سماوات‌ والارض به‌عنوان نوعی‌ دوچرخه

محمد قائد
محمد قائد

 

 

 

 

بعد از ظهر جمعۀ سرد زمستان در خیابان طولانی ِ فرعی ِ کم‌تردّدی که در آن ساعت روز تعطیل پرنده پر نمی‌زند شخصی را که در باران منتظر ماشینی عبوری ایستاده است سوار می‌کنم. ننشسته، دعا و ثنا و تعارفات غلیظ نثار می‌کند و با اظهار خوشوقتی از اینکه خوب کاری کردم به وطن برگشتم، می‌پرسد چند وقت خارجه بوده‌ام و کجای خارج بودم.  بی‌آنکه به او نگاه کنم می‌گویم سالها پیش همراه سایر روستاییان به پایتخت آمدم و گاهی خارج از حال طبیعی‌ام.

ظاهراً ترجیح می‌دهد نشنیده بگیرد.  از محاسنم تعریف می‌کند.  می‌گویم فقط از روی ریا و برای پوشاندن معایبم است.  مکث می‌کند اما از رو نمی‌رود.  ارقه و کارکشته است: قرار شده افراد خـَیـّر و مشتاق ظهور برای مخارج بیمارستان شخص آبروداری که احتیاج به عمل جراحی فوری دارد نفری پنجاه تومان بدهند و خدا را شکر که امروز با شخص با ایمان و صحیحی آشنا شدیم تا او را هم در این ثواب شریک کنیم و غیره و غیره.  شـُکر و حمد و کلماتی که ث و سین و صاد و ضاد و ظا و ذال آنها از مخرج و با سوت ادا می‌شود.

می‌گویم من خودم با آقا ارتباط دارم و می‌توانم وجوهات جمع‌آوری‌شده را به ایشان برسانم.  باز مکث می‌کند، این بار طولانی‌تر.  صدای چرخ‌دنده‌های کلـّه‌اش را مثل تلق‌تلق ماشین‌حساب‌های‌ قدیمی می‌شنوم.  از گوشهٔ چشم می‌بینم سرتاپای مرا دزدکی برانداز می‌کند، و لابد له‌له می‌زند بفهمد منظورم از این حرف چه بود، مبادا رو دست بخورد.  انگار تصمیم دارد بازی را ادامه بدهد.

همسفر خداجو را که همچنان مثل شصت‌تیر بحرطویل پس می‌دهد سر اولین چهارراه تخلیه می‌کنم. می‌پرسد چقدر تقدیم کند.  می‌گویم یک بار که او مرا سوار کند بی‌حساب می‌شویم.

روباهی است با هزار حیله در آستین.  من جوجه تیغی ِ کم‌احتیاطی‌ام که در محدودۀ‌ بسیار کوچک کار و زندگی خودش می‌تواند سنگر بگیرد.  در محیطی که او ــــ به‌عنوان بازاری اصولگرا، پیشنماز، کمیته‌چی، مدّاح، بازجو، زندانبان ــــ دست‌بالا داشته باشد صدها مانند مرا به زانو در می‌آورد و بیرحمانه خرد می‌کند.  پیداست میل ندارد بفهمد وقتی آدم دست‌کم دو چوب برای سواری‌گرفتن و گرمای بخاری مدیون است، قلاب‌انداختن برای کندن پنجاه چوب خلاف مروّت است حتی اگر قربانی‌ همین دیشب از خارجه آمده و بریدن گوشش مستحب ِ مؤکـّد باشد.  مانند بسیاری هم‌مسلکانش، با عواید دنبۀ گوسفند ملانصرالدین زندگی می‌کند و از انگل‌بودن شرمنده نیست. وقتی کار برای خدا باشد هر چیزی مجاز است.  
       
 

 

از سر و صداهایی که پیرامون ایران و در خود ایران به پا شده یکی مربوط به چشم‌انداز ظهور منجی است.  گرچه اکثریت قاطع مسلمانان جهان،‌ شاید جز کمتر از شش‌هفت درصد، چنین باوری ندارند، اصل موضوع نه جدید است و نه محدود به مذهب شیعه.  مسیحیان، یهودیان و زردشتیانی در انتظار ورود مسیحا و ورجاوند خویش‌ بوده‌‌اند.

ورود نجات‌دهندهٔ راستین و پایان جهان دو موضوع جداگانه‌اند.  برخی آرزومند اولی‌اند و بعضی چشم‌انتظار دومی.  اما تفکیک دو مفهوم در تمام موارد آسان نیست. 
 

 

 

 

   از سر و صداهایی که پیرامون ایران و در خود ایران به پا شده یکی مربوط به چشم‌انداز ظهور منجی است.  گرچه اکثریت قاطع مسلمانان جهان،‌ شاید جز کمتر از شش‌هفت درصد، چنین باوری ندارند، اصل موضوع نه جدید است و نه محدود به مذهب شیعه.  مسیحیان، یهودیان و زردشتیانی در انتظار ورود مسیحا و ورجاوند خویش‌ بوده‌‌اند.

ورود نجات‌دهندهٔ راستین و پایان جهان دو موضوع جداگانه‌اند.  برخی آرزومند اولی‌اند و بعضی چشم‌انتظار دومی.  اما تفکیک دو مفهوم در تمام موارد آسان نیست. 
  بی‌‌صبرانه انتظارکشیدن برای اصلاح بنیادی در وضعیت تباه بشر، یا میل به شتاب‌بخشیدن به پایان‌ قریب‌الوقوع جهانی سراسر آلودگی، به ”تفکر هزاره‌ای“ مشهور شده است.  در میان آیینهایی هم که به دینی معین وابسته نیستند پیرو دارد.   همۀ منتظران آخر زمان به ورود منجی اعتقاد ندارند.  بعضی صرفاً به ضرورت فاجعه‌ای می‌اندیشند که مانند بلایی آسمانی یکسان بر سر معصوم و گناهکار نازل خواهد شد.  برخی نومیدانه دست به اعمالی تراژیک می‌زنند.  در ژاپن شماری از مسافران متروی توکیو را باگاز سمّی هلاک کرده‌اند.  یا حتی روز و ساعت واقعه را پیشگویی می‌کنند.  در آمریکا که اقدام به خودکشی ِ فردی به اندازۀ ژاپن رایج نیست، اشخاصی در آستانۀ واقعۀ موعود، دسته‌جمعی و گاه با لباس مراسمی رسمی به زندگی خویش پایان داده‌اند.  برخلاف دیندارانی که آخر زمان را رهایی‌بخش می‌دانند و مشتاقانه در انتظار آنند، این قبیل سودازدگان لابد چنان واقعه‌ای‌ را مثبت نمی‌دانند وگرنه صبر می‌کردند شیرینی‌اش را بچشند.
 
 

 

 

 

 

 

 

 

اعداد تاریخ نزد آنها پیامی نهانی دارد و فقط مثل ارقام کنتور نیست.  ساعت دوازدهِ ‌شب اول محرم سال 1400 که قرن پانزدهم هجری قمری آغاز شد (اول آذر 58، 21 نوامبر 1979) جماعتی که زرّادخانه تدارک دیده بود شـُرطه‌های مسجدالحرام در مکـّه را به گلوله بست.

شورشیان از بلندگوهای مسجد اعلام کردند مهدی موعود در قالب یکی از سرکردگان آنها ظهور کرده و اطاعت از او واجب است.  در نبردی خونین که نزدیک به دو هفته (در ماهی که شرعاً جنگ در آن حرام است) ادامه یافت صدها تن کشته و شماری بزرگتر زخمی شدند.   سی‌واندی سال از اعلام موجودیت اخوان‌ مسلمین می‌گذشت اما این نخستین تجلـّی تروریسم اسلامی در مقیاس بزرگ و تیراندازی حتی به عابران و زائران بود.  در ایران که چند هفته پیشتر کارکنان سفارت آمریکا را گروگان گرفته بودند آیت‌الله خمینی با نگرانی صحبت از”توطئه‌های آمریکا و صهیونیسم“ کرد.  نام خانوادهٔ بن لادن، که در آن زمان شهرتی نداشت، بعدها در بازنگری ماجرا مطرح شد.   پیداست عوض‌شدن عدد هزارۀ تقویم نزد ستیزه‌جویان به معنی پایان تاریخ کاذب و طلوع تاریخ راستین بود.  اواخر نخستین سده از هزارهٔ دوم میلادی نبرد میان همکیشان آنها و جنگجویان صلیبی در شرق مدیترانه آغاز شد. 

