ‏در اسناد حزب کمونیست شوروی که اخیرا به چاپ رسیده آمده که شوروی در ابتدای اشغال ایران، هیاتی را ‏مخفیانه به ایران میفرستد تا به اکتشاف منابع نفت و گاز در نواحی شمالی این کشور بپردازند. تعجب آورست که ‏این هیات منابع عظیمی از نفت و گاز را کشف می کنند. از همین رو استالین تصمیم می گیرد با بهره گیری از ‏جنبشهای جدائی خواه دست به چانه زنی با دولت ایران بزند. در ازاء واگذاری اکتشاف و استخراج نفت و گاز در ‏این نواحی استالین حاضر میشود تا به حمایت خود از این جنبشها پایان دهد. ‏

در نتیجه پاره ای شرایط پیچیده، و از جمله تهدید ترومن به استفاده از بمب اتمی، استالین از بازی خود نتیجه ای ‏نمیگیرد. زمانی که ارتش روسیه ایران را در سال 1946 ترک کرد، جنگ سرد کاملا آغاز شده بود. گرچه ‏شوروی امتیاز نفت شمال ایران را بدست نیاورد، اما از آن زمان تا کنون سیاستهای انرژی یکی از پایه های ثابت ‏روابط دو کشور روسیه و ایران بوده است. ‏

‎ ‎بین روسیه و غرب‎ ‎

پایان جنگ جهانی دوم پیامد بسیار مهم دیگری در روابط روسیه با ایران داشت و این همزمان با ورود عامل ‏جدیدی بنام نفوذ آمریکا در این معادله بود. ‏

روابط ایران با همسایه شمالی اش در بیشتر طول قرن بیستم تحت تاثیر ماده معروفی بود که در قرارداد 1921 ‏بین دو کشور گنجانده شده بود. بر طبق ماده پنج این قرارداد هرگاه ایران پایگاه فعالیتهای ضد شوروی بشود، ‏دولت شوروی حق دارد به ایران حمله کند و بصورت پیشگیرانه تهدید را از میان بردارد. ماده پنج در واقع وسیله ‏ای بود برای “فنلاندیزه” کردن ایران- مجبور کردن ایران به “دوستی” با شوروی و دوری جستن از هرگونه ‏فعالیت ضد ان. حتی امروزه نیز با وجود فروپاشی اتحاد شوروی، پایان سلطنت در ایران، و لغو ضمنی قراداد ‏‏1921، اثرات این فنلاندیزه کردن در رفتار و انتظارات مقامات روسیه و ایران به چشم میخورد. ‏

با این وجود در طول دهه 1940 چشم انداز و ماهیت نفوذ آمریکا در ایران و منطقه تغییر کرد، و همانگونه که ‏انتظار میرفت رابطه روس و ایران را تحت تاثیر قرار داد. این تاثیر بویژه در سال 1955 بسیار شدید شد که ‏ایران تصمیم گرفت به سیاست 200 ساله بیطرفانه خود پایان داده و به معاهده غربی و ضد شوروی بغداد به ‏پیوندد (معاهده ای که بعدها نام سازمان پیمان مرکزی یا سنتو را بخود گرفت). اتحاد شوروی از این وضعیت ‏خوشنود نبود و به همین دلیل طی یک دهه جنگ ایدئولوژیک شدید بین مسکو و تهران درگرفت. ‏

شوروی در این مناقشه توانست از کمک حزب توده ایران استفاده کند. حزب توده- نامی بود که بجای کمونیست ‏برگزیده شد تا اعتراض مسلمانان را برنیانگیزد- در ابتدای اشغال ایران توسط شوروی در سال 1941 به وجود ‏آمد. این حزب به آسانی توانست به قدرتمندترین و سازمان یافته ترین حزب در تاریخ معاصر ایران تبدیل شود. ‏حساسیتهای مشترک بین بلشویسم و شیعه-گری به نفوذ ایدئولوژیک این حزب کمک میکرد. حزب توده به مدت نیم ‏قرن نوکر همیشه وفادارسیاست شوروی در ایران بود.‏

