فقط کیف مدرسه کوپنی نبود!
کیف که نبود، لاکردار گاری حمل اسناد نیمه محرمانه بین شاگرد و معلم بود. بردن و آوردنش رسماً تقلا در اردوگاه کار اجباری بود. یک سگگ گنده هم عموماً جلوی آن بود که قلاب درب کیف عین چفتبند قلعه در آن فرو میرفت تا این اسناد نیمه محرمانه از دسترس دشمنانی که در طول راه مدرسه با تو بودند در امان بمانند. تمام این هیبت، متصل به یک دستهی چرمی که از دو طرف با حلقههای فلزی مهار شده بود و بدون توجه به افزایش مصرف سوخت حملکنندهاش بر اثر رانش وزن زیاد، به اعتبار کیف اضافه میکرد.
بطورکلی در دوره دبستان هم که آقا یا خانم معلم فقط یک نفر بود، انگار که کنترات برداشته باشند: هر روز باید نصف کتابهای علوم و فارسی و حساب و دفترهای مربوطه و مضاف بر آنها، دفتر کمرشکن مشق و خطکش و صد رنگ مداد و پاککن و تراش را با خودت به مدرسه میبردی تا بلکه آقا یا خانم معلم در طول سه زنگ، با یکیشان کار داشته باشد. همینها را بر که میگرداندی وزنش یک سوم زیادتر شده بود. انگار معلمها وزنی به آدم تکلیف میدادند.
هر دفعه که مدادت را روی کاغذ دفتر میگذاشتی تا حساب کنی که حسن آخر با اینهمه بذل و بخشش چندتا سیب دارد، نیم کیلو به وزن دفتر اضافه میشد. یا هر خطی که در کتاب تاریخ زیر عملکردهای مهم یک سلسله میکشیدی، انگار وزن کتاب را اضافه میکرد. همان بهتر که دفتر بازنگری و اصلاح کتابهای درسی بعداً به این نتیجه رسید که تمام این سلسلهها خصوصاً قبل از اسلام جز بدبختی برای ایران هیچ چیز دیگری نداشتند و زد همهشان را حذف کرد!
ولی همان کیفهای قلچماق مدرسه کاربردهای بیشتری هم داشتند. مثلاً زمستان که میشد نقش اسکی و لژ و حتی اگر بند بلند داشت، گاهی نقش سورتمه را هم برایت بازی میکرد. میتوانستی بگذاری بنشینی رویش و روی یخ خیابان تا سرازیری منتهی به مدرسه سر بخوری. یا رفقایت بندش را بگیرند و تو را روی برفها بکشند ببرند. اما مهمتر از همه کاربرد نظامی کیفها بود. اگر در طول مدرسه دعوا میشد و زنگ آخر بعد از تعطیلی مدرسه یکعده جلوی درب حیاط منتظرت بودند، میتوانستی با چرخاندنش دور خودت و اصابت به دیگران بهراحتی هفت هشت نفر را دراز کنی. یا اگر چیزی بهسمتت پرتاب میکردند میتوانستی از کیف مدرسهات بهعنوان سنگر شنی غیر قابل نفوذ هم استفاده کنی. خیلی کاربردهای دیگر هم داشت.
متأسفانه این کیف لایق و قابل مثل کیفهای مدرسهی حالا چرخ و دنگ و فنگ نداشت. حجم کتابها هم به برکت نظام و از وقتی که شورای نظارت متوجه شد که عمر خیام که نصف فرمولهای ریاضی را از خودش درآورده، صهیونیست بوده یا بوعلی سینا که اگر نبود کتاب علوم در همان مرحلهی کاشت لوبیا در دستمال متوقف میشد، از امریکای جهانخوار پول میگرفته، و خلاصه از وقتی که متوجه شدند که چه فجایعی نسلهای بعدی را تهدید میکند، حجم کتابها هم هر روز با حذف این عوامل نفوذی کمتر شده و کیفها لاغرتر. دیگر هیچ بچه دبستانیای با حفظ سمت قهرمان وزنهبرداری سبک وزن هم نیست. هر کدام چنان چندتا چرخ و انواع دستههای بلند و ده قلم بند دوشانداز دارند که اصلاً هیبت بچه محصلی آدم را زیر سوال میبرند. زیر کیفهای قدیمی اگر میخواستند چرخ بگذارند کمتر از چرخ فرغون جواب نمیداد عمراً!