گزارش شورای اطلاعات ملی ایالات متحده، اگرچه در نگاه نخست (منتفی شدن گزینهی حملهی نظامی، حداقل در کوتاهمدت و میانمدت) قابل توجه و موجب خوشوقتی است، اما از نظرگاهی دیگر، نگرانیهای ویژهی خود را دامن میزند؛ مگر آن که همچون آقای احمدینژاد در مقام تهییج افکار عمومی در داخل کشور برآییم و بخواهیم با دمیدن در شیپور پیروزی، گرههای مانده و مشکلات حلناشده را مسکوت و مغفول بگذاریم…
یک هفته از انتشار گزارش قابل تامل سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و جاسوسی آمریکا نگذشته، ناتو و وزیران خارجهی اتحادیه اروپا توافق کردهاند که خطمشی کنونی خود علیه تهران (تداوم و تشدید فشارها و محدودیتها) را ادامه دهند. بر مبنای آخرین اخبار، قطعنامه پیشنهادی آمریکا و فرانسه هماکنون برای اعضای دایم شورای امنیت فرستاده شده و به احتمال فراوان تا آخر آذرماه برای رأیگیری به شورای امنیت فرستاده خواهد شد.
فرانکوالتر اشتاینمایر، وزیر خارجهی آلمان در پی دیدار پنجشنبهی گذشته ادامهی فشارها بر جمهوری اسلامی را ضروری ارزیابی کرده و گفته بود، دلیلی بر قطع فشارها وجود ندارد؛ این فشارها باید تا یافتن راهحلی – حتیالامکان دور میز مذاکره - ادامه یابد. میلیبند، وزیر خارجهی هم خبر داده بود که ایالات متحدهی آمریکا و اتحادیه اروپا تصمیم گرفتهاند در صورتی که ایران به خواست شورای امنیت برای قطع فعالیت غنیسازی اورانیوم پاسخ مثبت ندهد، تحریمها علیه آن کشور را شدت بخشند.
در دو اظهارنظر مهم دیگر، آنگلا مرکل و نیکلا سارکوزی نیز از عزم دولتهای خود برای تداوم تحدیدها و اعمال فشارهای افزایشیابنده علیه تهران -به مثابهی یک خطر- سخن گفتهاند. اینها را اضافه کنید به دیدگاه ابراز شده از سوی کاندولیزا رایس که “گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا مسیری را که ما در پیش گرفتهایم تغییر نمیدهد”. سوی قابل تامل این تحولات آنجاست که وزیر خارجهی آمریکا میگوید، این گزارش نشان میدهد که ایران نسبت به فشارهای بینالمللی واکنش نشان داده است و به همین دلیل باید این فشارها و انزوای ایران ادامه یابد. رایس معتقد است، این فشار بینالمللی و ترس از نظارت بینالمللی بود که موجب شد ایران برنامهی تولید بمب اتمی خود را متوقف کند.
صرفنظر از انگیزههای انتشار گزارش اخیر، بهنظر میرسد که حالا دیگر پروژهی غالب در چگونگی مواجهه با جمهوری اسلامی، همان تکیه کردن بر افزایش تدریجی تحریمها و محدودیتها، تعریف شده و مورد توافق قرار گرفته است. بر این مبنا، نگرانیهای جامعه بینالملل از موضوع جنگ و پیامدهای انسانی آن، منتفی میشود و موضوعیتی نمییابد؛ واشنگتن در همراهی و همگامی دیگر دول تاثیرگذار بر تحولات بینالمللی، و بدون مزاحمت جدی، حلقهی فشار علیه ایران را تنگتر و تنگتر خواهد کرد(توصیهی صریح روسیه و چین به ایران، مبنی بر تعلیق غنیسازی اورانیوم در روزهای اخیر، نشانهای قابل توجه محسوب میشود)؛ شکاف و اختلافنظر محسوس میان آژانس بینالمللی انرژی هستهای و شورای امنیت (به بیان دقیقتر 5+1) به سیاستی واحد، تبدیل خواهد شد؛ جمهوری اسلامی مجبورتر از پیش، ناچار به تعیین تکلیف با دستورات و توصیههای آژانس بینالمللی انرژی هستهای و اجماع شکل گرفتهی جهانی، خواهد بود؛ و…
بر این فهرست میتوان افزود؛ اما اصل ماجرا همانی است که بوده: ساخت قدرت در جمهوری اسلامی باید بهگونهای ماهوی، و آنچنان که با نظام جهانی همراه باشد، تغییر یابد. آنچنان که بارها، بهتلویح و تصریح، بیان شده است، مسئلهی اسرائیل، حمایت از گروهها و جریانهایی که “تروریستی” خوانده میشوند، و موضوع حقوق بشر، اضافه بر موضوع انرژی هستهای مورد نظر و محل مناقشه است.