در مورد واقعۀ‌ 11سپتامبر نیویورک هم می‌توان پرسشی‌ مشابه مطرح کرد: هواپیماربایان ِ ازجان‌گذشته تا چه حد به دو صفر تقویم اهمیت می‌دادند؟  گرچه قاعدتاً نباید مبنای اقدام خود را تقویم نصارا گرفته باشند، این اهمیت دارد که هزارۀ سوم میلادی به طور دقیق نه با سال 2000 بلکه با 2001 آغاز شد ــــ یعنی همان سال واقعه، گرچه با چند ماه تأخیر شاید به سبب تدارکات لازم برای اجرای برنامه‌ای‌ چنین دقیق و خطیر.   اگر مته به خشخاش بگذاریم، قرن پانزدهم هجری قمری هم سال 1401 آغازشد زیرا سالِ صفر میلادی یا هجری معنی ندارد.  هر سالگردی با یکمین سال آغاز می‌شود.  پس قرن دوم از سال 101 است، و الی آخر.
   
 

 

 

 

   
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در ایران معاصر بیش از هر جامعه‌ای فکر و حرف پایان جهان خبرساز است.  تفاوت بزرگ مکتب هزاره‌اندیشی ایران با جاهای‌ دیگر در این است که دولتها معمولاً کنار می‌ایستند و، دست‌کم تا وقتی کار به تراژدی‌ و فاجعه نکشیده است، دخالت نمی‌کنند.  اما حکومت در ایران بخشی از قضیه است.  بالاتر از این، قلمرویی‌ رسمی برای تبلیغ هزاره‌اندیشی وجود دارد و مداخلۀ افراد فاقد مجوز در این فعالیت تحمل نمی‌شود.   قلمرو رسمی، مداخلۀ ‌غیرمجاز در زمینۀ آخر زمان را به‌عنوان خرافات رد می‌کند و حتی قابل مجازات می‌داند.  گرچه تعریفی از خرافات به دست نمی‌دهد، بر این نکته انگشت می‌گذارد که سودجویانْ محافلی پررونق و پرسود با مضمون ظهور راه می‌اندازند. و گرچه ادعای محفل‌سازها را واهی می‌داند، توضیح نمی‌دهد که ادعای کاذب را چگونه می‌توان از دعوت صادق تشخیص داد.  اعتراض‌‌شان باید به تعداد محافل باشد اما اگر عدد جمعیت را در نظر بگیریم، تعداد محافل بی‌تناسب نیست.   در متون شیعی، فرارسیدن آخر زمان همراه است با کشتار بی‌حساب که نهرهای خون جاری می‌کند.  در آن هنگام گرچه کافران و گناهکاران به یکسان عقوبت می‌بینند و مجال داوری و دفاع به محکومان داده نمی‌شود، بدترین موقعیت گریبان یهودیان و مسیحیان را خواهد گرفتکه در گمراهی ِ مذاهب منسوخ مانده‌اند و از گرویدن به دین برحق سر باز زده‌اند.  به بیان اهل موسیقی،‌ واریاسیونی روی تم ِ گردن و شمشیر.   احمد شاملو در صفحه‌های پایانی جلد اول  کتاب کوچه  مهمترین روایات شیعه در این باب را گرد آورده است که خبر می‌دهند نـُه یا نوزده سال فاصلهٔ ظهور و آخر زمان در کشتار ظالمان و فرونشاندن عطش انتقام از اشقیا سپری خواهد شد.   با این همه، آخر زمان را در ایران هم کسانی به معنی رهایی‌ از ظلم و پاکسازی جامعهمی‌دانند.  اوایل قرن بیستم حتی الهام‌بخش پیشنهادی از سوی یک روشنفکر غیرمذهبی شد: هر سال پنج روز ”عید خون“ بگیرند و مردم بریزند خائنان به ملت و غارتگران بیت‌المال را تکه‌تکه کنند.  اما وقتی صحبت از ”همه“ می‌کند انگار برنامهٔ مقدسش از شور عدالتخواهی گذشته و به نسل‌کشی از نوع آخر زمانی کشیده است: ”ای کاش که یک روز ببینیم درین شهر/ از خون همه نهر/ در هر گذری لختهٔ خون تا به کمر بود/ دیدی چه‌ خبر بود“ (میرزاده عشقی، 1302).

صحبت از عدالت نهایی به معنی ردّ وضع موجود است.  در عهد رژیم سابق، مهدویـّت کنایه‌ای بود از اوضاع نامطلوب مملکت و اینکه هرچه زودتر پایان یابد چه بهتر.  امروز مژده می‌دهند که اجرای عدالت نهایی قریب‌الوقوع است.  با این حساب، اوضاع نه تنها بد است، بلکه تحمل‌ناپذیراست.   بخشی از هیئت حاکمه که دولت را در دست دارد بر قریب‌الوقوع بودن آخر زمان تأکید می‌کند اما وارد بحث در این باره نمی‌شود که آیا ایران و دنیای کنونی بدترین ایران و دنیایی ‌است که در چند هزار سال گذشته وجود داشته، و آیا بقیۀ ‌مردم دنیا نیز از چنان تحولی استقبال می‌کنند یا نه.
   
 

 

در مقابل، به نظر روحانیونی که موافق تکیه بر قریب‌الوقوع ‌بودن آخر زمان نیستند نباید مفهوم عدالت نهایی‌ و رستگاری نوع بشر را به حد موضوعی مربوط به تقویم تنزل داد، سرمشق متعالی را تا حد دولتهای گذرای دنیوی پایین آورد و از آرمانی معنوی کارناوال درست کرد.  اما وارد اصل موضوع نمی‌شوند و غالباً مصلحت‌اندیشانه ترجیح می‌دهند لبهٔ انتقاد را متوجه افرادی‌ کنند که به نظر آنها فرصت‌طلبانی فاقد صلاحیت‌اند.

روحانیون ایران ظاهراً تنها پاسخ دو پرسش را نمی‌دانند: زمان دقیق ظهور، و اینکه ”اینا“ ناگهان از کجا پیدایشان شد.  برای هر سؤال دیگری ـــــ از چت در اینترنت گرفته تا حُکم مژهٔ مصنوعی و سُسی که طعم تند داشته باشد و خوف وجود الکل در آن برود ـــــ جوابی در آستین دارند.  در زمینهٔ مهدویت حرفشان این است: من می‌گویم انف اما کسی حق ندارد بگوید انف؛ هر حرفه‌ای متصدی دارد؛ شما به کار خودت برس.  

کشف محافلی آخر زمانی و بازداشت و مجازات مدعیان مهدویت از مضامین آشنای اخبار ایران در سالهای اخیر است.  در یکی از این خبرها، ”زنی اهل تهران در شمال ایران با هدایت یک استاد دانشگاه در آمریکا، اقدام به برگزاری کلاس‌ می‌کرده تا با بهره‌گیری‌ از عقاید مردم، به ویژه زنان، آنچه را مأموریت آسمانی خود برای امام زمان می‌دانسته است ترویج کند… . این مدعی از میان مریدان خود چهل نفر را به عنوان سفیر برای ترویج مأموریت نازل‌شده از سوی فرشتگان، به شهرهای دیگر اعزام کرده است.“  آمر و رسولان را بازداشت کرده‌اند و اگر از خارجه وجوهی رسیده باشد از حلقومشان بیرون می‌کشند.  زیر این خبر در یک سایت نیمه‌رسمی داخلی، خواننده‌ای نظر می‌دهد: ”چرا مردم ما به این گونه افراد بدون تحقیق اعتماد م‍ی‌کنند؟“ یعنی باید پرس‌وجو کرد اعتبارنامۀ‌ نمایندگی از سوی ملائکه، ساختگی‌ نباشد.