جنگ ایدئولوژیک بین دو کشور فقط در سال 1965 و پس از امضای قرارداد عمده اقتصادی با شوروی به پایان ‏رسید. در مقابل گاز ایران، شوروی وعده ساخت کارخانه ذوب آهن را داد که ایران مدتها حسرت آنرا می کشید. ‏برای شاه کارخانه ذوب آهن نماد مهمی برای پیشرفت و نوسازی بود. در حالیکه کشورهای غربی حاضر نبودند ‏برای اجرای این پروژه کمک کنند، اتحاد شوروی اشتیاق زیادی برای این کار از خود نشان داد. (ربع قرن بعد، ‏وقتی جمهوری اسلامی ایران تشخیص داد که برنامه هسته ای نماد قدرت ملی و ابزاری کلیدی برای بقای رژیم ‏است، بار دیگر کشورهای غربی از مشارکت در این پروژه خودداری کردند. و یکبار دیگر روسیه وارد میدان ‏شد). ‏

بزودی پس از امضای قرارداد 1965 ایران پذیرای 8000 کارشناس و کاردان شوروی شد. شعبه سازمان ‏جاسوسی شوروی (کا گ ب) در تهران بسیار رشد کرد، و دلیل آن فقط جاسوسی نبود، که زیر نظر داشتن ‏شهروندان شوروی ساکن ایران دلیل مهمتری محسوب می شد. ‏

‎ ‎مسکو و اسلام گرایان‎ ‎

سقوط شاه و ظهور رژیم اسلامی در ایران مرحله جدیدی در روابط بین دو کشور را گشود. انقلاب اسلامی گاهی ‏پیامدهای متضادی برای اتحاد شوروی داشت. برای مدت کوتاهی انقلاب ایران و ضدیت آن با آمریکا برای ‏شوروی بسیار سودآور بود. انقلابیون طرفدار شوروی در ایران به رهبری حزب توده به آتش ضدیت با آمریکا ‏دامن میزدند و بشدت از اشغال سفارت آمریکا در تهران طرفداری می کردند. نظریه پردازان حزب توده ‏تفسیرهای مارکسیستی از انقلاب اسلامی منتشر می کردند وآنرا یک “جنبش مترقی ضد امپریالیستی” بحساب می ‏آوردند. ‏

حزب توده از زیاده رویهای رژیم جدید تحت عنوان “خشونت انقلابی” طرفداری میکرد و سرانجام خود نیز ‏قربانی همین خشونتها شد. همه رهبران حزب بازداشت شدند و بعضی اعدام و بقیه مجبور به حضور در اعترافات ‏تلویزیونی ای شدند که به سبک دادگاههای نمایشی مسکو نشانگر حکومت وحشت استالین بودند. ‏

عجیب تر از عشق حزب توده به “رفقای انقلاب اسلامی”، پیامی بود که آیت الله خمینی چندی پس از به قدرت ‏رسیدن گورباچف در روسیه برای مسکو فرستاد. این پیام را یک هیات ایرانی به سرپرستی آیت الله جوادی آملی ‏برای رهبر جدید حزب کمونیست برد و برای آنکه چیزی از قداست آسمانی آن کاسته نشود، هیات ایرانی اصرار ‏داشتند این پیام را به زبان فارسی بخوانند-یعنی همان زبان آقای خمینی که بشدت آکنده از لغات عربی بود. ‏

آیت الله خمینی در پیام خود به فساد مادی ایدئولوژی مارکسیستی و سرمایه داری اشاره کرده و سقوط قریب الوقوع ‏اتحاد شوروی را پیش بینی می کند، مگر آنکه گورباچف عده ای از کارشناسان خود را برای فراگیری اندیشه های ‏آئین شیعه در باره حکومت، اقتصاد، رستگاری و گناه به قم اعزام نماید. ‏

البته آقای گورباچف به این نصیحت توجهی نکرد، و زمانی که اتحاد شوروی سقوط کرد، روابط دو کشور بار ‏دیگر دستخوش تغییر شد. اغراق نگفته ایم اگر به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران را، بطور غیر مستقیم، با ‏سقوط شوروی مربوط بدانیم. از اسناد حزب کمونیست شوروی چنین بر میآید که حمله و اشغال افغانستان با سقوط ‏شاه ایران مربوط بوده است. شورویها گمان می کردند که با رفتن شاه، آمریکا به دنبال متحد دیگری میگردد تا ‏بتواند بر فعالیتهای اتمی شوروی نظارت داشته باشد. به همین دلیل، و بنا بر نظر شوروی، آمریکا در پی آن بوده ‏تا پایگاه جدیدی در افغانستان برپا کند. حمله شوروی به افغانستان یک اقدام پیشگیرانه بود. ‏

