سفر محمود احمدینژاد به جزیره ابوموسی٬ و موضعگیری امارات متحده عربی نسبت به این سفر٬ بار دیگر موجی از وطنپرستی ـ در مواردی افراطی ـ را در فضای مجازی به راه انداخته است. کم نیستند صفحاتی که به هر شکل مشغول توهینهای مختلف به امارات از سویی و عربزبانان سراسر جهان از سوی دیگر هستند.
در این میان نکته جالب توجه آن است که برخی از مخالفان جمهوریاسلامی٬ از احمدینژاد برای سفر به ابوموسی تشکر میکنند و اقدام وی را حرکتی در جهت دفاع از تمامیت ارضی ایران میدانند. جملات حماسی در دفاع از احمدینژاد٬ لزوم حفظ تمامیت ارضی ایران و در کنار احمدینژاد بودن برای دفاع از خاک میهن٬ این روزها نقل صفحات مختلف مجازی است.
اما واقعیت مساله چیست؟ تا چه میتوان احمدینژاد را در این زمینه تحسین کرد و حتی در کنار او برای دفاع از تمامیت ارضی ایران ایستاد؟
نکته تاسفانگیزی که در این زمینه وجود دارد٬ آن است که دفاع از تمامیت ارضی ایران را با سر دادن شعارهای حماسی اشتباه گرفتهایم.
نگارنده البته خود از مخالفان تجزیه ایران است و در هر انتخاباتی به طور قطع به این مساله رای منفی خواهد داد٬ اما نکتهای که نمیتوان فراموش کرد آن است که تمامیت ارضی با شور و شعار حفظ نخواهد شد.
آنان که خواهان حفظ تمامیت ارضی هستند٬ نباید فراموش کنند که تنوع قومی/ ملی در ایران٬ در عین حال که میتواند به عنوان نقظه قوتی عمل کند٬ میتواند بزرگترین نقظه ضعف هم باشد. برای حفظ این چارچوب و راضی نگاه داشتن تمامیت ارضی٬ نیاز است که حقوق این اقوام/ ملیتها حفظ شود و آنها از حقوق اساسی خود محروم نشوند. مفاد این حقوق البته دراعلامیه حقوقبشر و دیگر اسناد حقوقبشری موجود است٬ و حداقلی از آن نیز در قانون اساسی جمهوریاسلامی وجود ندارد.
به این ترتیب هرگونه تبعیض در این زمینه٬ تلاش برای از میان بردن فرهنگ آنها٬ نقض سیستماتیک حقوق و فراهم کردن زمینه تبعیض علیه آنها در جامعه یا عدم مبارزه جدی با تبعیض یا توهینهایی که به آنها میشود٬ خود میتواند مسبب تشویق این گروهها برای جدایی از خاک ایران باشد.
این مساله بخصوص زمانی بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد که نگاهی به کشورهای حاشیه ایران داشته باشیم که هر یک قوم/ ملت داخل خاک ایران٬ نسبت و قرابتی با آنها دارد. ترکها و اهالی آذربایجان٬ نمونهای چون ترکیه پیش چشمان خود دارند٬ کردها به کردستان عراق مینگرند و اعراب نیز به کشورهای حاشیه خلیج فارس همچون امارات. یک ترک٬ یک کرد و یا یک عرب٬ به چه دلیلی باید چشم بر روی همه پیشرفتهای کشورهای همجوار ببندد و نقض مکرر حقوق خود در داخل کشور را نیز فراموش کند؟
در اینجا میتوان به سئوال ابتدای این نوشته برگشت: تا چه حد میتوان در کنار محمود احمدینژاد برای حفظ تمامیت ارضی ایران ایستاد؟
نگاهی به اتفاقاتی که در ۶ سال ریاست محمود احمدینژاد بر جمهوری اسلامی رخ داده٬ نشاندهنده آن است که وی و دولتش ـ و البته تمامیت سیستم جمهوریاسلامی ـ به طور مکرر به نقض حقوق اقوام و ملیتهای ایرانی مشغول بودهاند. نگاهی به آمار بازداشتها و اعدامها در ۶ سال گذشته خود موید این امر است.
البته جمهوریاسلامی ـ و حتی حکومت پهلوی ـ سابقه درخشانی در حفظ حقوق اقوام و ملیتهای ایرانی نداشتهاند٬ اما آنچه که در دوران احمدینژاد در حال رخ دادن است٬ شبیه به فاجعهای است که هنوز ابعاد عظیم و هولناک آن شاید برای بسیاری روشن نشده است.
البته شکی نیست که دولتهای نهم و دهم٬ در کار نقض حقوق اولیه تمامی ایرانیان بودهاند٬ اما بلاشک نقض حقوق ترکها٬ کردها٬ عربها٬ بلوچها و… و یا اقلیتهای مذهبی٬ مضاعف بوده است.
نگاهی به سیر صعودی رشد گروههایی که خواهان جدایی از ایران هستند در ۶ سال گذشته٬ باید زنگ خطری باشد برای آنان که خواهان حفظ تمامیت ارضی ایران هستند. بلاشک اگر این گروهها رشد پیدا میکنند یا هر روز شکل جدیدی از آنها پدیدار میشود٬ به معنای پاسخ به یک نیاز اجتماعی است. این جاست که افراد و گروههای سیاسی لازم است واکنش در خوری نشان دهند.
صرف احساساتی شدن٬ و افتادن در دام دوقطبیهایی که در بسیاری از مواقع جمهوریاسلامی آنها را مدیریت میکند٬ و بر موارد حساسی نیز انگشت مینهد٬ همچون تجزیه ایران٬ نمیتواند هیچ ضمانتی برای حفظ تمامیت ارضی ایران باشد.
آنان که خواهان حفظ موجودیتی به نام ایران هستند٬ در ابتدا باید دشمنان اصلی این موجودیت را بشناسند٬ و سپس تلاش کنند که در رفتار و کنش سیاسی٬ تفاوتی با جمهوریاسلامی در هنگام برخورد با اقوام و ملیتهای ساکن ایران داشته باشند. یک مطالعه تاریخی از تجربیات دو دهه گذشته نشان میدهد که حفظ یکپارچگی از معبر حقوقبشر و دموکراسی می گذرد٬ نه اسلحه و شعار و احساسات.