 

 

   در مقابل، به نظر روحانیونی که موافق تکیه بر قریب‌الوقوع ‌بودن آخر زمان نیستند نباید مفهوم عدالت نهایی‌ و رستگاری نوع بشر را به حد موضوعی مربوط به تقویم تنزل داد، سرمشق متعالی را تا حد دولتهای گذرای دنیوی پایین آورد و از آرمانی معنوی کارناوال درست کرد.  اما وارد اصل موضوع نمی‌شوند و غالباً مصلحت‌اندیشانه ترجیح می‌دهند لبهٔ انتقاد را متوجه افرادی‌ کنند که به نظر آنها فرصت‌طلبانی فاقد صلاحیت‌اند.

روحانیون ایران ظاهراً تنها پاسخ دو پرسش را نمی‌دانند: زمان دقیق ظهور، و اینکه ”اینا“ ناگهان از کجا پیدایشان شد.  برای هر سؤال دیگری ـــــ از چت در اینترنت گرفته تا حُکم مژهٔ مصنوعی و سُسی که طعم تند داشته باشد و خوف وجود الکل در آن برود ـــــ جوابی در آستین دارند.  در زمینهٔ مهدویت حرفشان این است: من می‌گویم انف اما کسی حق ندارد بگوید انف؛ هر حرفه‌ای متصدی دارد؛ شما به کار خودت برس.  

کشف محافلی آخر زمانی و بازداشت و مجازات مدعیان مهدویت از مضامین آشنای اخبار ایران در سالهای اخیر است.  در یکی از این خبرها، ”زنی اهل تهران در شمال ایران با هدایت یک استاد دانشگاه در آمریکا، اقدام به برگزاری کلاس‌ می‌کرده تا با بهره‌گیری‌ از عقاید مردم، به ویژه زنان، آنچه را مأموریت آسمانی خود برای امام زمان می‌دانسته است ترویج کند… . این مدعی از میان مریدان خود چهل نفر را به عنوان سفیر برای ترویج مأموریت نازل‌شده از سوی فرشتگان، به شهرهای دیگر اعزام کرده است.“  آمر و رسولان را بازداشت کرده‌اند و اگر از خارجه وجوهی رسیده باشد از حلقومشان بیرون می‌کشند.  زیر این خبر در یک سایت نیمه‌رسمی داخلی، خواننده‌ای نظر می‌دهد: ”چرا مردم ما به این گونه افراد بدون تحقیق اعتماد م‍ی‌کنند؟“ یعنی باید پرس‌وجو کرد اعتبارنامۀ‌ نمایندگی از سوی ملائکه، ساختگی‌ نباشد.
 
 

 

 

 

 

گرچه این حیطه تاکنون مردانه بوده است، زنان ایران از مردان عقب نمی‌مانند.  در خبری دیگر، زنی با دعای ارتباط با عالم غیب، محفلی بزرگ از مشتاقان به پایان رسیدن جهان راه انداخته بود و داشت ترتیب حفر چاه در خانۀ خویش می‌داد که لو رفت و به زندان افتاد.

ناجی (نجات‌یافته) را در فارسی گاه به جای منجی (نجات‌دهنده) به کار می‌برند.  واژهٔ‌ اول، با الف کشیده، بیش از دومی حالت فاعلی دارد.  زمانی محمد قزوینی دربارهٔ رواج کلمهٔ ناجی و نشستن آن به جای منجی نوشت ”گویا این تعبیر از صادرات اسلامبول باشد.“  ناجیه به معنی نجات‌یافتهٔ مؤنث و نیز کل نجات‌یافتگان (امـّت ناجیه، فرقهٔ ناجیه، به معنی مسلمانان شیعه) کاربرد دارد اما منجیه، به معنی زن‌ نجات‌دهنده، نه جایی ثبت شده و نه شنیده شده ــــ زنان همین اندازه که روح مرد مؤمن را تباه نکنند کافی است.

سال 84 چند بند به فهرست فعالیتها و مضامین ممنوع افزوده شد، از جمله: فمینیسم (گرایش زن‌نگرانه، جهان‌بینی متمایل به مستقل‌ و مجزّا دیدن مسائل زنان ازسوی خود آنها)، و معنویت بدون هدایت.

ممنوعیت اول روشن است: حقوق و تکالیف زنان یک بار برای ابد مشخص شده و جای چک‌وچانه‌زدن از سوی خود آنها ندارد.  هر تغییری لازم شود به عهدهٔ علما و مردان مؤمن خواهد بود.  اما ”معنویت بدون هدایت“ چه جور چیزی است؟
   
 

 

یعنی ارتباط با آسمان باید از کانالهای مجاز و رسمی برقرار گردد.  اینکه هرکس بخواهد خودسرانه قدم در راه معنویت برتر بگذارد یعنی اباحه‌گری و بدعت.  ممنوعیت، در نخستین وهله اهل طریقت را نشانه می‌گرفت که اندکی بعد بسیاری خانقاه‌هایشان با خاک یکسان شد. 

چنین ممنوعیتی با اصول اسلام که مجرایی جز یک متن مقدس واحد برای درک جهان بالا تعیین نکرده است سازگاری ندارد.  مذهب تشیع گرچه به واسطه‌هایی معتقد است، این امکان را هم قائل شده‌ که فرد بتواند شخصاً مرجع تفسیر دین باشد و از مرجع دیگری پیروی نکند.

اما استفاده از این حق شرایطی دارد و برای همه یکسان نیست.  دستجات مؤمنان پرقدرت بازار مختارند مرجع خویش را انتخاب و اعلام کنند، علناً و صریحاً در صلاحیت مراجع رقیب که از سوی بازاریهای دیگر معرفی شده‌اند تردید روا دارند و حتی به آنها ناسزا بگویند و تهاجم فیزیکی کنند (کاظم شریعتمداری ملتمسانه خواهش می‌کرد به خانه‌اش سنگ نپرانند).

چنین حقی مطلقاً برای دیگر اقشار جامعه وجود ندارد.  کسی که مثلاً از سوی اهل دانشگاه و/یا اتحادیه‌های کارگری حتی به‌عنوان مفسّر دین ــــ تا چه رسد به مرجع تقلید ــــ معرفی شود بی‌تردید به عقوبتی دردناک بشارت داده خواهد شد شامل زندان، خلع لباس اگر در کسوت روحانیت باشد، تبعید و البته اهانت و آزار.

 

 

  یعنی ارتباط با آسمان باید از کانالهای مجاز و رسمی برقرار گردد.  اینکه هرکس بخواهد خودسرانه قدم در راه معنویت برتر بگذارد یعنی اباحه‌گری و بدعت.  ممنوعیت، در نخستین وهله اهل طریقت را نشانه می‌گرفت که اندکی بعد بسیاری خانقاه‌هایشان با خاک یکسان شد. 

چنین ممنوعیتی با اصول اسلام که مجرایی جز یک متن مقدس واحد برای درک جهان بالا تعیین نکرده است سازگاری ندارد.  مذهب تشیع گرچه به واسطه‌هایی معتقد است، این امکان را هم قائل شده‌ که فرد بتواند شخصاً مرجع تفسیر دین باشد و از مرجع دیگری پیروی نکند.

اما استفاده از این حق شرایطی دارد و برای همه یکسان نیست.  دستجات مؤمنان پرقدرت بازار مختارند مرجع خویش را انتخاب و اعلام کنند، علناً و صریحاً در صلاحیت مراجع رقیب که از سوی بازاریهای دیگر معرفی شده‌اند تردید روا دارند و حتی به آنها ناسزا بگویند و تهاجم فیزیکی کنند (کاظم شریعتمداری ملتمسانه خواهش می‌کرد به خانه‌اش سنگ نپرانند).

چنین حقی مطلقاً برای دیگر اقشار جامعه وجود ندارد.  کسی که مثلاً از سوی اهل دانشگاه و/یا اتحادیه‌های کارگری حتی به‌عنوان مفسّر دین ــــ تا چه رسد به مرجع تقلید ــــ معرفی شود بی‌تردید به عقوبتی دردناک بشارت داده خواهد شد شامل زندان، خلع لباس اگر در کسوت روحانیت باشد، تبعید و البته اهانت و آزار.
 
