خلاء قدرت؛ فرصت اپوزیسیون

یوحنا نجدی
یوحنا نجدی

درنگی بر دو جنبش عظیم اجتماعی طی دو دهه اخیر در ایران نشان می دهد که اصلاحات و جنبش سبز، علیرغم همه تفاوت های بنیادین اما از بطن یک “انتخابات” زاده شدند و علیرغم همه پیش بینی ها، رد صلاحیت ها و برنامه های مهندسی شده، محاسبات حاکمان تهران درباره انتخابات و رویدادهای مربوط به آن، اغلب نادرست از آب آمده؛ آنچنان نادرست که گاه از کرده خود سخت پشیمان شده و مثلا اخیرا اعلام کرده اند که از این پس، مناظره کاندیداها نباید به صورت زنده از تلویزیون پخش شود.

از این رو، گزافه نیست اگر مردم و همه دموکراسی خواهان ایرانی، امروز انتخابات ریاست جمهوری سال آتی را بسان یک فرصت و دریچه ای برای بیان مطالبات فروخورده و استفاده از فعال شدن شکاف های موجود در حاکمیت تلقی کنند؛ دریچه ای که البته از هم اکنون کم و بیش گشوده شده است.

چهار سال پیش، از چهره هایی همچون مهندس موسوی و شیخ کروبی با سالها تجربه سیاسی و چند مورد مخالفت آشکار با شخص آیت الله خامنه ای انتظار می رفت که در برابر بازی استبداد دینی ایستادگی کنند و تن به آن ماجرای خونبار ندهند که براستی نیز چنین کردند؛ حتی از درون حبس و حصر خانگی. امروز اما بی تعارف، از میان اسامی مطرح شده به عنوان کاندیداهای احتمالی انتخابات سال آینده (عارف، نجفی، جهانگیری، مهرعلیزاده، کمالی و دیگران)، چنین رایحه ای به مشام نمی رسد که فارغ از کارناوال انتخابات جنبشی را رهبری کنند و همچون موسوی و کروبی، گامی عقب ننهند. این مساله شاید از یک منظر، ناامیدکننده است اما از سوی دیگر، اتفاقا مایه خوشوقتی و فرصتی برای جنبش دموکراسی خواهی ایرانی است. چگونه؟

این یک خطای استراتژیک و اشتباه محاسباتی است اگر گمان بریم که همواره فردی از میان مردان باسابقه نظام جمهوری اسلامی باید با وعده هایی همچون آزادی و حقوق بشر در برابر نظام قد علم کند و یا برخلاف جریان آب شنا کند تا از خلال آن جنبشی شکل گیرد و تلنگری بر جامعه ایران وارد شود. این انتظار، چیزی شبیه نمایشنامه «در انتظار گودو» است که شاید اصلا هیچگاه گودو از راه نرسد و یا حداقل خیلی دیر؛ به ویژه الان که چهره ای در این ابعاد در میان مسئولان سابق و کنونی برجا نمانده است. از اسامی کاندیداهای احتمالی پیداست ظاهرا مردان جمهوری اسلامی، ته کشیده اند و کف گیر به ته دیگ خورده است؛ آنچنانکه که چاره ای جز آزمودن مجدد آزموده هایی چون هاشمی رفسنجانی یا خاتمی نمانده و یا مردانی همچون عارف و نجفی که به تعبیر خودشان، سالهاست برای روز مبادا در آب نمک جمهوری اسلامی خوابیده اند.

علاوه بر این، چنددستگی عمیق میان اصولگرایان و شکاف های نامتقاطع در ساخت کلاسیک جمهوری اسلامی (همچون شکاف های هاشمی رفسنجانی / خامنه ای، احمدی نژاد / خامنه ای، موتلفه / احمدی نژاد، اصلاح طلبان / هواداران رهبری) گویای آنست که امروز شاهد نوعی خلاء قدرت در حکومت تهران هستیم بدین معنا که هیچ شخص یا گروهی تاکنون به صورت جدی به عنوان رییس جمهور یا کاندیدای بالقوه دور بعد مشخص نشده و مهمتر از آن اساسا تمایلی به انجام آن نیز ندارند که شاید یک دلیل پررنگ آن، وضعیت وخیم اقتصادی کشور، شدت تحریم ها علیه ایران و ترس از به عهده گرفتن سکان کشور در چنین شرایط وخیمی باشد. خلایی که برخی معتقدند تنها “شاید” یک تکنوکرات شبیه به قالیباف یا نجفی، با وعده های اقتصادی و اجتماعی و چاشنی پوپولیسم می تواند آن را برطرف کند.

این خلاء قدرت و بی اعتمادی فزاینده مردم به چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا و غیره، اتفاقا بهترین فرصت برای دموکراسی خواهان و به ویژه گروه های اپوزیسیون، هم در داخل و هم در خارج است تا با طرح و پیگیری برنامه های مدون و مشخص، آلترناتیوی برای برون رفت از وضعیت ازهم گسیخته کشور، به ویژه در عرصه های اقتصادی-اجتماعی ارائه کنند. بر این باورم که مهم نیست این آلترناتیو، صرفا یک کاندیدای بالقوه و خارج نشین باشد و یا برنامه ریزی برای یک سری اقدامات اعتراضی - خیابانی در داخل کشور؛ اصل قضیه این است که امروز اپوزیسیون ایرانی از این خلاء قدرت، و نارضایتی آشکار مردم از وضعیت اقتصادی زیر فشار تحریم ها و بی کفایتی مسئولان در آستانه انتخابات استفاده کند و با برنامه ای مشخص و حاصل اجماع اکثریت گروه ها به استقبال آن برود.

