سنگ ها و سگ ها

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

شهریور ماه می رسد و سه رشته ای که جمهوری اسلامی بر گردن خود انداخته است،

درهم می تند. تازه بحث تحریم ها داغ شده است و سلطان عمان در جست و جوی راهی از دروازه قصر آخرین پادشاه ایران می گذرد که دریک هفته، بحران سوریه، از حمله شیمیایی تا حمله احتمالی، دامن می گسترد. دو حلقه تحریم و سوریه در حلقه حقوق بشر گره می خورد. مجلس نمایندگان آمریکا، طرحی رابا ۴۰۰ رای موافق و ۲۰ رای مخالف درباره حقوق بشربه تصویب می رساند و برای تصویب سنا در شهریورماه به این مجلس می فرستد.

رفع یا کاهش تحریم ها، وعده انتخاباتی حسن روحانی است. اعضای دولتش به دیدار مرسوم با “ رهبر نظام” می روند که چون همیشه بالا می نشیند و به فرودستانش فرمان و رهنمودمی دهد. دولت جدید سه وزیر ندارد، سخنگویش تازه معلوم شده و تکلیف پرونده هسته ای روشن نیست. در شورای امنیت ملی می ماند؟ به وزارتخارجه می رود؟ اعضای تیم مذاکره کنند چه کسانی اند؟ رهبر جمهوری اسلامی حرفی نمی زند.خواستار حل مشکل “معیشت” مردم است.

 مصاحبه ای در روز زمینه اجتماعی بحث درباره تحریم ها را فراهم می سازد.علی افشاری درتحلیلی منطقی قدم بعدی را بر می دارد.

” طالبان شیعه” که بر ارکان قدرت سوارند، از “ساپورت” پوشیدن زنان بحران تازه ای می آفرینند. در شورای شهر جنگ بر سر انتخاب شهردار تهران جنگ مغلوبه است.

بحران سوریه به ناگاه باانتشار عکس های قربانیان سلاحهای شیمیایی، سونامی دمشق را بر جهان غالب می کندو با گام های بلند بسوی جنگ می برد. این پرسش بمیان می آید: جهان برای حمله به سوریه آماده می شود؟و بسرعت جوابش را می گیرد: حمله نظامی قطعی است. فارین پالیسی می نویسد:“سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا مکالمات تلفنی فرماندهان دستپاچه ارتش اسد را با واحد فرماندهی سلاح شیمیایی، پس از حمله چهارشنبه هفته گذشته رهگیری و شنود کرده اند.”

انگلستان دست به کار ارائه قطعنامه‌ای درباره سوریه، به شورای امنیت سازمان ملل می شود. هواپیماهای جنگی اش در قبرس فرود می آیند. ارتش های چند کشور حالت آماده باش می گیرند. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، هر گونه حمله به سوریه را اقدامی احمقانه می خواندوتاکید می کندکشورش را درگیر جنگ نخواهد کرد. چین مرموزهنوزساکت است . می ماند آیت‌الله علی خامنه‌ای که حرف های بشاراسد را تکرار کند.دیکتاتور دمشق، دستان خونینش را باتهدید تکان می دهد: “حمله به سوریه منطقه را به آتش می کشاند.” و دیکتاتور تهران “دخالت آمریکا” در بحران سوریه را “فاجعه”می خواند و می گوید: “این آتش افروزی همچون جرقه‌ای در انبار باروت است که ابعاد و پیامدهای آن نامشخص خواهد بود.”

تفسیرسخنان رهبرجمهوری اسلامی را می توان در کیهان تهران خواند و بقلم برادر بازجو حسین شریعتمداری: “حمله نظامی به سوریه با توجه به ماهیت شناخته شده کشورهای حمله‌کننده، مرزهای تفرقه‌افکنانه شیعه و سنی و عرب و عجم را از بین می‌برد و بدیهی است که این عرصه شفاف، بسیج همگانی جهان اسلام علیه آمریکا و اسرائیل و سران خودفروخته عرب را در پی خواهد داشت، که فروپاشی پروژه مشترک آمریکایی‌-اسرائیلی در مصر از جمله پیامدهای قطعی آن خواهد بود. اکنون جای این پرسش است که آیا نباید حماقت احتمالی آمریکا و متحدانش را به فال نیک گرفت؟ و آیا نمی‌توان مطمئن بود دشمنان دیرینه اسلام و مسلمین با پای خود به مهلکه‌ای پای می‌گذارند که سال‌هاست ملت‌های مسلمان در انتظار آن بوده‌اند؟ همه شواهد حکایت از آن دارند که اگر هیاهوی اخیر، عملیات روانی نباشد، روز واقعه نزدیک شده و انتظارهای چندین و چند ساله برای انتقام رو به پایان است.”