 

 

 

 


در سرزمینی بی‌ثبات مانند ایران حرف‌زدن از حکومت ابدمدت البته تعارف و بلکه شوخی است اما تحولاتی که در زمان نوشته‌شدن این سطرها جریان دارد به جراحی قلب باز و سزارین می‌ماند.  آنچه نزدیک هزار سال درلایه‌های ضخیم رمز و راز پیچیده شده بود اکنون در کوچه و خیابان و رادیوتلویزیون و روزنامه و سایت علنی می‌شود: آیا وقوع آخر زمان فقط برای خشنودی خاطر اقلیتی بسیار کوچک در کشوری خواهد بود با یک صدم جمعیت جهان؟ و آیا در آشوب و اغتشاش پس از ظهور به پرونده‌ٔ تخلفات اداری قدرتمندان و دستبردهایشان به بیت‌المال هم رسیدگی خواهد شد؟

شدت‌گرفتن بی‌سابقهٔ نبرد میان ملیـّت و دیانت را هم که زمینه‌ساز مناقشه شده از نظر دور نداریم.  طرفه اینکه ادعا می‌شود چند نام عربی علمدار نجات ایران خواهند بود (از دست کی؟).  کسانی که قرار است نجات یابند از خودشان و از همدیگر می‌پرسند آیا نجات‌دهندگان هم در این سرزمین خیمه خواهند زد و ماندنی خواهند شد؟ و اگر این مردم یک بار دیگر  بردگانی آزادشده به دست نیرویی خارجی قلمداد شوند چه تضمینی وجود دارد بساط بعدی بهتر از وضع موجود باشد؟ً

مهر 59 خلبان نیروی هوایی ایران در پاسخ به گزارشگر ایتالیایی که ‌پرسید پس از گذراندن سراسر تابستان در زندان جمهوری اسلامی تا چه اندازه برای نبرد با ارتش بعث انگیزه دارد گفت مصمم است بجنگد چون آن بار که از عربها شکست خوردیم مسلمانمان کردند،‌ این دفعه معلوم نیست چه بلایی به سرمان بیاورند.

 

 

اما تمام اعضای قوایی رو به صعود که اوایل دههٔ هشتاد نردبان قدرت را دوپله‌یکی کرد با ”معنویت بدون هدایت“ مخالف نبودند.  بعداً حتی زیرآب کسانی را که در وزارت ارشاد اعلام چنان ممنوعیتی کرده بودند به شکلی نه‌چندان محترمانه زدند.  رفته‌رفته از روحانیت ِ بازارپایه گسستند و مستقیماً، یا از کانالهای بحث‌انگیز جدید، به برقراری تماس با نیروهای غیبی پرداختند.   کوتاه‌کردن دست واسطه‌ها تا وقتی در حد شعار بماند عیبی ندارد.  واقعیت ِ عملی، داستان دیگری است.  ماجرای تحریم تنباکو و فتوای ِ مشهور خیالی در واقع تلاش واسطه‌های وجوهات‌دهندهٔ‌ بازار برای مقاومت در برابر فروش مستقیم تنباکوکاران به کمپانی خارجی بود که مشکل می‌شد  گفت نامنصف‌تر از سلف‌خر داخلی است.  تعجبی ندارد امروز پلهای میان زمین و آسمان اتصال مستقیم مصرف‌کنندگان معنویت به عالم غیب را نان‌آجرکردن تلقی کنند.        با این همه، کمتر کسی تردید دارد جدل بر سر ظهور قریب‌الوقوع نه دربارهٔ آسمان، بلکه کلاً و جزئاً دربارهٔ امور زمینی است: ماها هر کاری دلمان بخواهد می‌کنیم چون دنیا دارد آخر می‌شود و وقتی آخر شد کسی‌به‌کسی نیست؛ قدرت را هم به هیچ قیمتی تحویل نمی‌دهیم و پائین‌بیا نیستیم؛ کسی که بتواند از ما بگیرد باید فقط از عرش اعلیٰ  و عالم غیب آمده باشد.
در سرزمینی بی‌ثبات مانند ایران حرف‌زدن از حکومت ابدمدت البته تعارف و بلکه شوخی است اما تحولاتی که در زمان نوشته‌شدن این سطرها جریان دارد به جراحی قلب باز و سزارین می‌ماند.  آنچه نزدیک هزار سال درلایه‌های ضخیم رمز و راز پیچیده شده بود اکنون در کوچه و خیابان و رادیوتلویزیون و روزنامه و سایت علنی می‌شود: آیا وقوع آخر زمان فقط برای خشنودی خاطر اقلیتی بسیار کوچک در کشوری خواهد بود با یک صدم جمعیت جهان؟ و آیا در آشوب و اغتشاش پس از ظهور به پرونده‌ٔ تخلفات اداری قدرتمندان و دستبردهایشان به بیت‌المال هم رسیدگی خواهد شد؟

شدت‌گرفتن بی‌سابقهٔ نبرد میان ملیـّت و دیانت را هم که زمینه‌ساز مناقشه شده از نظر دور نداریم.  طرفه اینکه ادعا می‌شود چند نام عربی علمدار نجات ایران خواهند بود (از دست کی؟).  کسانی که قرار است نجات یابند از خودشان و از همدیگر می‌پرسند آیا نجات‌دهندگان هم در این سرزمین خیمه خواهند زد و ماندنی خواهند شد؟ و اگر این مردم یک بار دیگر  بردگانی آزادشده به دست نیرویی خارجی قلمداد شوند چه تضمینی وجود دارد بساط بعدی بهتر از وضع موجود باشد؟ً   مهر 59 خلبان نیروی هوایی ایران در پاسخ به گزارشگر ایتالیایی که ‌پرسید پس از گذراندن سراسر تابستان در زندان جمهوری اسلامی تا چه اندازه برای نبرد با ارتش بعث انگیزه دارد گفت مصمم است بجنگد چون آن بار که از عربها شکست خوردیم مسلمانمان کردند،‌ این دفعه معلوم نیست چه بلایی به سرمان بیاورند.
   
 

 

با تبدیل اسطوره به برنامهٔ سیاسی، سیل ‌زائرانی که حاجت خویش را روی کاغذی در چاه می‌اندازند خبرساز شد.  چند سال پیش گویا چاهی مختص زنان حفر کردند.  انتشار عکس و خبر از چاهها ممنوع است: تنها معبد جهان که کسی حق حرف‌زدن دربارهٔ آن ندارد و به گزارشگران خارجی اجازۀ رفتن به آن مکان نمی‌دهند.

در این حال، اقدام ‌به حفر چاه از سوی اشخاص‌ متفرقه را می‌توان ورود (یا بازگشت) بخش خصوصی به این زمینه دانست.  اگر بتوان، چنانچه شمار زائران اقتضا کند، چاه جدید برای رسیدن به آسمان حفر کرد، دلیلی ندارد نتوان دست به کندن چاههای سوم و چهارم و پنجم در جاهایی نزدیک‌تر به زائران زد.

تا سه دهه پیش، چنین فعالیت داوطلبانه‌ای در دست بخش خصوصی بود.  امروز که سیاست و بخش اعظم اقتصاد و به طور کلی دولت در ایران در مـِهی‌ غلیظ بینابین بخشهای عمومی و خصوصی و اختصاصی فرو رفته، فعالیت در راه تسریع آخر زمان نیز از دست بخش خصوصی‌ به دست بخش نیمه‌پیداـ‌ نیمه‌پنهانی قدرتمند افتاده است.  داوطلبان دیروزی به قدرت رسیده‌اند،‌ زمینۀ فعالیت خود را انحصاری‌ کرده‌اند و به قطع دست رقیبان علاقه‌مند به کسب‌وکار در حیطۀ‌ تکثیر اسطوره پرداخته‌اند.  پس از بالارفتن از نردبان، می‌کوشند آن را بردارند.

بعدها وقتی گردباد ِ نیست‌انگاری و مرگ‌‌طلبی‌‌ که از خاورمیانه به هوا برخاسته است فرو بنشیند، شاید بتوان رابطه‌ای میان گنج نفت و شیوع این طرز فکر یافت.  درهرحال، فعلاً مهار ارابۀ آخر زمان ‌در میان عربهای حجاز به دست بخش خصوصی،‌ و در ایران در دست دولت است.  غربیان امیدوارند مدد انفاس قدسی ِ ریچارد شیردل و اِل سید نگذارد سودائیان عالم پندار درآمد بی‌حساب نفت را بیش از این خرج هزاره‌اندیشی کنند.

