کیهان خانجانی
این مقال به بحث نهادهای ادبی میپردازد و بس. اگرچه ادبیات نیز چون هر آن چیز دیگر در این بلاد، به سیاست آغشته است پس به اجبار اینگونه آغاز کنیم: دوران فترت در فضای بسته، بهترین دوران است برای اندیشیدن به گذشته، طرح و برنامه ریختن و به انتظار زمان فضای باز نشستن و آنگاه عمل کردن. آنچه در هشت سال اصلاحات در ایران رخ داد، دوران عمل کردن پس از دوره فترت فرهنگی، در دورههای پیش از آن بود. در دوران فترت پس از اصلاحات، به فکر شدیم: چه شد و چگونه شد که هیچ نماند؟! آنقدر به تاکتیکها اندیشیدیم، آنقدر به جبران گذشته پرداختیم و آنقدر مطمئن بودیم به ماندن آن دوران که هیچ گمان نبردیم در ایران، “جامعه کوتاهمدت”، به سر میبریم. گذشته مشروطه و وقایع آذربایجان و ملی شدن نفت و انقلاب را از یاد بردیم. کمتر کسی دورنمایی برای اندوختگی و مانایی داشت.
برخی بر این گماناند که چون پیروزی 20 میلیونی را پیشبینی نمیکردیم، برنامهیی از پیش مدون برای نهادها نداشتیم.
برخی بر این گماناند که آنقدر به فکر رقیبانی که دلمان را خون کرده بودند، بودیم که دورنمای نهادسازی را از یاد بردیم.
برخی بر این گماناند که برنامههای بلندمدت داشتیم، نهادهایی تشکیل دادیم، همان هنگام و پس از آن، به تعطیلی کشاندندشان.
برخی بر این گماناند که هشت سال، در کشوری با این سبقه استبداد، مجالی اندک بود برای نهادسازی.
برخی بر این گماناند که کدام هشت سال؟ هر 9 روز یک بحران، مجالی برای تشکیل نهاد نمیگذارد!
برخی بر این گماناند که نهاد تشکیل دادیم اما چنان به لحاظ اقتصادی و نیروها و شیوه عمل وابسته به دولت بودند که با رفتن دولت، رفتند.
حالیا چه بایدمان کرد؟
“تکرار خطا دوباره ما را نسزد.” گذشته، برای عبرت گرفتن است، نه حسرت خوردن. حال که فضایی تازه آمده است، حتی اگر بنا شده بر خرابی هشت سال، به دورنما بیندیشیم تا حتی اگر دوران به چنین شکل نماند، دست و پا بسته و خانه و حبس و حصرنشین نشویم یا حتی اگر چنین شد، نهادهایی برای اندیشه جمعی و رایزنی جمعی و عمل جمعی برجا بمانند.
تبدیل عشیره به ملت و تشکیل نهادها از درون ملت و سر برآوردن دولت از دل نهادها، راهکار مدرنیته برای رسیدن به دموکراسی است.
بپذیریم که ما حتی نهاد سانسور نیز نداریم. اگر میداشتیم، نخستین تعریف اعضای یک نهاد در آن رعایت میشد یعنی یکرایی و یکصدایی. اما هر ممیز، برای صدور مجوز، فکر و سلیقه و تعریفی خاص خود دارد، نه خاص نهادی که در آن فعال است.
نهاد ترجمه نداریم. چه دلیل دارد با این هجمه از آثار برجسته منتشر نشده، چند ترجمه از یک اثر؟
نهاد ترجمه آثار فارسی به زبانهای دیگر نداریم. آیا سهم ما از شعر و داستان جهان همین است؟
نهاد جوایز ادبی مستقل نداریم.
نهاد کپیرایت (حتی برای آثار داخلی) نداریم.
نهاد نویسندگان، به معنای مستقل و فعال نداریم.
نهاد ویراستاری نداریم. چه دلیل دارد اینهمه سلیقه گونهگون در رسمالخط و… ؟
نهاد فعالان فضای مجازی (سایت وبلاگ، فیسبوک و…) نداریم.
آیا هنوز کشور ما، با داشتن بزرگان ادب کهن و معاصر و چنین سبقهیی در تاریخ، در دوران عشیرگی فرهنگی- ادبی به سر میبرد؟ آیا هنوز بدل به ملت نشدهایم؟ یا نه، ملت را بدل به نهادهای مستقل نکردهایم؟ یا که نه، دولتها برآمده از نهادها نیستند؟ فیالواقع باید بپذیریم شرایط ما در دوران مختلف، گاه چندان تعریف و تحلیل و تفسیرپذیر نیست. بر اساس دورههای کوتاهمدت، نهادهایی به وجود میآیند اما به مانند احزاب و نشریات و جمعها و… دچار مفهوم دوران و دستخوش بیسنتی و ابترماندگی میشوند چرا که زیرساخت و بستر ندارند؛ پس دوام ندارند برای تداوم، گاه دولتی میشوند. در حالی که دولت برآمده از نهادها با نهادهای دولتی توفیر دارد. دولتها چهارساله و هشتسالهاند اما نهادها نه. نهادهای ادبی شرط دورنما داشتن ادبیات و اهل ادب است. باید هر جمع و گروهی گرد هم آییم و بنا به ضرورت و نیاز، نهادی برپا کنیم. اگرنه ضمانتی برای پویایی و مانایی نخواهد بود. خود دانیم.
منبع: روزنامه اعتماد