گزارش

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

نگاهی به چند فیلم مطرح جشنواره فیلم کن2011

امسال سال اجتماع تعداد چشمگیری از بزرگان سینمای جهان در جشنواره کن بود. با همه عظمت و اهمیتی که جشنواره کن دارد، کمتر اتفاق می افتد که این همه نام بزرگ در یک دوره دور هم جمع شوند و رقابت را به اوج برسانند. اکی کورسیماکی، برادران داردن، نانی مورتی، پدرو آلمادورار، الن کاوالیه، لارس فون تریه، ترنس مالیک، در کنار نوری بیگله جیلان و ده ها عنوان فیلم و فیلمساز دیگر، شرایطی را پدید آوردند که تنور رقابت و بحث پیرامون جوایز و شایستگی فیلم ها را به شدت داغ کرد.

 

 

نانی مورتی با “پاپ ما برگزیده شد” اولین اتفاق جدی جشنواره بود که نگاه بسیاری را به خود معطوف کرد. فیلم در سادگی تمام، به سوژه ای خطیر و پر درد سر نزدیک می شود و موفق می شود بدون آنکه به نقد آشکار دین و قدرت دینی واتیکان بپردازد، پوچی و بیهودگی و بی اعتباری وضع نهاد قدرت دینی در دستان یک انسان را به چالش بکشد و تماشاگر را به تفکر در این زمینه وادارد. طنز کمرنگ و تلخ و دوستداشتنی مورتی مثل همیشه موفق است و میشل پیکولی در نقش پاپی که پاپ بودن را در توان خود نمی بیند یکی از بهترین بازی های همه عمرش را ارائه داده است.

کیم کی دوک – یکی از مهمترین فیلمسازان کره جنوبی- در ارائه سلف پرتره ای از خود موفق ظاهر نمی شود. او که ظاهرا چند سالی است در کلبه ای دور افتاده گوشه عزلت اختیار کرده، با یک دوربین معمولی از زندگی  فعلی اش تصویر برداری کرده و از خود و وضعیت روحی و شرایط فعلی اش می گوید، اما پراکنده گویی های  بیش از حد او و شرایط ذهنی نا آرامش باعث شده تا نتیجه کار اثری کسالت بار باشد.

 

 

برادران داردن گرچه بار دیگر توانستند با فیلم “پسرک دوچرخه سوار” نظر ها را به خود جلب کنند، اما واقعیت این بود که این آخرین اثرشان هیچ مزیت یا تازگی نسبت به دیگر آثار درخشان آنها نداشت. ضمن این که به نظر می رسد طرح صد باره ماجرهای کودکی یتیم و بی سرپرست با این شیوه و اجرای تکراری نمی تواند دیگر جذابیتی فوق العاده برای تماشاگر داشته باشد.

آلن کاوالیه که در ایران به خاطر فیلم “ترز” شهرت دارد، از بیش از یک دهه پیش به این سو، دیگر به فیلم سازی به طریقه 35 میلیمتری نمی اندیشد و آثار اخیر وی فیلم هایی با دوربین دیجیتال و با رویکردی شبه مستند و بسیار شخصی اند. این کارگردان 79 ساله فرانسوی  در فیلم “پاتر” با ایجاد یک کابینه خیالی و در نقش یک رییس جمهور خیالی، به نقد جامعه، سیاست و سیستم اداری فرانسه می پردازد. فیلم او با همه ارزش های هنری و نو آوری هایش، یک فیلم جهان شمول و برای مخاطب جهانی نیست. در شرایطی که تماشاگران فرانسوی بارها در طول نمایش فیلم با کف زدن های متوالی به ابراز خشنودی و رضایت خود از فیلم می پرداختند، تماشاگران غیر فرانسوی به تدریج سالن سینما را ترک می کردند.

 

 

فیلم جعفر پناهی که به عنوان نمایش ویژه روی پرده رفت، انتظارات بسیاری از منتقدان و کارشناسان را برآورده نکرد. ضعف در ساختار و پراکندگی در مضمون مشکل اصلی فیلم بود که البته با توجه به شرایط بدی که پناهی در این مدت در آن گرفتار بوده، این نتیجه طبیعی و منطقی به نظر می رسد. البته مثل همیشه تعداد زیادی از شبه منتقدان غربی، از  تماشای راه رفتن بامزه ایگوانای پناهی روی سرو کله اش و کتابخانه و در و دیوار آپارتمان لوکس اش مسرور شدند و در پایان فیلم معتقد بودند که فیلم خوبی دیده اند. 

لو آور، تازه ترین فیلم آکی کوریسماکی  که داستانش در شهری به همین نام در فرانسه می گذرد توانست بیشترین جذابیت را در نزد تماشاگران به وجود بیاورد؛ به گونه ای که پس از نخستین نوبت نمایش فیلم، تا مدتی طولانی همه جا صحبت از این فیلم و تاثیر گذاری مثبت آن بر روی تماشاگر بود. متاسفانه من این فیلم را از دست دادم، اما ظاهرا و به عقیده منتقدان، این فیلم در ادامه آثار کوریسماکی است و همان فضای غمبار و تیره و تار همیشگی  را دارد، با این تفاوت که این بار کوریسماکی نرم تر شده و انگار که به یک آرامش و دوستی با طبیعت نزدیک تر شده است. خود وی نیز در یک گفتگوی مختصر با پرویز جاهد به این نکته اشاره کرد.

 

 

 و اما درخت زندگی- که موفق به دریافت نخل طلا شد- از پلان های چشم نواز، فیلمبرداری خیره کننده و باور نکردنی و بازی های بسیار درخشان برخوردار است. براد پیت یکی از بهترین بازی های خود را تجربه کرده و داستان به شکل غریبی روایت می شود. اما مشکل فیلم آن است که انتقال دنیای پیچیده ذهنی فیلمساز با دغدغه های فلسفی و شاعرانه ی آنچنانی اش، از طریق فیلم و به اشتراک گذاردن آن با تماشاگر در یک روند منطقی شکل نمی گیرد و به موفقیت نمی انجامد. در عمق و وزن و وسعت اندیشه ها و دنیای شگفت انگیز ترنس مالیک تردیدی نیست، اما مشکل فیلمش این است که روی توانایی تماشاگر در رمز گشایی مدام، زیادی حساب باز کرده است. لذت نزدیک شدن به رمز و راز های فیلم و کشف برخی از آنها به خاطر عدم انسجام بیش از حد روایت قصه، از میان می رود و اگر تماشاگر با خود رو راست باشد، چیز زیادی جز یک تصویر محو دستگیرش نمی شود.