 

 

   با تبدیل اسطوره به برنامهٔ سیاسی، سیل ‌زائرانی که حاجت خویش را روی کاغذی در چاه می‌اندازند خبرساز شد.  چند سال پیش گویا چاهی مختص زنان حفر کردند.  انتشار عکس و خبر از چاهها ممنوع است: تنها معبد جهان که کسی حق حرف‌زدن دربارهٔ آن ندارد و به گزارشگران خارجی اجازۀ رفتن به آن مکان نمی‌دهند.

در این حال، اقدام ‌به حفر چاه از سوی اشخاص‌ متفرقه را می‌توان ورود (یا بازگشت) بخش خصوصی به این زمینه دانست.  اگر بتوان، چنانچه شمار زائران اقتضا کند، چاه جدید برای رسیدن به آسمان حفر کرد، دلیلی ندارد نتوان دست به کندن چاههای سوم و چهارم و پنجم در جاهایی نزدیک‌تر به زائران زد.

تا سه دهه پیش، چنین فعالیت داوطلبانه‌ای در دست بخش خصوصی بود.  امروز که سیاست و بخش اعظم اقتصاد و به طور کلی دولت در ایران در مـِهی‌ غلیظ بینابین بخشهای عمومی و خصوصی و اختصاصی فرو رفته، فعالیت در راه تسریع آخر زمان نیز از دست بخش خصوصی‌ به دست بخش نیمه‌پیداـ‌ نیمه‌پنهانی قدرتمند افتاده است.  داوطلبان دیروزی به قدرت رسیده‌اند،‌ زمینۀ فعالیت خود را انحصاری‌ کرده‌اند و به قطع دست رقیبان علاقه‌مند به کسب‌وکار در حیطۀ‌ تکثیر اسطوره پرداخته‌اند.  پس از بالارفتن از نردبان، می‌کوشند آن را بردارند.

بعدها وقتی گردباد ِ نیست‌انگاری و مرگ‌‌طلبی‌‌ که از خاورمیانه به هوا برخاسته است فرو بنشیند، شاید بتوان رابطه‌ای میان گنج نفت و شیوع این طرز فکر یافت.  درهرحال، فعلاً مهار ارابۀ آخر زمان ‌در میان عربهای حجاز به دست بخش خصوصی،‌ و در ایران در دست دولت است.  غربیان امیدوارند مدد انفاس قدسی ِ ریچارد شیردل و اِل سید نگذارد سودائیان عالم پندار درآمد بی‌حساب نفت را بیش از این خرج هزاره‌اندیشی کنند.
 
 

 

 

 

 

 

 

درهرحال، آخر زمان چه نزدیک باشد و چه نباشد، اصحاب دیانت در برابر این معضل عظیم قرار گرفته‌اند که مهمترین مفهوم پایه‌ای‌ اعتقاداتشان از اسطوره و آرمان به برنامه‌ای سیاسی (و مالی، شامل ”پاکات“ و انواع مزد و مواجب و وامهای کم‌بهره و بی‌وثیقهٔ بانکی،‌ یعنی پس‌ندادنی) فروکاسته شده.  نمی‌توانند منکر وجود جن شوند اما جن‌گیری را تخطئه می‌کنند.  اهل دانشگاه پدر خودشان را هم در می‌آوردند نمی‌توانستند به این گستردگی مطرح کنند که وقتی ماهی هست ماهیگیر هم هست.   در جامعه‌ای که سالهاست آدم مطلقاً بیسواد در شهرهایش بسیار کم پیدا می‌شود، این سؤالهای اساسی که آیا امامت نافی خاتمیـّت، و مهدویـّت نافی وحدانیـّت هست یا نیست، و عدل اساساً یعنی چه، وقتی یک بار به گوش کسی خورد فراموش‌ نخواهد شد.  رندان حق‌پرست زمانی که می‌گفتند ”سیاست ما عین دیانت ماست“ فکر این یک چشمه را نکرده بودند که روزی سلاحشان مصادره شود و به دست رقیبانی تازه‌نفس و خشن‌تر بیفتد، و مردم باسواد شده باشند و دسته‌جمعی با صدای بلند فکر کنند.   نتایج رقابت سیاسی‌ـ‌مالی ِ ”اینا“ و سابقون هرچه باشد، هیچ چیز مانند گذشته نخواهد بود.  در نبرد ”پاکات“، تمام مبانی اعتقادی و فلسفی و کلامی هرچه بیشتر صدمه می‌بیند و تـرَکهای ترمیم‌ناپذیر برمی‌دارد.  احتمالاً نسل بعدی حوزه و منبر بسیار متواضع‌تر از نسل کنونی خواهد بود و در گزنکرده پاره‌کردن و هماورد طلبیدن بیشتر احتیاط خواهد کرد ـــــ  بسیار شبیه پیامد ماجراهایی که از قرن هجدهم ابتدا در فرانسه و سپس در سراسر اروپا بر کلیسا گذشت.    
 

 

غریب‌ترین واقعه که به نوعی به مهدویت ‌مربوط می‌شود و درک آن هم آسان نیست تازگی اتفاق افتاد: یک استاد ایرانی نتیجهٔ تحقیقات خود در زمینهٔ شیمی پولیمر را (شاید به نیـّت تیمـّن و تبرّک) کاری مشترک با ”مهدی موعود عجل‌الله“ معرفی کرد.  پس از انتشار دومینمقالهٔ تخصصی‌ در نشریه‌ای علمی چاپ تایوان، به دردسر افتاد و از دانشگاه تربیت مدرساخراج شد.  ویراستاران نشریه، در برابر یک جنجال ‌آکادمیک دیگر از ناحیهٔ ایران که در چند سال گذشته در دستبرد به منابع علمی هم خبرساز بوده،‌ گفته‌اند چنانچه هویت همکار مورد مناقشه احراز نشود نامش را حذف خواهند کرد. 

این سؤال هم باقی‌ می‌ماند: چرا در ایران کسانی که معتقدند ظهور منجی در آیندۀ نامعلوم و دور اتفاق خواهد افتاد افرادی معقول و/یا روشنفکر دینی قلمداد می‌شوند اما کسانی که می‌گویند همین یکی‌دو سال آینده اتفاق می‌افتد برچسب تحجّر و عوامفریبی و انحراف از صراط مستقیم می‌خورند؟  در حالی که برای تعجیل دعا می‌کنند چرا انگار عملاً تأخیر را بیشتر می‌پسندند؟

 

 

   غریب‌ترین واقعه که به نوعی به مهدویت ‌مربوط می‌شود و درک آن هم آسان نیست تازگی اتفاق افتاد: یک استاد ایرانی نتیجهٔ تحقیقات خود در زمینهٔ شیمی پولیمر را (شاید به نیـّت تیمـّن و تبرّک) کاری مشترک با ”مهدی موعود عجل‌الله“ معرفی کرد.  پس از انتشار دومینمقالهٔ تخصصی‌ در نشریه‌ای علمی چاپ تایوان، به دردسر افتاد و از دانشگاه تربیت مدرساخراج شد.  ویراستاران نشریه، در برابر یک جنجال ‌آکادمیک دیگر از ناحیهٔ ایران که در چند سال گذشته در دستبرد به منابع علمی هم خبرساز بوده،‌ گفته‌اند چنانچه هویت همکار مورد مناقشه احراز نشود نامش را حذف خواهند کرد. 