اگر شوروی به افغانستان حمله نمی کرد اسامه بن لادن با شبکه جهانی جهادگرانش نیز سربرنمی آوردند. حمله به ‏افغانستان پیامدهایی داشت که پس لرزه های آن به برجهای دوقلو نیویورک در 11 سپتامبر نیز رسید. حمله به ‏افغانستان باعث شد تا ایران و روسیه در ابتدا رویاروی یکدیگر قرار بگیرند. ‏

ایران برای مدت طولانی متحد اصلی و منبع اساسی حمایت از نیروهای اسلامی- معروف به مجاهدین- در مبارزه ‏با اشغالگران شوروی بود. همین نیروها از حمایتهای سخاوتمندانه سی.آی.ای. آمریکا نیز برخوردار بودند. علاوه ‏بر آن ایران پناهگاه 2 میلیون آواره افغانی شد. در سالهای اخیر نیز ایران به آمریکا در حمله به افغانستان و ‏برکناری حکومت طالبان و برقراری حکومت حامد کرزای کمک کرد. خلاصه آنکه حمله شوروی باعث شد تا ‏ایران به بازیگر اصلی در افغانستان تبدیل شود. ایران هم به نوبه خود به افغانها و آمریکائیان کمک کرد تا نقطه ‏ضعف ارتش سرخ نمایان شود و افغانستان به ویتنام شوروی تبدیل گردد. ‏

مداخلات شوروی در افغانستان تنها عامل درگیری بین مسکو و ایران نبود. صدام حسین نیز مدتهای طولانی متحد ‏نزدیک اتحاد شوروی بود. با شروع جنگ ایران و عراق، شوروی- که هنوز مایل به بهره برداری از انقلاب ‏اسلامی ایران بود- دستش در پوست گردو گیر کرد. مسکو برای حل این مشکل کمکهای نظامی خود را هم در ‏اختیار ایران و هم عراق قرار داد. اما رویدادهای خشونت آمیز این جنگ به نفع روسها تمام شد. ‏

‎ ‎ارتباط اتمی‎ ‎

وقتی عراق برای اولین بار در سال 1984 از سلاح شیمیائی علیه ایران استفاده کرد، و جهان نتوانست صدام را ‏بخاطر این نقض پیمان نامه های بین المللی تنبیه کند، ایران تصمیم گرفت برنامه اتمی خود را پیاده نماید. در ‏ابتدای به قدرت رسیدن ملایان در ایران، آیت الله خمینی با فعالیتهای اتمی شاه مخالفت کرد و میلیاردها دلاری که ‏خرج نیروگاه اتمی بوشهر شده بود را نشانه “نوکری قدرتهای امپریالیستی غربی” دانست. ‏

اکنون ایران بسرعت در پی آن بود تا برنامه اتمی رها شده خود را فعال کند. کشورهای غربی- به ویژه آلمان که ‏سازنده اولیه نیروگاه اتمی بوشهر بود- زیر فشار آمریکا حاضر نشدند در این پروژه شرکت نمایند. اما این بار نیز ‏همانند ساخت ذوب آهن در سال 1965، روسها آمادگی خود را برای همکاری اعلام کردند. ‏

در ابتدا علاقه روسیه به تکمیل نیروگاه اتمی ایران، بخاطر کسب درآمد ارزی و ایجاد اشتغال برای دانشمندان ‏اتمی بود. اما بعد از آنکه قیمت نفت و گاز افزایش یافت و آقای پوتین ثروتمند شد، توانست سیاست مستقل خارجی ‏در رویارویی با آمریکا را اتخاذ نماید، و برنامه اتمی ایران به ابزاری بدل شد تا روسیه بتواند به چانه زنی با ‏غرب بپردازد. ‏

آمریکا هر کاری کرد تا روسیه را از کمک به ایران بازدارد، از دادن باج معادل درآمدی که روسیه از برنامه ‏اتمی ایران عایدش میشد تا تصویب لایحه منع گسترش سلاحهای اتمی ایران در سال 2000. بند شش این لایحه از ‏دولت آمریکا میخواهد تا هرگونه پرداخت به روسها بابت ایستگاه بین المللی فضائی را متوقف نماید مگر آنکه ‏رئیس جمهور آمریکا از تلاش روسها درجلوگیری از برنامه ساخت سلاحهای کشتار جمعی و موشکهای بالستیک ‏و کروز ایران مطمئن شود. اما مسکو نه به باج جواب داد ونه به تهدید. در عمل همان زمان که جمهوری اسلامی ‏سرگرم مذاکره با اتحادیه اروپا و آژانس بود، روسیه (با کمک چین) جلوی هرگونه قطعنامه سازمان ملل بر علیه ‏ایران را گرفت. ‏

