جهان

نویسنده

مقاله‌ای درباره ی فیلم آرگو

ایران و تفکر کلیشه‌ای

مارک کازینز

 

 

اوایل دهه ۱۹۹۰ شروع به دیدن فیلم‌های ایرانی کردم. روش‌های نوین داستان‌گویی و صمیمیت و غنای آن من را شگفت‌زده کرد. وقتی مدیر فستیول بین‌المللی ادینبورگ بودم، قبل از ظهور دی‌وی‌وی و در دسترس قرار گرفتن فیلم‌های ایرانی روی نوارهای وی‌اچ‌اس، به یک آژانس فیلم ایرانی نامه نوشتم و خواستم تا تعدادی از فیلم‌های ایرانی را برایم بفرستند و یک جعبه کفش حاوی یک گنج به دستم رسید.

در سال ۲۰۰۱ از ادینبورگ با ماشین کاروانم به هند رفتم. سه هفته در ایران بودم. بیشتر در روستا‌ها و کوه‌ها بودم اما مدتی را هم در شهرهای بزرگ گذراندم. هیچ‌کدام از چیزهایی را که در رسانه‌های ما علیه ایران تبلیغ می‌شد ندیدم. ایران را کشوری زیبا با مردمانی بسیار مهمان‌نواز و مهربان یافتم. روزهای بعد از یازدهم سپتامبر بود، سال‌ها بعد هم دوباره به ایران رفتم و مدت زیادتری ماندم و برای کانال چهار مجموعه‌هایی در مورد تاریخ و شاعرانگی فیلم‌های ایرانی ساختم.

دو روز پیش فیلم هالیوودی بن افلک به نام آرگو در مورد نجات گروگان‌های آمریکایی از ایران را دیدم. فیلم من را تحت تاثیر قرار داد و به این خاطر از آن متنفرم. افلک بااستعداد، لیبرال و آدم خوبی است، اما فیلمی ساخته که بیننده را در مورد ایران به اشتباه می‌اندازد. سعی خودم را کردم تا از این ماشین تریلرسازی صحنه‌هایی از واقعیت ایران ببینم، از مردمش، زندگی‌ها و خیابان‌هایش، اما هیچ‌چیز ندیدم. سال‌ها آمریکایی‌ها سعی کرده‌اند ایران را جایی شلوغ و غیردوستانه معرفی کنند و افلک به جای اینکه اطلاعاتش را به روزرسانی کنند، آن‌ها را دوباره تکرار کرده است. این فیلم آدم را بیشتر به یاد فیلم فرار بزرگ می‌اندازد.

بعد از دیدن فیلم چند توییت فرستادم و فیلم را کلیشه‌ای خواندم. بعضی‌ها با من موافق بودند و بعضی می‌گفتند این یک تریلر درباره گروگان‌هاست و باید تریلر باشد و از زاویه دید قربانیان داستان را تعریف کند. خیلی‌ها می‌گفتند که فیلم عدالت را رعایت کرده و مثلا نقش آمریکا و انگلیس را در سرنگون کردن نخست‌وزیر منتخب ایران، دکتر مصدق در سال ۱۹۵۳ مورد انتقاد قرار می‌گیرد. بله این کار را می‌کند ولی نمی‌گوید انقلاب را هم در واقع مارکسیست‌ها پیروز کردند اما اسلام‌گرا‌ها آن را ربودند. اما حرف من راجع به خوب و بد سال ۱۹۷۹ نبود. من به کوته‌بینی گفتمان تصویری در مورد ایران انتقاد داشتم.‌‌ همان دیدگاهی که اجازه می‌دهد یک گفتمان سیاسی در مورد بمباران کشور پیش بیاید و تحریم‌هایی اعمال کنند که اکثریت ۷۵ میلیون نفر ایرانی را تحت فشار قرار می‌دهد.

ایران آن‌ها همچنین با موسیقی تریلری نمایش داده می‌شود. این یک تفکر کلیشه‌ای و یک فیلمسازی کلیشه‌ای در مورد یک کشور است. جلو‌تر می‌روم و می‌گویم چون افلک و گروهش نمی‌خواستند کلیشه‌ای باشند، توهین‌های میهن‌پرستانه‌شان شبیه نابهنجاری شده است. درست مثل فیلم ۳۰۰ که ایرانی‌ها را عجیب و غریب و پست نشان می‌دهد و حتی در لحظه‌ای به عنوان موجوداتی با باله معرفی می‌کند! برای همین آرگو چنین چیزی را می‌گوید: ترس آمریکا از ایران. برای درک اینکه هالیوود چه دیدی نسبت به ایران دارد باید بپرسیم چرا این داستان؟ چرا حالا؟ چرا به شکل تریلر؟ اگر هم تریلر است چرا مثلا در مورد مصدق نباشد؟

به نظر من مسئله فاصله روان‌شناسانه است. در عصر اینترنت فاصله دیگر کیلومتر‌ها بین آدم‌ها نیست بلکه این فاصله ذهنی است. نمی‌دانم بن افلک تا به حال به ایران رفته است یا نه، اما با دیدن این فیلم فکر نمی‌کنم ایران را دیده باشد. این فیلم فرسنگ‌ها با ایران فاصله دارد و مشکلش هم همین است.

منبع: بلاکالدونیا – ۱۵ نوامبر ۲۰۱۲