شبکهی ۱ در هر شماره گزیدهای از استاتوسهای کاربران شبکههای اجتماعی را با محتوای ادبیات، فرهنگ و هنر منتشر میکند.
مهگامه پروانه: مدرسه
چقدر شماها همتون عجیبین، واقعا مدرسه را دوست نداشتین، واقعا. من اساسا بچه درس خوانی نبودم، اما مدرسه را خیلی دوست داشتم، از صبح زود بیدار شدن خوشم نمیومد، اما از تمام روز تو خانه ماندن بیزار بودم. چند تا از معلم هام و دوست داشتم بعضیها شون برام فرقی نداشتند. درس مورد علاقهام تاریخ بود و از هندسه متنفر بودم. اما دانشگاه، من ۳ سال اول دانشگاه خوشبختترین موجود زمین بودم، هر چیز یاد گرفته و هرچیز شدم شروعش از دانشگاه بود، من از این که دوباره از پایان شهریور ماه باید صبح زود بیدار شم کلافه میشدم اما انقدر ذوق مرگ باز شدن دانشگاه بودم که اصلا برام مهم نبود. چقدر شماها عجیبین به نظر من. اره ناظمهای مدرسه نمودار مرا راسم کردند، قبول دارم تازه ناظمهای مدرسه ما رسما تربیت شده گشتاپو بودن، اما به جهنم، اینا هم یک بخشیش بودن دیگه. باهمه مصیبتها من هنوز اول مهر که میشه از باز شدن مدرسه و دانشگاهها خوشحال میشم و ذوق میکنم.
امین شاهد: اعتیاد
همه جوره اعتیاد بد است. دارم به نوشتن معتاد می شوم. به نوشتن آن چه نانوشتنی است. آن چنان که وقتی روزی حتا یک پاراگراف هم به هر دلیلی ننویسم، خوابم نمی برد. اگر چه مدتیست که درست خوابم هم نمی برد. چه با نوشته چه نانوشته. گاهی به خود می گویم که ای کاش متر و معیاری برای زمان و مکان وجود نداشت. آن هنگام بود که مفهومی با عنوان “استرس” دیگر معنا نداشت. می نشستی و این صفحه کلید را به باد کلمات می بستی، فارغ از سپیده دم و شامگاه. می نشستی و خود را و جهان را به فریاد کلمات می بستی. به این حروفِ انتزاعیِ صاف و منحنی و زاویه دار. و آن قدر برای این بستر سپید خالی می بستی که سیاه شود. سیاه چاله ای عمیق برای بلعیدنِ تو. برای بلعیدن من. اگر چه مدتیست درست خوابم نمی برد. چه با نوشته، چه نانوشته!
فرامرز سلیمانی: فروغ
گوهر شعر فروغ را گفتیم که عشق است و شور عاشقی که به عنوان مؤلفه یی فردی از آن خود شاعر ست و بی بدیل زیرا آوای شاعر را پژواک می دهد از سوی دیگر اما فروغ به تجربه ی شعر بلند می پردازد که آن نیز در میان شاعران زن دیرین و مقلدان امروز ین آنان و همچنین شاعران زن معاصر بی نظیر و بدیل است فروغ در این زمینه از مثنوی می آغا زد و به شعر إیمان بی أوریم به آغاز فصل سرد می رسد شعر بلند همایش پاره های شعر کوتاه است که به گفته ی او نخی. نامریی از آن می گذردو تداوم خیال و تصویر را در ذهن شاعر می نمایاند شاید افسانه ی نیما راهگشای این فرم شعری برای او باشد همچنان که رهنمودی برای دیگر شاعران همروزگار ماست که شعر بلند را در کارنامه ی خود دارند و تعداد آنان چند ان نیست به دنیای شعر امروز خوش آمدید !
م.روانشید: پنجره
مردک عاشقِ پنجره شده بود، نگاهش میکرد، برایش شعر میخواند، کنارش مینشست و چای میخورد، کنارش مینشست و سیگار میکشید، کنارش مینشست و عکس میگرفت. مردک آرامآرام عاشقِ پنجره شده بود. تا پیش از این، پنجره برایش پیامآور بود، پنجره رابطِ بین او و دنیای خارج بود، بینِ او و کسی که منتظرش بود. اما حالا دیگر انگار منتظر نیست، حالا بیآنکه بداند، بیآنکه بخواهد، عاشقِ پنجره شده، عاشقِ همهی پنجرهها. میگفت: همهی پنجرهها را دوست دارم، چون از همهی پنجرهها میتوانم منتظرش باشم، از همهجا.
مردک، عاشقِ پنجره شده بود، کنارش مینشست و عکس میگرفت…
رویا زرین: کارما
قانون تناسخ می گوید که همه ما همه ی شکل های بودن را تجربه می کنیم:زن بودن مرد بودن ضعیف و قوی بودن فقیر و ثروتمند بودن بیمار و سالم بودن…روح جنسیت ندارد. روح در هر رفت و بازگشت تجربه می اندوزد و رشد می یابد..روح نمی میرد..و قانون کارما می گوید روح در برابر همه انچه از او سر زده است مسئول است در برابر هر عدم تعادلی که در طول زندگی های زمینی ایجاد می کند در برابر هر ظلمی که به خویش و دیگران می کند..کارما همان قانون سوم نیوتن است که در برابر هر عملی عکس العملی ست. روح نامیراست و این به ما شجاعت می بخشد که سرمان را در برابر هیچ ظلمی خم نکنیم.