تلاش برای تغییر ماهوی نظام سیاسی مستقر در ایران، راهبردی است که جمهوریخواهان و دموکراتهای ایالات متحده در مورد آن، وحدتنظر دارند؛ هماهنگی حزب دمکرات با جمهوریخواه در مورد تشدید فشارها بر ایران بارها توسط هیلاری کلینتون، نانسی پلوسی و دیگران، مورد تاکید قرار گرفته است.
افزایش فشارها و محدودیتها و تحریمها علیه ایران، بهمعنای انقباض در زندگی روزمرهی ایرانیان و تشدید مشکلات اقتصادی و معیشتی لایههای فرودست و حقوقبگیر و کارمندان و کارگران و نیز طبقه متوسط خواهد بود؛ مشکلاتی که در دولت احمدینزاد و به گونهای متفاوت با وعدهها و شعارهای انتخاباتی و سخنرانیهای او روندی صعودی یافته است. این وضع، همچنین به معنای افزایش بحرانهای اجتماعی خواهد بود؛ بحرانهایی که حکومت در تهران آنها را امنیتی ارزیابی کرده و میکند. برخی اقدامات(مانند: برخورد بدون تعارف و خشن با افرادی که “اراذل و اوباش”خوانده میشوند و تبلیغ در مورد آن؛ اجرایی کردن بحث کارت سوخت خودروها و پیشبینی و تدارک یک نظام سهمیهبندی؛ تشدید سرکوب منتقدان و مخالفان و فعالان دانشجویی؛ اعمال فشار علیه مطبوعات و سازمانهای غیردولتی؛ و…) در همین راستا قابل تحلیل است.
در چالش جمهوری اسلامی و غرب(به امپراتوری آمریکا) هزینهی عمده و اصلی را-به گونهای قابل پیشبینی- شهروندان محروم و لایههای اجتماعی غیربرخوردار پرداخت خواهند کرد؛ تحریمها و محدودیتهای تحمیلشده، و گرانی و تورم و تضییقات معیشتی و زیستی متعاقب آن، در گام نخست، گریبان بخش بیپناهی را خواهد گرفت که میان دو “راست” (راست استیلاجوی جهانی، و راست اقتدارطلب داخلی) گیر افتادهاند… اعتراضهای محتمل، در عمل، موجب آشوب و هرجومرج خواهد شد، و این خود به معنای فراهم آمدن مستمسکی جهت تشدید سرکوب و انسداد هرچه بیشتر فضای سیاسی و افزایش هزینههای انسانی خواهد بود…
افزون بر ابراز امیدواری برای حل دیپلماتیک مناقشهی کنونی، ظاهراً همهی راهها به “رم” ختم میشود؛ تن دادن حکومت به لوازم و مقدمات یک روند دموکراتیک (منتهی و معطوف به انتخابات آزاد، سالم و عادلانه) هزینههای ناشی از یک توافق(مصالحه) را بر منافع ملی- با توجه به فراهم آمدن امکان اظهار نظر و نقد و مشارکت تمامی جریانهای سیاسی- بهگونهای محسوس کاهش میدهد. ضمن این که تلاش دموکراسیخواهان برای افزایش احتمال گشایش در فضای سیاسی، و سامان دادن ائتلافهای ممکن و تاثیرگذار، دیگر راهبرد”واقعی” و مفید برای ایران و ایرانیان محسوب میشود…