مدتی نیز ایران و روسیه وعده راه حلی برای مسئله اتمی را دادند که به “راه حل روسی” معروف بود. برطبق این ‏طرح، روسیه و ایران شرکتی را برای غنی سازی اورانیوم در خاک روسیه تاسیس میکردند تا سوخت مورد نیاز ‏ایران را تامین نماید. روسها پاره ای از موضوعهای حساس مانند شرکت دانشمندان ایرانی در روند غنی سازی را ‏به آینده موکول کرده بودند. در همین حال ایران با وقت کشی و کمک روسیه توانست فرایند غنی سازی را ‏بیاموزد. در نتیجه پاره ای از کارشناسان اتمی و از جمله رئیس سازمان انرژی اتمی معتقدند که ایران از “نقطه ‏بدون بازگشت” عبور کرده و حمله به تاسیسات اتمی آن کشور نمیتواند بطور جدی توان ایران برای ساختت بمب ‏اتم را از میان ببرد. ‏

سرانجام آنکه، پیشرفت جمهوری اسلامی در برنامه اتمی اش، و رد راه حل روسی، و سرسختی این کشور در ‏مذاکره با سازمان ملل باعث شد که روسیه نتواند به حمایت از ایران ادامه دهد. در دسامبر 2005، روسها سیاست ‏جدیدی اتخاذ کردند. آنها به همراه سایر اعضای شورای امنیت قطعنامه ای تصویب کردند که از ایران میخواست ‏تا غنی سازی را متوقف نماید یا با تحریمهای فزایند روبرو شود. مهمتر آنکه روسیه عدم پرداخت به موقع را بهانه ‏کرد و اعلام نمود که نیروگاه بوشهر (که قرار بود در اواخر سال 2007 به بهره برداری برسد) تا سال 2008 ‏عملیات خود را شروع نخواهد کرد. ‏

به تعویق افتادن تاریخ بهره برداری نشان از همراهی روسیه با غرب دارد. حمله به نیروگاه در حال کار خطر ‏مرگبار پراکنده شدن مواد اتمی را در بردارد. و این فرصتی است برای حمله ی “بی خطر” به تاسیسات اتمی ‏ایران، و به این ترتیب این فرصت تا سال 2008 تمدید شده است. و این نشان دیگری است از سیاست پیچیده، ‏گاهی متناقض، اما همیشه فرصت طلبانه روسیه در برابر ایران، که همزمان با این اعلام تعویق، مسکو فروش ‏‏700 میلیون دلار تکنولوژی موشکی ضد هوایی به تهران را نیزاعلام نمود. ‏

رهبران ایران از تصمیم روسیه در مورد بوشهر تعجب کردند. ایران امیدوار بود که امکان کسب درآمد سالانه ‏معادل 10 میلیارد دلار از محل فروش تجهیزات نظامی و صنعتی و معاملات مربوط به تاسیسات اتمی باعث شود ‏که روسیه به حمایت خود از جاه طلبی های اتمی ایران ادامه دهد. وقتی روسیه به قطعنامه سازمان ملل رای مثبت ‏داد، عده ای در ایران از “خیانت” سخن گفتند، در حالیکه دیگران به منافع روسیه به عنوان قدرتی بزرگ اشاره ‏کردند و که نه دوست میشناسد و نه به اصولی پایبند است. ‏

‎ ‎‏”نگاه به آسیا”‏‎ ‎

نیروی اتم تنها عامل در رابطه ی نوین روسیه و ایران نیست. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، فرصتها و چالشهای ‏تازه ای برای هردو کشور پدیدار شد. همین که یک رژیم مارکسیستی خدانشناس از میان رفت، و جای آنرا دولت ‏جدید روسیه که متعهد به مذهب است گرفت، کار را برای رهبران ایران آسانتر کرد تا روابطشان را با روسیه ‏گسترش دهند. ‏