این سؤال هم باقی‌ می‌ماند: چرا در ایران کسانی که معتقدند ظهور منجی در آیندۀ نامعلوم و دور اتفاق خواهد افتاد افرادی معقول و/یا روشنفکر دینی قلمداد می‌شوند اما کسانی که می‌گویند همین یکی‌دو سال آینده اتفاق می‌افتد برچسب تحجّر و عوامفریبی و انحراف از صراط مستقیم می‌خورند؟  در حالی که برای تعجیل دعا می‌کنند چرا انگار عملاً تأخیر را بیشتر می‌پسندند؟
 
 

 

 

 

 

گذار رشد پسران خردسال از کودکی به نوجوانی با تحولی چشمگیر همراه است: دستشان را از فرمان دوچرخه برمی‌دارند.  با رشد بدن و عضلات و تقویت هماهنگی اعصاب حسی‌ـ حرکتی، قادر می‌شوند تعادل دوچرخه را ‌در حال ‌حرکت حفظ کنند و در همان حال رکاب بزنند.  نوجوان‌ها معمولاً علاقه دارند بزرگترها آنها را در آغاز این جهش عظیم ببینند.

تصور بسیاری مؤمنان از قادر متعال خیلی متفاوت از نوع نمایش ابتدای نوجوانی نیست. ببینید من چه کارهایی بلدم: فرمان را ول می‌کنم، درجا دور می‌زنم، حتی کمی عقب‌عقب می‌رانم.  و تمام اینها برای جلب توجه دیگران: مرا تماشا کنید. 

مجموعهٔ معجزات منتسب به پروردگار را که روی هم جمع کنیم، کمتر قانون طبیعی حاکم بر زیست موجودات و فیزیک و شیمی و ریاضیات دست‌کم یک‌ بار معلق نشده است.  اما خداوند عین معجزهٔ قبلی را تکرار نمی‌کند.  باید برگ جدید رو کرد تا مؤمنان بگویند هاله‌لویا و سبحان‌الله.  اگر برنامه‌های نو اضافه نشود تماشاچیان پس از مدتی جدی نخواهند گرفت. دفعهٔ قبل دریا شکافت، این بار باید مرده زنده کند، و اگر بار پیش چوب را اژدها کرد، این بار ناچار است برای جلب توجه مؤمنان آب را شراب کند و غیره و غیره.
     
 

 

به نظر افرادی مانند ابن‌سینا و اینشتین که در قوانین حاکم بر حیات و جهان تأمل کرده‌اند، خدا اهل دلبری از یک مشت کورکچل نیست.  ابن‌سینا که با امکانات عصر خودش تا قعر وجود بشر را کاویده بود اعتقاد داشت پروردگار عالم به چگونگی زندگی و سرنوشت بشر اهمیت  نمی‌دهد و حساب‌وکتابی که برقرار کرده است محکم و بی‌ردخور ادامه دارد.  دومی که مخ آدم معمولی از حرفهایش دربارهٔ کروی اما لایتناهی‌بودن جهان سوت می‌کشد (در مخالفتی نالازم و سست با اصحاب فیزیک کوانتومی) گفت خدا تاس نمی‌اندازد.

بیرونی و نیوتن همین نظر را داشتند: قادر متعال قدرت نامتناهی دارد اما چنان مطمئن و منضبط است که دست به چشم‌بندی و شیرینکاری نمی‌زند.  نیوتن، به نوشتهٔ خودش، ”برای پایان دادن به حدس‌وگمان‌های نسنجیدهٔ افراد خیالپرداز که به اعتبار پیشگویی‌های مقدس لطمه می‌زنند” در سال 1704 اعلام کرد بر پایهٔ استنتاجات علمی‌‌اش از انجیل، دنیا زودتر از سال 2060 به پایان نخواهد رسید.  با این حساب، حالاحالاها وقت هست.  یک وقت هم دیدی مهلت باقیمانده تمدید شد.

چهل اسم دیگر می‌توان ردیف کرد اما همین چند آدم سنگین‌وزنِ می‌توانند شاخص فهم انسان هومو ساپینس باشند.    

نظرات بنیان‌کن و انکارگرایانهٔ رازی در باب معجزه بعدها حتی نزد ابن‌سینا و بیرونی زیاده‌روانه و نپذیرفتنی می‌نمود.  اما خود همین که در ری و بغداد می‌توانست چنان مطالبی روی کاغذ بیاورد و جان به در بـَرَد نوعی معجزه بود.  حتما سرآمد طبیبان حاذق‌ بودنش برای او مصونیت ایجاد می‌کرد (از ابن‌سینا نقل است که به بیرونی گفت محمد بن زکریا بهتر می‌بود به جرّاحی و معاینهٔ ادرار و مدفوع قناعت می‌کرد و در مقولهٔ ماوراءالطبیعه که صلاحیت دخالت در آن نداشت وارد نمی‌شد).

درهرحال، ظاهراً جهان را پروردگار گذاشته است (به بیان تری ایگلتون) روی اتوپایلوت، یا ناوبری ِ خودکار.  در سفرهای طولانی بین‌قارّه‌ای، گاه خلبان برای خوش‌وبش‌ با مسافران (و شاید جلوگیری از نفخ شکم) به قدم‌زدن در میان مسافران می‌پردازد.  در این مدت طیّاره در ید قدرت کیست؟

تا حدی در اختیار کمک‌خلبان و مهندس پرواز و سایر وردست‌ها؛ و عمدتاً زیر نظر دستگاههای ناوبری، زیرا چشم و ذهن یک نفر و دو نفر و پنج نفر برای نظارت دائمی بر کل سیستمی به آن ‌پیچیدگی کافی نیست.  زیادکردن تعداد ناظران در کابینی یک‌ در دو متر، طبق قانون بازده نزولی، اوضاع را شیرتوشیر می‌کند. 

اینکه خلبان از صندلی‌اش بلند ‌شود راه بیفتد تا حدی شبیه شیرینکاری پسرنوجوان است که وقتی قوانین تعادل پایدار و ناپایدار و گرانش و رانش را به‌تجربه درک کرد می‌تواند در وقت دوچرخه‌سواری دستها را در جیب کند و داد بزند: ”مامان، مامان،‌ نگاه کن!“  هواپیما و دوچرخه بدون دستهای خلبان و پسر نوجوان به حرکت ادامه می‌دهند زیرا قوانین سفت ‌و سخت ِ حاکم بر مکانیسم آن دستگاهها تعطیل‌بردار نیست: قوانین طبیعت.

 

 

   به نظر افرادی مانند ابن‌سینا و اینشتین که در قوانین حاکم بر حیات و جهان تأمل کرده‌اند، خدا اهل دلبری از یک مشت کورکچل نیست.  ابن‌سینا که با امکانات عصر خودش تا قعر وجود بشر را کاویده بود اعتقاد داشت پروردگار عالم به چگونگی زندگی و سرنوشت بشر اهمیت  نمی‌دهد و حساب‌وکتابی که برقرار کرده است محکم و بی‌ردخور ادامه دارد.  دومی که مخ آدم معمولی از حرفهایش دربارهٔ کروی اما لایتناهی‌بودن جهان سوت می‌کشد (در مخالفتی نالازم و سست با اصحاب فیزیک کوانتومی) گفت خدا تاس نمی‌اندازد.   بیرونی و نیوتن همین نظر را داشتند: قادر متعال قدرت نامتناهی دارد اما چنان مطمئن و منضبط است که دست به چشم‌بندی و شیرینکاری نمی‌زند.  نیوتن، به نوشتهٔ خودش، ”برای پایان دادن به حدس‌وگمان‌های نسنجیدهٔ افراد خیالپرداز که به اعتبار پیشگویی‌های مقدس لطمه می‌زنند” در سال 1704 اعلام کرد بر پایهٔ استنتاجات علمی‌‌اش از انجیل، دنیا زودتر از سال 2060 به پایان نخواهد رسید.  با این حساب، حالاحالاها وقت هست.  یک وقت هم دیدی مهلت باقیمانده تمدید شد.   چهل اسم دیگر می‌توان ردیف کرد اما همین چند آدم سنگین‌وزنِ می‌توانند شاخص فهم انسان هومو ساپینس باشند.       نظرات بنیان‌کن و انکارگرایانهٔ رازی در باب معجزه بعدها حتی نزد ابن‌سینا و بیرونی زیاده‌روانه و نپذیرفتنی می‌نمود.  اما خود همین که در ری و بغداد می‌توانست چنان مطالبی روی کاغذ بیاورد و جان به در بـَرَد نوعی معجزه بود.  حتما سرآمد طبیبان حاذق‌ بودنش برای او مصونیت ایجاد می‌کرد (از ابن‌سینا نقل است که به بیرونی گفت محمد بن زکریا بهتر می‌بود به جرّاحی و معاینهٔ ادرار و مدفوع قناعت می‌کرد و در مقولهٔ ماوراءالطبیعه که صلاحیت دخالت در آن نداشت وارد نمی‌شد).   درهرحال، ظاهراً جهان را پروردگار گذاشته است (به بیان تری ایگلتون) روی اتوپایلوت، یا ناوبری ِ خودکار.  در سفرهای طولانی بین‌قارّه‌ای، گاه خلبان برای خوش‌وبش‌ با مسافران (و شاید جلوگیری از نفخ شکم) به قدم‌زدن در میان مسافران می‌پردازد.  در این مدت طیّاره در ید قدرت کیست؟

