توصیه یا تهدید؟

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز
 

‏ آن هایی که با ادبیات سیاسی نیروهای اقتدارگرا، به ویژه جناح وابسته به حزب پادگانی و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در ‏اختیار آن ها، آشنا هستند به خوبی آگاهند که در زبان این جریان کلمات و واژگان، از جمله “توصیه” و “هشدار” چه بار ‏معنایی خاص دارد.‏

‏ گروه یا جمعی تصمیم می گیرند که به مناسبت خاصی برنامه ای را برگزار کنند، هنوز ساعتی چند از اتخاذ تصمیم در جلسه ‏ی خصوصی و دربسته نگذشته است که زنگ تلفن به صدا در می آید و از آن سوی سیم فردی ناآشنا - البته گاه آن قدر زنگ ‏زده است که آشنایی دورادور صورت گرفته یا نامی مستعار مشخص شده است- همراه با یک بغل “توصیه دوستانه” با آنان ‏خوش و بش می کند.‏

‏ حزبی یا نهادی تصمیم می گیرد که مراسمی را در محلی برگزار کند، باز این فرد که معمولا از طریق شنود یا… از ظاهر و ‏باطن گروه های سیاسی یا نهادهای مدنی و برنامه های آینده ی آنان مطلع می شود، ناگهان گویا مویش را آتش زده اند، زود ‏پیدایش می شود و “توصیه” هایی را عرضه می کند، از جمله این که بهتر است امسال از خیر مراسم خود بگذرید یا اگر ‏اصرار به برگزاری آن دارید به جای امروز فلان روز را و به جای این مکان آن مکان را برگزینید! گاه پا را پیش تر هم می ‏گذارد و چون ماموری دلسوز پیشنهادهایی را از آستین یا کلاه شعبده بازی بیرون می آورد : “اگر جلوی دانشگاه یا میدان هفت ‏تیر جمع نشوید امکان برگزاری مراسم در استادیوم شیرودی (امجدیه) را برای شما فراهم می کنیم.”! البته مشخص است که نه ‏به آن وعده وفا می شود و نه آن توصیه ها تا انتها حالتی دوستانه دارد. کافی است که این “توصیه” ها مقبول نیفتد تا مشخص ‏شود که راه “هشدار” و “تهدید” هیچ گاه بسته نیست! تازه اگر نوبت پرونده سازی های و بازداشت ها نرسد و درهای اوین باز ‏نشود.‏

‏ فردی تقاضای تاسیس یک نهادغیرانتفاعی، سازمان غیردولتی یا… را به نهادهای ذیربط تقدیم می کند، به او تلفنی اداری می ‏شود که برای تکمیل پرونده در فلان روز و فلان ساعت تشریف بیاورید. وقتی وارد می شود می بیند که به اتاقی دیگر ‏راهنمائی اش می کنند. روی صندلی ننشسته به جای مسئولان ذیربط و مقام های دولتی، چشمش به جمال بی مثال این ناآشنای ‏آشنا روشن می شود. باز اوست که جلوی متقاضی می نشیند و پس از پرس و جو در مورد همه چیز و همه کس- بدون ارتباط ‏با پرونده- در نهایت “توصیه” می کند که بهتر است از خیر این تقاضا بگذرید و به دیگر امور بپردازید. بعد که اصرار ‏متقاضی را برای پیگیری کار می بیند با زبانی دوستانه می گوید: “می دانید که، شما مسائل و پرونده هایی دارید، بهتر ‏است….”. البته گاه این رفت و آمدها و توصیه ها با یک دو نشست پایان نمی یابد یا به یک دو توصیه ی ساده و هشدار توام با ‏تهدید هم ختم نمی شود. همین دیروز دوستی از مورد پرونده ای مشابه در وزارت کشور می گفت و تلفن های مکرری که ‏برای ادامه یافتن گفت و گو و طرح توصیه های دوستانه می شود. او چون این کار را غیرقانونی می دانسته و تصمیم ندارد ‏برای شنیدن توصیه ها، دیگر به ساختمان خیابان فاطمی پا بگذارد، اکنون منتظر است که هر لحظه در خیابانی دیگر به ‏پیشوازش بیایند!‏

‏ حساب کنید در این فضا هنرمندی شنبه شب تلویزیون را روشن کند و با علاقه یا از سر بیکاری و ناچاری به پای برنامه ی ‏‏”نگاه یک” بنشیند. ناگاه ببیند که آقای محمد حسین صفار هرندی با پیشینه ی اطلاعاتی - امنیتی که پیش از این کارش در ‏روزنامه ی کیهان و حتی در مناصب حکومتی زدن “برچسب ها”یی چون”مزدور بیگانه”، “پیاده نظامی دشمن”، “ ‏ضدانقلاب” و… به امثال او بوده و گاه پیه این اتهام ها نیز در اتاق های بازجویی یا بازداشتگاه ها به تنش مالیده شده است، در ‏جایگاه وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد که خود یک پای اصلی انتخابات است، دارد “توصیه های انتخاباتی” یا به عبارت دقیق ‏تر “هشدارهای دوستانه” می دهد و “تهدیدهای حرفه ای” می کند:‏

