آن هایی که با ادبیات سیاسی نیروهای اقتدارگرا، به ویژه جناح وابسته به حزب پادگانی و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در اختیار آن ها، آشنا هستند به خوبی آگاهند که در زبان این جریان کلمات و واژگان، از جمله “توصیه” و “هشدار” چه بار معنایی خاص دارد.
گروه یا جمعی تصمیم می گیرند که به مناسبت خاصی برنامه ای را برگزار کنند، هنوز ساعتی چند از اتخاذ تصمیم در جلسه ی خصوصی و دربسته نگذشته است که زنگ تلفن به صدا در می آید و از آن سوی سیم فردی ناآشنا - البته گاه آن قدر زنگ زده است که آشنایی دورادور صورت گرفته یا نامی مستعار مشخص شده است- همراه با یک بغل “توصیه دوستانه” با آنان خوش و بش می کند.
حزبی یا نهادی تصمیم می گیرد که مراسمی را در محلی برگزار کند، باز این فرد که معمولا از طریق شنود یا… از ظاهر و باطن گروه های سیاسی یا نهادهای مدنی و برنامه های آینده ی آنان مطلع می شود، ناگهان گویا مویش را آتش زده اند، زود پیدایش می شود و “توصیه” هایی را عرضه می کند، از جمله این که بهتر است امسال از خیر مراسم خود بگذرید یا اگر اصرار به برگزاری آن دارید به جای امروز فلان روز را و به جای این مکان آن مکان را برگزینید! گاه پا را پیش تر هم می گذارد و چون ماموری دلسوز پیشنهادهایی را از آستین یا کلاه شعبده بازی بیرون می آورد : “اگر جلوی دانشگاه یا میدان هفت تیر جمع نشوید امکان برگزاری مراسم در استادیوم شیرودی (امجدیه) را برای شما فراهم می کنیم.”! البته مشخص است که نه به آن وعده وفا می شود و نه آن توصیه ها تا انتها حالتی دوستانه دارد. کافی است که این “توصیه” ها مقبول نیفتد تا مشخص شود که راه “هشدار” و “تهدید” هیچ گاه بسته نیست! تازه اگر نوبت پرونده سازی های و بازداشت ها نرسد و درهای اوین باز نشود.
فردی تقاضای تاسیس یک نهادغیرانتفاعی، سازمان غیردولتی یا… را به نهادهای ذیربط تقدیم می کند، به او تلفنی اداری می شود که برای تکمیل پرونده در فلان روز و فلان ساعت تشریف بیاورید. وقتی وارد می شود می بیند که به اتاقی دیگر راهنمائی اش می کنند. روی صندلی ننشسته به جای مسئولان ذیربط و مقام های دولتی، چشمش به جمال بی مثال این ناآشنای آشنا روشن می شود. باز اوست که جلوی متقاضی می نشیند و پس از پرس و جو در مورد همه چیز و همه کس- بدون ارتباط با پرونده- در نهایت “توصیه” می کند که بهتر است از خیر این تقاضا بگذرید و به دیگر امور بپردازید. بعد که اصرار متقاضی را برای پیگیری کار می بیند با زبانی دوستانه می گوید: “می دانید که، شما مسائل و پرونده هایی دارید، بهتر است….”. البته گاه این رفت و آمدها و توصیه ها با یک دو نشست پایان نمی یابد یا به یک دو توصیه ی ساده و هشدار توام با تهدید هم ختم نمی شود. همین دیروز دوستی از مورد پرونده ای مشابه در وزارت کشور می گفت و تلفن های مکرری که برای ادامه یافتن گفت و گو و طرح توصیه های دوستانه می شود. او چون این کار را غیرقانونی می دانسته و تصمیم ندارد برای شنیدن توصیه ها، دیگر به ساختمان خیابان فاطمی پا بگذارد، اکنون منتظر است که هر لحظه در خیابانی دیگر به پیشوازش بیایند!
حساب کنید در این فضا هنرمندی شنبه شب تلویزیون را روشن کند و با علاقه یا از سر بیکاری و ناچاری به پای برنامه ی ”نگاه یک” بنشیند. ناگاه ببیند که آقای محمد حسین صفار هرندی با پیشینه ی اطلاعاتی - امنیتی که پیش از این کارش در روزنامه ی کیهان و حتی در مناصب حکومتی زدن “برچسب ها”یی چون”مزدور بیگانه”، “پیاده نظامی دشمن”، “ ضدانقلاب” و… به امثال او بوده و گاه پیه این اتهام ها نیز در اتاق های بازجویی یا بازداشتگاه ها به تنش مالیده شده است، در جایگاه وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد که خود یک پای اصلی انتخابات است، دارد “توصیه های انتخاباتی” یا به عبارت دقیق تر “هشدارهای دوستانه” می دهد و “تهدیدهای حرفه ای” می کند:
“ممکن است هر نامزد انتخاباتی سفارش کارش را به یک فرد حرفه یی بدهد و او این کار را متقبل شود و وقتی فیلم نامزدی را بسازد به نوعی اعلام همراهی با آن نامزد را هم داشته باشد، اگر چه ممکن است در ازای آن وجهی نیز دریافت کند. اما حضور سینماگران و هنرمندان مختلف در این عرصه یک وجه دیگری نیز دارد و آن اعتباری است که از راه اعتماد و علاقه ملت به خودشان آفریده اند و سرمایه گذاری که رسانه ملی یا مجموعه سازمان های هنری کشور روی آن کرده اند و همه آن را در یک طبق بگذارند و هزینه کنند به پای یک نامزد انتخاباتی که معلوم نیست آن نامزد برنده یا بازنده باشد. برداشت بنده این است که چهره هایی که محبوب مردم می شوند و همه مردم به نوعی نسبت به آنها علاقه مندی دارند خودشان را هزینه این و آن نکنند. توصیه من به عنوان خدمتگزار عرصه فرهنگ و دوستدار هنرمندان این است که حتی المقدور وارد چنین دوری نشوند”.