یک زمینه دیگر کشورهای تازه استقلال یافته آسیای میانه هستند- که بعضی از آنها تا ابتدای قرن نوزدهم بخشی ‏ازایران بودند- و اکنون به حوزه ای برای رقابتهای فزاینده اقتصادی، ایدئولوژیکی، مذهبی، و حتی زبانی تبدیل ‏شده اند و این تاثیری عجیب بر روابط روسیه و ایران دارد. بازیگران در این حوزه رقابتی آسیای میانه عبارتند از ‏ایران (که از نوعی شیعه گری رادیکال حمایت میکند و امیدوار است تلاشهای آمریکا برای منزوی کردن ایران را ‏خنثی نماید)، ترکیه (که پان ترکیسم را به عنوان یک نیروی سیاسی تبلیغ میکند و بر زبان ترکی تاکید دارد)، ‏عربستان سعودی (که شاخه وهابی اسلام را تبلیغ میکند)، ایالات متحده آمریکا (که مایل است تلاشهای روسیه و ‏ایران را برای نفوذ در این منطقه خنثی نماید) و چین (که امیدوار است دسترسی خود به منابع نفت و گاز منطقه را ‏افزایش داده و کشورهای بیشتری را در مدار خود قرار دهد)- و همچنین روسیه ( که میخواهد بخشی از قدرت از ‏دست رفته خود را باز یابد). ‏

ایران و روسیه به ویژه نسبت به پروژه خط لوله ای حساس هستند که آمریکا قصد دارد به کمک آن گاز آسیای ‏میانه را به اروپا برساند. این خط لوله به انحصار روسیه در بازار اروپا پایان میدهد، انحصاری که آقای پوتین از ‏آن برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود ستفاده میکند. بعلاوه نقشه آمریکا آن است که این خط لوله از ایران عبور ‏نکند. در نتیجه ایران و روسیه در برهم زدن این پروژه با یکدیگر متحد هستند. دو کشور به همراه الجزایر حتی ‏مذاکراتی را برای تشکیل یک کارتل گازی مشابه با اوپک شروع کرده اند. ‏

ادامه تنش بین ایران و آمریکا باعث ظهور آن چیزی شده که در ایران آنرا “نگاه به آسیا” میخوانند و اساس آن ‏ساخت خط لوله ای است که نفت و گاز ایران و منطقه خلیج فارس را از طریق پاکستان و هند به چین میرساند. این ‏پروژه عظیم نه فقط مشارکت پاکستان، هند و چین، که روسیه را نیز میطلبد. ‏

اگراین خط لوله ساخته شود، توازن قوا مابین روسیه، هند و چین از یکطرف و غرب از طرف دیگر تغییر خواهد ‏داد. این میتواند تغییری تاریخی در دیدگاه فرهنگی و اقتصادی ایران بوجود آورد که بیش از 500 سال است نگاه ‏خود را بسوی غرب دوخته. در بیشتر این 500 سال مدل تجدد اروپای غربی مدلی حسرت برانگیز بوده که همه ‏ی رژیمها و رهبران ایران آنرا پذیرفته اند. “نگاه به آسیا” به سمت دیگری توجه دارد و هدفش بازگشت به ‏‏”خویشتن اصیل اسلامی” است. ‏

‎ ‎پارس و سرزمین یاجوج و ماجوج‎ ‎

در چند سال گذشته مطالب بسیاری در باره سازوکار اتحاد نوین روسیه و ایران نوشته شده است. این اتحاد را به ‏همه چیز نسبت میدهند، از دستور العمل ماکیاول گرفته که دشمن دشمن من دوست من است تا ضرورتهای اقتصاد ‏سیاسی و به ویژه سیاست نفتی. بعضی ها به پیشگویی های کتاب مقدس اشاره میکنند تا رابطه ایران و روسیه را ‏توضیح دهند. آنها میگویند در کتاب حزقیال فصل 38 آیه 2 پیشگوئی شده که قبل از روز قیامت سرزمین جوج ‏‏(روسیه) با پارس متحد خواهد شد. اما در مرکز این رابطه پیچیده عنصری زمینی قرار دارد. در ابتدای قرن ‏بیستم، زمانی که دشمنان تجدد و دموکراسی در ایران به رهبری آیت الله شیخ فضل الله نوری دیدگاهی سختگیرانه ‏از اسلام را برای از میدان بدر کردن جنبش مشروطه پیش کشیدند، متحد اصلی آنها در این مبارزه قدرت روسیه ‏تزاری بود. امروز هم پس از گذشت یک قرن، اسلامگرایان نوین ایران که دشمن تجدد هستند همان دیدگاه را از ‏اسلام مطرح میکنند و بار دیگر برای حفظ قدرت خود به روسیه تکیه میکنند. و باز هم جغرافیای سیاسی، انرژی ‏و تجدد در مرکز این اتحاد آشفته قرار دارند.‏

منبع: کارنت هیستوری، نوامبر ‏