تا حدی در اختیار کمک‌خلبان و مهندس پرواز و سایر وردست‌ها؛ و عمدتاً زیر نظر دستگاههای ناوبری، زیرا چشم و ذهن یک نفر و دو نفر و پنج نفر برای نظارت دائمی بر کل سیستمی به آن ‌پیچیدگی کافی نیست.  زیادکردن تعداد ناظران در کابینی یک‌ در دو متر، طبق قانون بازده نزولی، اوضاع را شیرتوشیر می‌کند. 

اینکه خلبان از صندلی‌اش بلند ‌شود راه بیفتد تا حدی شبیه شیرینکاری پسرنوجوان است که وقتی قوانین تعادل پایدار و ناپایدار و گرانش و رانش را به‌تجربه درک کرد می‌تواند در وقت دوچرخه‌سواری دستها را در جیب کند و داد بزند: ”مامان، مامان،‌ نگاه کن!“  هواپیما و دوچرخه بدون دستهای خلبان و پسر نوجوان به حرکت ادامه می‌دهند زیرا قوانین سفت ‌و سخت ِ حاکم بر مکانیسم آن دستگاهها تعطیل‌بردار نیست: قوانین طبیعت.
 
 

 


با این همه، اگر کسی واقعاً دنبال موردی بگردد که خداوند یکی از قوانین طبیعت را تعلیق کرده باشد،‌ جوینده یابنده است.  اما باید توجه داشت این تعلیق هم برای خودش قانون است.

مهمترین مورد تعلیق ِ یکی از قوانین طبیعت که نامی جز معجزه بر آن نمی‌توان گذاشت بی‌تردید آب است: مایعی که به برکت نامتقارن‌بودن اتمهایش در هر مولکول، بسیاری مواد آلی و معدنی را در خود حل می‌کند.  و باز به برکت بی‌بو و بی‌رنگ و شفاف بودنش مانند رحِم مادر پرورندهٔ‌ حیات بر کرهٔ زمین بوده است.  در حالت مایع متراکم‌تر است و در حالت انجماد حجمی بیش از حالت مایع دارد.  در نتیجه، یخ از آب سبک‌تر است.  اگر فشرده و سنگین‌تر می‌شد‌ شاید حیات در زمین پا نمی‌گرفت، از جمله به این سبب که کوههای یخ به ته دریاها می‌رفتند و همان جا می‌ماندند.
 

 

 

 

اگر قوانین طبیعت لحظه‌ای به حال تعلیق درآیند پدر جدّ خلبان هم نمی‌تواند دهها تن فلز را وسط زمین و آسمان نگه دارد، و کار پسرک بازیگوش ساخته است.  ابن‌سینا و اینشتین به مسافران و به والدین دلنگران اطمینان می‌دهند مقدرّات الهی همواره معتبر است و ساحت ربّ السماوات ‌والارض ورای دستکاری در قوانین خودش.
با این همه، اگر کسی واقعاً دنبال موردی بگردد که خداوند یکی از قوانین طبیعت را تعلیق کرده باشد،‌ جوینده یابنده است.  اما باید توجه داشت این تعلیق هم برای خودش قانون است.

مهمترین مورد تعلیق ِ یکی از قوانین طبیعت که نامی جز معجزه بر آن نمی‌توان گذاشت بی‌تردید آب است: مایعی که به برکت نامتقارن‌بودن اتمهایش در هر مولکول، بسیاری مواد آلی و معدنی را در خود حل می‌کند.  و باز به برکت بی‌بو و بی‌رنگ و شفاف بودنش مانند رحِم مادر پرورندهٔ‌ حیات بر کرهٔ زمین بوده است.  در حالت مایع متراکم‌تر است و در حالت انجماد حجمی بیش از حالت مایع دارد.  در نتیجه، یخ از آب سبک‌تر است.  اگر فشرده و سنگین‌تر می‌شد‌ شاید حیات در زمین پا نمی‌گرفت، از جمله به این سبب که کوههای یخ به ته دریاها می‌رفتند و همان جا می‌ماندند.
  اگر در کرات دیگر حیات پدید آمده باشد یا پدید بیاید، آیا این معجزه تکرار شده یا خواهد شد؟ بشر تاکنون پاسخی نیافته، اما خود موضوع آبکی‌تر از آن است که برای قاطبهٔ مؤمنان جالب باشد.  در مجلس وعظ کنیسه و کلیسا و مسجد حرف‌زدن از علت تفاوت وزن مخصوص آب و یخ فایده‌ای ندارد.  حتی مستمعانی که بنا به عادت چُرت می‌زنند پراکنده می‌شوند و واعظ از نان‌خوردن می‌افتد.
   
 

 

باقی می‌ماند معجزاتی باشکوه و تماشایی و حتماً خارق‌العاده.  آنچه عادی باشد، بنا به تعریف، معجزه نیست.  اصحاب دیانت حتی اگر از نظر ابن‌سینا و اینشتین خبر داشته باشند نمی‌توانند آنها را جدی بگیرند زیرا خریدار ندارد.

اما مشکل اصحاب ادیان با ارائهٔ وقایع غیرعادی حل نمی‌شود: چنین وقایعی نباید به اندازه‌ای تکرار و تکثیر شود که جاذبهٔ منحصر به فردبودن را از دست بدهند.

در ایران معاصر با کمال حیرت می‌شنویم علمای دین شکایت دارند که خرافات رواج پیدا کرده است.  خرافات چیست و بر اساس چه معیاری از اعتقاد راستین قابل تشخیص است؟

اعتراض اصحاب دیانت را می‌توان این گونه تفسیر کرد: خرافات یعنی تکرار و تکثیر و تولید و توزیع معجزه و کرامات به شکل انبوه.  قدر و قیمت مورد اصلی باید محفوظ باشد و از دستبرد بنجل‌سازها در امان بماند.  اما در بازار داد وستد کالا از روی هر شیء با ارزشی نمونه‌های بدلی‌ می‌سازند بی‌آنکه قدر و قیمت نمونۀ اصلی صدمه ببیند.  نه کپی‌زنی از روی یک لوح باستانی نافی ارزش آن است و نه زورزدن برای تقلید از غزلسرایان بزرگ صدمه‌ای به مفاخر ادبی می‌زند.

حتی اگر کسی لوح بدلی از طلای ناب درست کند، تاریخ ساخت را معیار می‌گیرند.  قیمت اصل کتیبه غیرقابل تعیین است زیرا مانند ندارد؛ نمونهٔ‌ امروزی فقط به اندازهٔ فلز گرانبهایی که در آن به کار رفته است می‌ارزد.  و در تقلید از سرایندگان روزگار قدیم، تکرارکنندهٔ مضمون یا صنایعی کلامی که صدها سال پیش در دربار شاهان صله می‌گرفت امروز ممکن است حتی حق تَألیف دریافت نکند و باید خودش خرج چاپ را بدهد.

 

 

   باقی می‌ماند معجزاتی باشکوه و تماشایی و حتماً خارق‌العاده.  آنچه عادی باشد، بنا به تعریف، معجزه نیست.  اصحاب دیانت حتی اگر از نظر ابن‌سینا و اینشتین خبر داشته باشند نمی‌توانند آنها را جدی بگیرند زیرا خریدار ندارد.