ذهن این هنرمند- کارگردان، بازیگر و…- همراه با سخنان وزیر محترم فورا فلاش بک می زند به گذشته و مسائلی بر روی صحفه ی سفید ذهنش به نمایش درمی آید که پیش از این برای دوستان دیگرش از جمله مدیران مطبوعات روی داده است که در دولت احمدی نژاد سال هاست در “لیست سیاه دریافت یارانه یا اگهی های دولتی” قرار گرفته اند، یا همکاران دور و نزدیک خود که با انواع محدودیت ها و محرومیت ها، از قبیل “قبول نشدن فیلمنامه”، “مقبول نیفتادن بازیگر”، “عدم صدور پروانه ی تولید”، “ندادن مجوز نمایش و پخش” و… مواجه شده اند. رول های آپارات می چرخند و فیلم های دوران انتخابات گذشته هم به نمایش در می آیند. دوربین سرک می کشد به دفاتر و منازل هنرمندان فراوانی که در آن دوران به ستادهای تبلیغاتی نامزدهای اصلاح طلب تبدیل شده بودند یا آن خیل عظیم تولید کنندگان، کارگردانان، فیلمبرداران، بازیگران و… که به ستادهای متعدد سید محمد خاتمی و مصطفی معین در تهران و شهرستان ها رفت و آمد داشتند. یا دوربین فیلمبرداری چرخ می زند در کوچه ها، خیابان ها و میدان ها، جایی که فرزندان پرشر و شور هنرمندان و سینماگران برای رسیدن به جامعه ای بازتر، آزادتر، توسعه یافته تر و مرفه تر فریاد می کشیدند، و البته از چوب و چماق جریان های خودسر که یک پایشان در توپخانه نزد یاران و دوستان نزدیک سعید امامی بود و یک پایشان ستاد تبلیغاتی رقیب بی بهره نمی ماندند و با سر و دستی شکسته یا سر و صورتی خونین به خانه و دفتر پدر یا مادرشان بازمی گشتند.
جناب صفار هرندی لابد در این سال های وزارت خوب آموخته است که ذهن یک هنرمند، به ویژه کارگردان یا بازیگر سینما چگونه عمل می کند که حدود صد روز مانده به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بهار 88 یک باره به فکر بیان چنین توصیه های تلویزیونی می افتد و زدن کلید دوربین های فلاش بک. اما او فراموش کرده است که در فضای کنونی ایران آن چه اثر ندارد این گونه “توصیه”ها و “تهدید”هاست که از یک گوش وارد و ثانیه ای بعد از گوش دیگر خارج می شود. شاید هم جناب وزیر زیادی غره به پیشینه ی اطلاعاتی - امنیتی و تحلیل های سیاسی خود در ارگان مطبوعاتی سپاه پاسداران است و گرنه چگونه به این زودی فراموش کرده است تلاش های بی فایده ای دوازده سال پیش وزیر ارشاد وقت را که درست در همین مقطع انتخاباتی در حمایت از نامزد اصولگرایان، علی اکبر ناطق نوری به نامه نگاری پرداخته بود.
آقای مصطفی میرسلیم آن زمان در نامه ای خطاب به هنرمندان نوشته بود: “وارد مقولاتی که سوادش را ندارید نشوید، چرا که در انتخابات دیگری انتخاب می شود و از مواهب نظام محروم می مانید.“
جناب وزیر دولت احمدی نژاد باید بداند که هنرمندان ایران همانگونه که آن زمان عمل کردند و عطای “مواهب نظام” را به لقایش بخشیدند و برای کسب “منافع و مصالح ملی” و “شان و حرمت بین المللی” در برابر مسائل و مشکلات ناشی از این توصیه ها و هشدارها سینه سپر کردند، اکنون که در مقطعی هر چند کوتاه، نسیم “آزادی، دموکراسی و حقوق بشر” دل و جان شان را صفا داده است، در برابر این “تهدید”ها خم به ابرو نخواهند آورد و به راه عقل و دل خواهند رفت. آنان چون دیگر نخبگان و نیروهای مرجع کشور به مراجعه کنندگان و پرسندگان و پویندگان خواهند آموخت که راه بیرون آمدن از چاهی که در آن افتاده اند، چیست و چگونه است.
اما ادبیات سیاسی اصلاح طلبان و تحول خواهان به گونه ای دیگر است. به این دلیل است که این روزها، این گروه از هنرمندان نیز چون اقشار گسترده ای از مردم چون پیر خرابات، حافظ شیراز، با خود زمزمه می کنند:
من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنم صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم
باغ بهشت و سایه ی طوبی و قصر حور با خاک کوی دوست برابر نمی کنم
حافظ جناب پیر مغان جای دولتست
من ترک خاکبوسی این در نمی کنم