دکتر حسن هاشمیان می پرسد: “آیا پایان کار بشار اسد فرا رسیده است؟” و علی کشتگر تحت عنوان” قمار با سرنوشت ایران در جنگ سوریه” می نویسد: “سرداران نظامی صریحا اعلام می‌کنند که ما در سوریه با آمریکا و متحدان آن در جنگیم. چرا باید برخلاف اراده مردم و بر خلاف مصالح و منافع ملی ایران، کشور ما در سوریه با آمریکا، اتحادیه اروپا، ترکیه، عربستان و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس در جنگ باشد؟ حضور ایران در جنگ سوریه پروژه دولت روحانی را به‌کلی نقش برآب می‌کند و اقتصاد بحرانی ایران را به فروپاشی می‌کشاند.”

شبکه های اجتماعی سخنان مهدی طائب، رییس قرارگاه عماررا بیاد می آورند: “سوریه استان سی و پنجم و یک استان استراتژیک برای ما است. اگر دشمن به ما هجوم کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است که ما سوریه را نگه داریم.”

و روزنامه فرانسوی “لیبراسیون” در گزارشی مفصل به نقش جمهوری اسلامی در بحران سوریه می پردازد و فاش می کند: “تهران تا کنون ۱۷ میلیارد دلار در جنگ سوریه هزینه کرده است.”

رقم “ناچیز”ی از ۸۰۰ میلیارد دلار درآمد دولت احمدی نژاد در سوریه پیدا می شود. ۱۶هزار میلیارد تومان هم در روزآخر ریاست جمهوری به حساب دانشگاه محمود احمدی نژاد واریز شده است. دستمزدش هم نشستن درمجمعی است که باید “ مصلحت” نظام را تعیین کنند. بیهوده نیست که روزنامه جوان، نزدیک به سپاه پاسداران، از اوستایش می کند و باران دشنام بر رهبران جنبش سبز وخاتمی می بارد وآنهارا شایسته مرگ می داند: “خاتمی از آن رو که سال ۸۸ و البته ۸۹ عامل ارتباط سران فتنه با لایه میانی بود، هم در جنایت سران فتنه شریک است، هم در خباثت لایه میانی، و هم جزء سران فتنه است، هم در ردیف لایه میانی.محمد خاتمی درخواست آزادی زندانیان محارب، و رفع حصر سران فتنه را دارد. آنکه به نظام، نقد جدی دارد ماییم که چرا سنگ‌ها را بسته و سگ‌ها را آزاد گذاشته است. در خیانت و جرم موسوی و کروبی هیچ شکی نیست و حصر آن هم بعد از دو سال محاربه برای این دو مفلوک، چیزی در مایه‌های زندگی در قصر می‌ماند.اگر کرامت نظام نبود، دیار باقی جای مناسب‌تری برای موسوی و کروبی بود. “

براستی که سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند. آنان که ایران رابه آستانه فروپاشی اقتصادی کشیده و حالا آن را به سوی جنگی خوفناک می برند، خاتمی را خائن و رهبران جنبش سبز را مفلوک می خوانند و زمینه را برای اقدام دیگری توسط آمریکا فراهم می سازند.

مجلس نمایندگان آمریکا، طرحی را با ۴۰۰ رای موافق و ۲۰ رای مخالف به تصویب می رساند که بر اساس آن و برای اولین بار، هرشخصیت حقیقی یا حقوقی که درایران به نوعی در سرکوب مردم و نقض حقوق بشردست داشته باشد، مشمول تحریم می شود. درصدر لیست سرکوبگرانی که در قانون نام برده شده، آیت اله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی قرار دارد. این قانون رئیس جمهور آمریکا را موظف می کند که هر شش ماه یک بارنیز این لیست را به روز کند. همچنین هر شخصیت حقیقی یا حقوقی که درهرکجای دنیا و درهرکشوری با این سرکوبگران و ناقضین حقوق بشر، مراوده و تجارت داشته باشد، مشمول تحریم می شود. در این قانون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وتمام موسسات وابسته به آن به عنوان سازمانی تروریستی شناخته می شوند و تمام محدودیت های سازمان های تروریستی درمورد آن ها اعمال خواهد شد. این قانون قرار است در ماه سپتامبر در سنای آمریکا هم به بحث گذاشته شده و به احتمال بسیار زیاد بااکثریتی قوی تصویب می شود.

 هفته اول شهریور تمام می شود و صدای داس مرگ از زندان های ایران بگوش می رسد. در سال ۶۷ درچنین روزهایی “دادگاه مرگ” وارد مرحله “چپ کشی” شد. سالروز یکی ازهولناکترین جنایات بشری است و سالمرگ مهدی اخوان که چاووشی می خواند:

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ است

بیا ره‌توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هرکجا

آیا همین رنگ است؟