اما مشکل اصحاب ادیان با ارائهٔ وقایع غیرعادی حل نمی‌شود: چنین وقایعی نباید به اندازه‌ای تکرار و تکثیر شود که جاذبهٔ منحصر به فردبودن را از دست بدهند.

در ایران معاصر با کمال حیرت می‌شنویم علمای دین شکایت دارند که خرافات رواج پیدا کرده است.  خرافات چیست و بر اساس چه معیاری از اعتقاد راستین قابل تشخیص است؟

اعتراض اصحاب دیانت را می‌توان این گونه تفسیر کرد: خرافات یعنی تکرار و تکثیر و تولید و توزیع معجزه و کرامات به شکل انبوه.  قدر و قیمت مورد اصلی باید محفوظ باشد و از دستبرد بنجل‌سازها در امان بماند.  اما در بازار داد وستد کالا از روی هر شیء با ارزشی نمونه‌های بدلی‌ می‌سازند بی‌آنکه قدر و قیمت نمونۀ اصلی صدمه ببیند.  نه کپی‌زنی از روی یک لوح باستانی نافی ارزش آن است و نه زورزدن برای تقلید از غزلسرایان بزرگ صدمه‌ای به مفاخر ادبی می‌زند.

حتی اگر کسی لوح بدلی از طلای ناب درست کند، تاریخ ساخت را معیار می‌گیرند.  قیمت اصل کتیبه غیرقابل تعیین است زیرا مانند ندارد؛ نمونهٔ‌ امروزی فقط به اندازهٔ فلز گرانبهایی که در آن به کار رفته است می‌ارزد.  و در تقلید از سرایندگان روزگار قدیم، تکرارکنندهٔ مضمون یا صنایعی کلامی که صدها سال پیش در دربار شاهان صله می‌گرفت امروز ممکن است حتی حق تَألیف دریافت نکند و باید خودش خرج چاپ را بدهد.
 
 

 

زمانی که با بزرگ‌شدن جوامع امکان توسل به خشونت علیه مدعیان و منکران از دست اصحاب دیانت بیرون رفت، اینان چاره‌ای جز باطنی‌کردن امور نداشتند.  قرنها یکی از فعالیتهای کلیسای کاتولیک تکفیر و تهدید و قتل کسانی بود که فکرهایشان را با صدای بلند بر زبان می‌آوردند.  وقتی قدرت سیاسی را در قرن هجدهم از دست داد، و پس از وقفه‌ای طولانی، نتیجه گرفت دیگر تنبیه شیطان‌صفتان کارساز نیست و چاره‌ای جز تشویق وجود ندارد: تولید قدیس و ترویج این فکر که انسان معمولی هم می‌تواند خداگونه شود.
 


در هند، در سالهای رونق و رفاه دهه‌های 1960 و 70 که سیل جویندگان تجربیات عرفانی به آن کشور سرازیر شد، ادعا کردند در معبدهایی خاص زائران در حالت خلسه به هوا صعود می‌کنند و قانون جاذبه در برابر عظمت روح و عمق خلسهٔ اینان کشک است.  با افزایش شمار زائران و ورود دوربین‌ فیلمبرداری کوچک قابل حمل که چنین ادعاهایی را با عینیتی غیرقابل انکار محک می‌زند، متولیان آن بساط اذعان کردند منظور تعالی روح است، نه پرنده‌شدن و اوج‌گرفتن از فراز دشکچه.

 

 

در معجزه یا کرامات امکان ندارد قالیچهٔ اصل و نمونهٔ امروزی، و شعر قدمایی و تقلید معاصر را کنار هم بگذارند و در برابر چشم همگان نمره بدهند.  چنین آزمونی نافی طبیعت رمزآمیز، پنهانی، انفرادی و خواص‌فهم معجزه یا کرامات است.  تکرار و تولید امروزی اگر در جلسهٔ سخنرانی و در برابر دوربین تلویزیون اتفاق بیفتد خیلی راحت برچسب شعبده و چشم‌بندی می‌خورد.

اصحاب دیانت با این موقعیت دشوار مواجهند که باید پافشاری کنند کرامات و معجزه واقعاً روی داده، اما کسی حق ندارد بکوشد آن را تکرار کند.  شکاکان می‌پرسند اگر قابل تجربه نیست پس از کجا مطمئن باشیم واقعاً اتفاق افتاد؟

در برابر این پرسش دشوار، اصحاب دیانت به طور سنتی به تهدید و تکفیر و سرکوبی متوسل می‌شوند: مدعیان تکرار معجزه و تکثیر کرامات در واقع منکرانی‌اند که ساحت  ماوراءالطبیعه را از بیخ‌وبن قبول ندارند وگرنه وجود حقیرشان را داخل آش نمی‌کردند و برای تکثیر امور فوق‌بشری دکان نمی‌زدند.
  زمانی که با بزرگ‌شدن جوامع امکان توسل به خشونت علیه مدعیان و منکران از دست اصحاب دیانت بیرون رفت، اینان چاره‌ای جز باطنی‌کردن امور نداشتند.  قرنها یکی از فعالیتهای کلیسای کاتولیک تکفیر و تهدید و قتل کسانی بود که فکرهایشان را با صدای بلند بر زبان می‌آوردند.  وقتی قدرت سیاسی را در قرن هجدهم از دست داد، و پس از وقفه‌ای طولانی، نتیجه گرفت دیگر تنبیه شیطان‌صفتان کارساز نیست و چاره‌ای جز تشویق وجود ندارد: تولید قدیس و ترویج این فکر که انسان معمولی هم می‌تواند خداگونه شود.
  امروز در تبلیغات رسمی ایران به ”عرفان کاذب“ می‌تازند.  عرفون، صادق و کاذب ندارد؛ همهٔ‌ انواعش مقداری بازی کلامی است که ایجاد حالات عاطفی می‌کند و وقتی دسته‌جمعی اجرا شود شور و خلسه می‌آفریند.  اعتراضها در واقع به زیادشدن دست در عمده‌فروشی و خرده‌فروشی معنویت است.
در هند، در سالهای رونق و رفاه دهه‌های 1960 و 70 که سیل جویندگان تجربیات عرفانی به آن کشور سرازیر شد، ادعا کردند در معبدهایی خاص زائران در حالت خلسه به هوا صعود می‌کنند و قانون جاذبه در برابر عظمت روح و عمق خلسهٔ اینان کشک است.  با افزایش شمار زائران و ورود دوربین‌ فیلمبرداری کوچک قابل حمل که چنین ادعاهایی را با عینیتی غیرقابل انکار محک می‌زند، متولیان آن بساط اذعان کردند منظور تعالی روح است، نه پرنده‌شدن و اوج‌گرفتن از فراز دشکچه.
   
 

 

اگر بار دیگر بعدازظهر جمعه‌ای بارانی به فردی زبل و خداجو بربخورم، شاید به او بگویم برای کار خیری به من ندا رسیده، و ایشان صد چوب رد کند تا به اندازۀ یک سهم در ثواب شریک شود.  کنجکاوم ببینم آدم اهل‌بخیه وقتی رو دست می‌خورد و غافلگیر می‌شود چه قیافه‌ای پیدا می‌کند.  اما برای این کار باید به طرف زُل بزنم، و هنگام رانندگی این کارْ صحیح نیست.

گذشته از این، دفاع از خود در برابر این قبیل اشخاص بیشترین کاری ‌است که از کسی مانند من بر می‌آید ــــ زرنگی پیشکش.

 

 

 

 

   اگر بار دیگر بعدازظهر جمعه‌ای بارانی به فردی زبل و خداجو بربخورم، شاید به او بگویم برای کار خیری به من ندا رسیده، و ایشان صد چوب رد کند تا به اندازۀ یک سهم در ثواب شریک شود.  کنجکاوم ببینم آدم اهل‌بخیه وقتی رو دست می‌خورد و غافلگیر می‌شود چه قیافه‌ای پیدا می‌کند.  اما برای این کار باید به طرف زُل بزنم، و هنگام رانندگی این کارْ صحیح نیست.

گذشته از این، دفاع از خود در برابر این قبیل اشخاص بیشترین کاری ‌است که از کسی مانند من بر می‌آید ــــ زرنگی پیشکش. منبع: سایت محمد قائد