سی وچهار سال از انقلاب سال ۵۷ می گذرد اما سئوال ها در مورد برخی رخدادهای دهه اول انقلاب همچنان به قوت خود باقی است و بی پاسخی و ابهام و سایهای که بر آن وجود دارد هنوز از کنجکاوی عمومی نکاسته و در این بین، این سئوال که طرح چنین وقایعی چه سودمندی دارد و اساسا باید آن را از چه زاویه ای مورد بررسی قرار داد سئوالی کلیدی به نظر می رسد.
این سئوالات مشخص می کند که در بحبوبه بحران های اجتماعی سیاسی، گروه ها و افراد ونهادهای مختلف جامعه از سیاسیون گرفته تا روحانیون و اهالی رسانه و دانشگاهیان تا چه میزان بر ارزش ها و اصول بنیادین حرفه ای و انسانی پایبند بوده ودر نهایت اینکه چه نقشی درشکل گیری این رخدادها داشته اند. اینکه هر یک چه باید می کردند که نکردند و در نهایت چه مسیری را باید طی کنند که اتفاقات گذشته تکرار نشود. نهادرسانه - بخوانیم روزنامه ها ونشریات- یکی از مجموعه هایی است که بررسی نقش آن در این بازه زمانی اهمیت فراوانی دارد و هر سخنی از آن بشنویم دریچه ای تازه به گذشته و درسی برای آینده خواهد بود.
محمد مهدی فرقانی استادیار دانشکده ارتباطات دانشکده علامه طباطبایی، چهره ای آشنا برای جماعت روزنامه نگاری اما در مصاحبه ای با وب سایت “تاریخ ایرانی” یک گام به پیش گذاشت با اظهار نظری که به نحوی در خصوص نقش رسانه ها و خصوصا روزنامه کیهان در دوران انقلاب مطرح کرد. به نوشته این وب سایت آقای فرقانی از سال های ۵۱ تا ۷۵ در این روزنامه بوده است و البته در بحبوبه حوادث منتهی به انقلاب و سال های جنگ و پس از آن.
او دربخشی از مصاحبه در پاسخ به این سئوال که طی این سالها کدام یک از تیم هایی که با آنها کار کرده بیشتر “ به اصول حرفه ای روزنامه نگاری پایبند بوده اند” می گوید: “در بحبوحه پیروزی انقلاب و شروع جنگ الزام چندانی وجود ندارد که به اصول روزنامهنگاری حرفهای پایبند باشید، زیرا هدفهای مهمتری وجود دارد. هر قضاوتی باید متکی بر مقتضیات زمانی باشد.”
این سخن استدلال جدیدی در توجیه اتفاقات عصبی و خشم بار و خانمان برانداز دهه اول وحتی دوم انقلاب نیست، اما از آنجا که آقای فرقانی در جایگاهی است که سالانه دهها نفر کارآموزان روزنامه نگاری و دانشجویان این رشته کلاس های روزنامه نگاری را با وی می گذرانند و به قولی به افرادی چون وی به عنوان الگو نگاه می کنند، نمی توان از تبعات چنین سخنی که در عمل نه تنها گذشتن از اصول روزنامه نگاری را راحت می کند بلکه می تواند توجیه گر هر جنایت و سبعیتی وتصمیم نادرستی در نگاهبانی از ارزش هایی که چنین حرفه ای برآن بنا شده است، به آسانی گذر کرد.
اما واقعا کدام “هدف های مهمتری” مد نظر ایشان بوده است که به خاطر آن “اصول حرفه ای روزنامه نگاری حرفه ای” را باید معطل گذاشت؟ و از منظر این استاد علوم ارتباطات اصول روزنامه نگاری حرفه ای چیست؟ و تبعات چنین نوع طرز تفکری در زمان های بحرانی که تمایل به نادیده گرفتن ارزش های انسانی و حقوق فردی و اجتماعی افراد فوران می کند چه خواهد بود؟
در مدارس روزنامه نگاری، گفته می شود که روزنامه نگار باید به حقیقت وفادار بماند و مدافع ارزش های انسانی باشد، چه صاحبان قدرت را خوش آید و چه نه. ارزش های انسانی مانند عدالت وآزادی وحقوق انسانی و مواردی از این دست. می توان به این سیاهه موارد دیگری هم اضافه کرد اما روزنامه نگار حرفه ای اهتمامش به حصول چنین ارزشهایی است و منافع مردم. نظارت بر مناسبات قدرت و نقد آن. کشف فساد و گزارش آن برای جلوگیری از تضعیع حقوق مردم و مواردی از این است. برای روزنامه نگار هیچ هدف مهمتری وجود ندارد که بخواهد این اصول را معطل بگذارد.