 اگر جمهوری اسلامی سال ۸۸ و در پایان دوره اول احمدی نژاد که ظاهرا همه چیز را کاملا در ثبات می دید (با آن جمله معروف که “بروید جوری کار کنید که انگار پنج سال دیگر در قدرت هستید”) با آن جنبش بزرگ و دهها شهید و صدها زندانی مواجه شد، امروز قطعا اوضاع برای جمهوری اسلامی وخیم تر است که شکاف ها از عمق به سطح آمده و بیرحمانه چهره به چهره و سنگر به سنگر به همدیگر حمله می کنند و اندک آبرویی برای هیچ قوه ای باقی نمانده.

نیازی به گفتن نیست که جمهوری اسلامی، همچون سایر نظام های های سیاسی تمامیت طلب و استبدادی، توانایی بالایی در شکل دهی گروه های دست ساخته خود و تماما وابسته به حکومت دارد و چندان عجیب نیست که خیلی زود این وضعیت سیاسی آشفته را با تشکیل چیزی همچون جمعیت آبادگران که در گذشته شاهدش بودیم، به نوعی برطرف کند؛ از این رو، قدر این فرصت چندماهه تا بهار آتی را باید دانست تا همچون بسیاری موارد تاریخی دیگر، تنها حسرت و خاطره ای برایمان باقی نماند.

با این وجود و علیرغم انتخاب هر نوع برنامه، یک مساله برای اپوزیسیون ایرانی ضروری است و آن، نزدیک تر کردن خود به ذهنیت و خواست ایرانیان داخل کشور است؛ چه مطلوب ما باشد و چه نباشد. جامعه ایران، از بسیاری جهات انباری از مطالبات مختلفی است که گاه حتی بسیاری از آنها به بوته فراموشی رفته اند. به عنوان مثال، با وجود چندین سال تلاش حاکمیت برای سیاست زدایی و سیاست پرهیزی در میان توده های مردم اما تنها چند شب مناظره تلویزیونی زنده میان کاندیداها در خرداد ۸۸، مجددا سیاست ورزی را به روح و روان ایرانیان پمپاژ کرد آنچنانکه حساب و کتاب همه چیز، حتی از دست خود کاندیداها نیز رها شد. این مساله، اگرچه باعث شد که پس از آن روزها، برخی گروه های منتسب به جنبش سبز با راه اندازی شبکه تلویزیونی سعی کنند که تب سیاسی مردم را همچنان بالا نگه دارند اما علیرغم تشخیص درست شان، از کسب موفقیت بازماندند و نتوانستند آن شور سیاسی را در مردم حفظ کنند.

تجربه مناظره های ۸۸ و تجارب مشابه در جریان بهار عربی نشان داد سازماندهی هرنوع حرکت ملی در ابعادی که حاکمیت را دستخوش دگرگونی یا حداقل تاثیرپذیری قرار دهد، مستلزم یک شبکه اطلاع رسانی گسترده با پوشش سراسری و حتی بیست و چهارساعته، با گردانندگان مشخص و معطوف به یک برنامه تعریف شده سیاسی است که علاوه بر حاشیه راندن صدا و سیمای جمهوری اسلامی و برخی برنامه های سخیف و صرفا سرگرم کننده ماهواره ای، همزمان دو کار را انجام دهد: یکی افزایش آگاهی مردم درباره مسائل و مشکلات روز جامعه ایران و دیگری، برنامه گام به گام و عملی مشخص برای انواع فعالیت ها، اعتراض ها و حتی حضور خیابانی مردم.

این رویکرد، به احتمال زیاد به نتایج ارزشمندی خواهد رسید چون فارغ از دلایل و بسترهای سیاسی، بخاطر اوضاع وخیم اقتصادی و اثرگذاری روزافزون تحریم ها بر متن جامعه ایرانی امروزه نه تنها طبقه متوسط شهری بلکه مردم عادی نیز در برابر این پرسش قرار گرفته اند که بهای این همه شاخ و شانه کشیدن برای دنیا و آرزوی رهبران ایران برای کره شمالی شدن و نشستن بر زرادخانه های اتمی، چیست؟!

از این رو، اینک بسیاری از موانع برای پیشبرد جنبش دموکراسی خواهی در ایران از سر راه برداشته شده است: حاکمیت ترک خورده و شکاف های سیاسی فزاینده، مردم به تنگ آمده از انواع مشکلات اقتصادی، شکست خوردن انواع تجربه های سیاسی در این ساختار همچون اصلاحات و اصولگرایی، جامعه جهانی یکصدا علیه نظام کنونی و بسیار موارد دیگر. پس طی همین یکی دوسال گام های موثری برای دموکراتیزاسیون در ایران برداشته شده اگرچه اپوزیسیون همچنان کمترین نقش را در آنها ایفا کرده است.