‏ “ممکن است هر نامزد انتخاباتی سفارش کارش را به یک فرد حرفه یی بدهد و او این کار را متقبل شود و وقتی فیلم نامزدی ‏را بسازد به نوعی اعلام همراهی با آن نامزد را هم داشته باشد، اگر چه ممکن است در ازای آن وجهی نیز دریافت کند. اما ‏حضور سینماگران و هنرمندان مختلف در این عرصه یک وجه دیگری نیز دارد و آن اعتباری است که از راه اعتماد و علاقه ‏ملت به خودشان آفریده اند و سرمایه گذاری که رسانه ملی یا مجموعه سازمان های هنری کشور روی آن کرده اند و همه آن ‏را در یک طبق بگذارند و هزینه کنند به پای یک نامزد انتخاباتی که معلوم نیست آن نامزد برنده یا بازنده باشد. برداشت بنده ‏این است که چهره هایی که محبوب مردم می شوند و همه مردم به نوعی نسبت به آنها علاقه مندی دارند خودشان را هزینه این ‏و آن نکنند. توصیه من به عنوان خدمتگزار عرصه فرهنگ و دوستدار هنرمندان این است که حتی المقدور وارد چنین دوری ‏نشوند”. ‏

‏ ذهن این هنرمند- کارگردان، بازیگر و…- همراه با سخنان وزیر محترم فورا فلاش بک می زند به گذشته و مسائلی بر روی ‏صحفه ی سفید ذهنش به نمایش درمی آید که پیش از این برای دوستان دیگرش از جمله مدیران مطبوعات روی داده است که ‏در دولت احمدی نژاد سال هاست در “لیست سیاه دریافت یارانه یا اگهی های دولتی” قرار گرفته اند، یا همکاران دور و ‏نزدیک خود که با انواع محدودیت ها و محرومیت ها، از قبیل “قبول نشدن فیلمنامه”، “مقبول نیفتادن بازیگر”، “عدم صدور ‏پروانه ی تولید”، “ندادن مجوز نمایش و پخش” و… مواجه شده اند. رول های آپارات می چرخند و فیلم های دوران انتخابات ‏گذشته هم به نمایش در می آیند. دوربین سرک می کشد به دفاتر و منازل هنرمندان فراوانی که در آن دوران به ستادهای ‏تبلیغاتی نامزدهای اصلاح طلب تبدیل شده بودند یا آن خیل عظیم تولید کنندگان، کارگردانان، فیلمبرداران، بازیگران و… که به ‏ستادهای متعدد سید محمد خاتمی و مصطفی معین در تهران و شهرستان ها رفت و آمد داشتند. یا دوربین فیلمبرداری چرخ می ‏زند در کوچه ها، خیابان ها و میدان ها، جایی که فرزندان پرشر و شور هنرمندان و سینماگران برای رسیدن به جامعه ای ‏بازتر، آزادتر، توسعه یافته تر و مرفه تر فریاد می کشیدند، و البته از چوب و چماق جریان های خودسر که یک پایشان در ‏توپخانه نزد یاران و دوستان نزدیک سعید امامی بود و یک پایشان ستاد تبلیغاتی رقیب بی بهره نمی ماندند و با سر و دستی ‏شکسته یا سر و صورتی خونین به خانه و دفتر پدر یا مادرشان بازمی گشتند.‏

‏ جناب صفار هرندی لابد در این سال های وزارت خوب آموخته است که ذهن یک هنرمند، به ویژه کارگردان یا بازیگر سینما ‏چگونه عمل می کند که حدود صد روز مانده به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بهار 88 یک باره به فکر بیان ‏چنین توصیه های تلویزیونی می افتد و زدن کلید دوربین های فلاش بک. اما او فراموش کرده است که در فضای کنونی ایران ‏آن چه اثر ندارد این گونه “توصیه”ها و “تهدید”هاست که از یک گوش وارد و ثانیه ای بعد از گوش دیگر خارج می شود. ‏شاید هم جناب وزیر زیادی غره به پیشینه ی اطلاعاتی - امنیتی و تحلیل های سیاسی خود در ارگان مطبوعاتی سپاه پاسداران ‏است و گرنه چگونه به این زودی فراموش کرده است تلاش های بی فایده ای دوازده سال پیش وزیر ارشاد وقت را که درست ‏در همین مقطع انتخاباتی در حمایت از نامزد اصولگرایان، علی اکبر ناطق نوری به نامه نگاری پرداخته بود. ‏

‏ آقای مصطفی میرسلیم آن زمان در نامه ای خطاب به هنرمندان نوشته بود: “وارد مقولاتی که سوادش را ندارید نشوید، چرا ‏‏که در انتخابات دیگری انتخاب می شود و از مواهب نظام محروم می مانید.“‏

‏ جناب وزیر دولت احمدی نژاد باید بداند که هنرمندان ایران همانگونه که آن زمان عمل کردند و عطای “مواهب نظام” را به ‏لقایش بخشیدند و برای کسب “منافع و مصالح ملی” و “شان و حرمت بین المللی” در برابر مسائل و مشکلات ناشی از این ‏توصیه ها و هشدارها سینه سپر کردند، اکنون که در مقطعی هر چند کوتاه، نسیم “آزادی، دموکراسی و حقوق بشر” دل و جان ‏شان را صفا داده است، در برابر این “تهدید”ها خم به ابرو نخواهند آورد و به راه عقل و دل خواهند رفت. آنان چون دیگر ‏نخبگان و نیروهای مرجع کشور به مراجعه کنندگان و پرسندگان و پویندگان خواهند آموخت که راه بیرون آمدن از چاهی که ‏در آن افتاده اند، چیست و چگونه است.‏

‏ اما ادبیات سیاسی اصلاح طلبان و تحول خواهان به گونه ای دیگر است. به این دلیل است که این روزها، این گروه از ‏هنرمندان نیز چون اقشار گسترده ای از مردم چون پیر خرابات، حافظ شیراز، با خود زمزمه می کنند:‏

من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنم صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم‏
باغ بهشت و سایه ی طوبی و قصر حور با خاک کوی دوست برابر نمی کنم‏
حافظ جناب پیر مغان جای دولتست‏
من ترک خاکبوسی این در نمی کنم‏