حال ممکن است فرد یا افرادی اهداف عالیه این حرفه را معطل بگذارند. یا شرایطی باشد که افراد قضاوت ضعیف و نادقیقی نسبت به نقش وکار خود داشته باشند وتصمیمات غیرقابل برگشت و اشتباهی بگیرند. کما اینکه بسیاری از ما که در این عرصه فعالیت کرده ایم با چنین افت و خیزهایی مواجه بوده ایم. اما این افت و خیزها و ناملایمات و شرایطی که امکان بودن آنچه که می خواستیم باشیم و نشدیم و یا به همه آنچه می خواستیم برسیم و نرسیدیم - یا در جهت رسیدن به آن هنوز تلاش می کنیم- هیچ کدام دلیل نمی شود که ضعف ها و کاستی ها و تصمیمات غلط را به خاطر “هدف های مهمتر” توجیه کرد. هدف های مهمتر چه کسانی؟ و به چه قیمتی؟
آنچه محمدمهدی فرقانی پیش پای روزنامه نگاران و یا دانشجویان این رشته و حتی کسانی که برای گرفتن خبر روزنامه می خوانند می گذارد، سم خطرناکی است که فرصت طلبی، نادیده انگاری اصول با تغییر شرایط و در نهایت، بی اعتمادی به نقش و جایگاه مستقلی که نهادرسانه ها باید در میان نهادهای دیگر و ازجمله بازیگران جامعه سیاسی ایفا کند را در خود دارد.
سخن این استاد حوزه ارتباطات، عملا همان تعریفی را برای روزنامه نگاری پیش روی مخاطبان می گذارد که از دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی تا نویسندگان قانون مطبوعات برای این حوزه در نظر می گیرند که در آن رعایت اصول روزنامه نگاری دیگر “الزامی” پیدا نمی کند و روزنامه نگار عملا به یک کارمند روابط عمومی برای تحقق اهداف دیگران تقلیل می یابد.
به این ترتیب نهاد رسانه زیر مجموعه وتابعی است از نهادهای دیگر حکومت و سرنوشت و کیفیت کارش بسته به تعریف یا تعاریفی است که خارج از نهاد رسانه شکل می گیرد و به کارگزاران این صنعت دیکته می شود.
اگر این استاد حوزه ارتباطات توصیف خود را از فروگذاشتن اهداف روزنامه نگاری تنها به خود محدود می کرد می شد گفت که این انتخاب شخصی وی بوده است. اما حکم کلی صادر کردن برای حرفه روزنامه نگاری و مرتبط کردن حفظ اصول و معیارهای حرفه ای به شرایط و اهداف موهوم و مبهم “مهمتر” تیر خلاصی است به ارزش هایی بنیادینی که این حرفه بر آن بنا شده و در نهایت گمراه کردن بسیاری که به خاطر چنین ارزش هایی پا در این حرفه پرخطر می گذارند.
حقیقتش اینکه ما یا شجاعت آن را داریم که در مورد اشتباهات رخ داده در دو دهه اول انقلاب سخن بگوییم و به انتقاد روش ها و عملکردها وسیاست ها بپردازیم و نقش خود را هم بپذیریم و با ارائه تصویری دقیق از گذشته برای نسل حاضر و آیندگان نقشه راهی فراهم کنیم که دچار خطاهای گذشتگان نشوند، یا اگر توان آن را نداریم سکوت کنیم اما از گمراه کردن و همخوانی با روایت دستگاه هایی که برای حرفه ای روزنامه نگاری هیچ اعتباری به عنوان چشم ها و گوش های مردم قائل نیستند پرهیز کنیم.
عبارتی که آقای فرقانی مطرح کرده است برای صاحبان “هدف های مهمتر” که نه تنها اصول حرفه ای روزنامه نگاری بلکه قانون و تعهدات بین المللی و شرع را به بهایی نمی گیرند، البته بسیار خوشاینداست و لبخند بر لبانشان می آورد، اما برای روزنامه نگاران و حرفه روزنامه نگاری سخن بسیار تلخ و نقطه تاریکی در عرصه روزنامه نگاری کنونی ایران است.