دولت مطلوب در ایران در عرصه سیاست خارجی در برابر شیعیان لبنان می بایست چه موضعی داشته باشد؟ این پرسش به این دلیل مطرح شده است که شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” یکی از شعارهای اصلی مردم در تظاهرات روز قدس بود. سیاستهای دولت ایران در لبنان از دیرباز مورد نقد بخشهای مهمی از جامعه و گروههای روشنفکری ـ سیاسی ایران بوده است. نقد رفتار حکومت طبیعتا میبایست با ارائهی یک استراتژی بدیل همراه شود. این مقاله میکوشد نمونهای از این تلاش باشد.
لبنان کشوری است با حدود 4 میلیون نفر جمعیت که 87% آنها در شهرها زندگی می کنند. چیزی در حدود 60% مردم مسلمانند و تعداد شیعیان و سنی ها تقریبا برابر است. به لحاظ نژادی حدود 95% مردم عرب هستند و 4% جمعیت ارمنی تبار. 87% جمعیت بالای 15 سال باسوادند و در سال 2009 درآمد سرانه آنان حدود 13100 دلار بوده است. حدود 28% مردم هم زیر خط فقر هستند که عمدتا در مناطق جنوبی متمرکزند.
ایران و لبنان از دیرباز با یکدیگر روابط دیرینه ای داشته اند؛ رابطهای که بر مبنای مذهب مشترک شکل گرفته است و در تاریخی طولانی ریشه دارد. این رابطه در طول تاریخ فراز و نشیب داشته ولی همواره برقرار بوده است. هجرت امام موسی صدر به لبنان نقطه عطفی جدید در این رابطه در دوران معاصر بود.امام موسی صدر در اوج عسرت شیعیان لبنان به این کشور رفت و کوشید شیعیان لبنان را متحد ساخته و وضعیت آنان را بهبود بخشد. امام موسی صدر که ابتدا رابطه ای حسنه و صلحآمیز با حکومت شاه، به عنوان پادشاه شیعه، داشت به مرور زمان و بر اثر حوادث و وقایع به سمت بخشی ازانقلابیون ایرانی متمایل شد؛ هر چند همواره فاصله اش را با آیت الله خمینی حفظ کرد. با ربوده شدن مشکوک امام موسی صدر، انقلابیون ایرانی که پتانسیل جمعیت شیعه در لبنان را درک کرده بودند به شیوه خود به سازماندهی شیعیان لبنان پرداختند و در مقابل سازمان امل که امام موسی صدر بنیان نهاده بود، حزبالله رابه عنوان سازمانی ایدئولوژیک و وابسته به ایران بنا نهادند که تا مدتها با سازمان امل روابطی خصم آلود داشت. تنها با مرور زمان و با قدرتمند شدن حزبالله که بر اثر کمکهای مالی- نظامی ایران فربه شده بود، این روابط به یک سکون و آرامشی رسید. ایران اینک نفوذ فراوانی در لبنان دارد که اجازه می دهد هر گاه میخواهد بیخ گوش اسرائیل آشوب کند. این رابطه بارها مورد نقد مخالفین حکومت قرار گرفته و به یکی از شعارهای اساسی مردم تبدیل شده است. در طول یک سال اخیر نیروهای حزبالله به کرات متهم شدهاند که در ترور و کشتار و سرکوب مخالفین و مردم نقش داشته اند که نشان دهنده حساسیت و کینه بخش مهمی از جامعه نسبت به حزبالله به عنوان مهمترین سازمان شیعی در لبنان است. احتمالا بخشهای مهمی از جامعه انتظار دارند که ایران لبنان را به حال خود رها کند و یا حتی پیگیرانه به دنبال تضعیف حزب الله در لبنان باشد. حکومت مطلوب آینده در ایران در این باره چه باید بکند؟
نگارنده معتقد است، اصل راهبردی مهم در سیاست خارجی دولت مطلوب در ایران می بایست منافع ملی باشد و منافع ملی ایران نیز در افق کوتاه مدت در پرتو توسعه اقتصادی ایران و بالا رفتن شان ملت ایران در جامعه جهانی تفسیر می شود. بدین معنا برنامه سیاست خارجی ایران در وهله اول می بایست متوجه ارتباط مناسب با جهان آزاد، دموکراتیک و صنعتی باشد. در وهله دوم ایران می بایست با تاکید بر فرهنگ ایرانی، زبان فارسی و حافظه تاریخی مشترک، نفوذ خود را در کشورهای همسایه که عمدتا در شرق و شمال ایران هستند گسترش دهد؛ و در وهله سوم با استفاده از مذهب تشیع نه به عنوان بنیان یک ایدئولوژی سیاسی که به عنوان یک پیشینه مشترک فرهنگی به بسط نفوذ خود در کشورهای عمدتا عرب منطقه بپردازد؛ کشورهایی که عموما پتانسیل بالایی برای خصومت ورزی با ایران دارند. این بسط نفوذ نمیبایست بر مبنای ستیزهجویی مذهبی بنا شود بلکه می باید بر اساس سیاست دفاع از حقوق دموکراتیک و آزادیهای مذهبی اقلیتهای شیعه که عمدتا در این کشورها تحت آزار و ستم هستند بنا شود. جمهوری اسلامی جز ستیزه جویی راه دیگری برای نفوذ ندارد چرا که خودیک دیکتاتوری مذهبی است ولی حکومت مطلوب در ایران به عنوان یک حکومت دموکراتیک و مداراگر می تواند بر این مبنا نفوذ خود را در کشورهایی که رقیب بالفعل یا خصم بالقوه هستند گسترش دهد.
لبنان بدین معنا عرصهای است که با دو عامل مهم در سیاست خارجی آینده ایران پیوند می خورد: روابط ایران و جهان غرب وروابط ایران با اقلیتهای شیعه. نگارنده معتقد است حکومت مطلوب در ایران نباید سیاست «هر چه تو گفتی نکنید آن کنیم» را در پیش بگیرد. ایران در لبنان پیش از هر چیز باید به همزیستی طوایف گوناگون درون لبنان و صلح و همزیستی دولت لبنان با تمامی همسایگانش در برونمرز تاکید کند. ایران حتما باید کمکهای خود به حزب الله لبنان را قطع و از گروههای شیعه میانه رو در لبنان حمایت کند هر چندنباید چندان در این امر شتاب وسراسیمگی نشان دهد و میبایست گامهای جدیتر در همکاری با غرب در این زمینه را منوط کند به امتیازات اقتصادی و سیاسی غرب به ایران. ضمن آنکه نوع حمایت و دخالت ایران در لبنان نباید به گونهای باشد که دیگر گروههای مذهبی را تحریک کند. استفاده از شیعیان لبنان به عنوان ابزار نفوذ می بایست سود مشترکی برای هر دو طرف داشته باشد، یعنی هم منافع شیعیان لبنان تامین شود و هم منافع ملت ایران.
در نهایت در عرصه سیاست خارجی ایران میبایست تصویر کاذبی را که از خود ساخته است بشکند. ایران کشوری است با منابع محدود که از امواج توسعهی اقتصادی عقب افتاده است.بنابراین همانطور که ایران نمیتواند مبلغ و رهبر انقلابهای اسلامی و اسلام انقلابی در منطقه و جهان باشد، خیال خام صدور انقلابهای دموکراتیک ودموکراسی انقلابی رانیزباید ازسربدرکند. چنین وظیفهای را بهتر است ایالات متحده انجام دهد که منابع کافی برای انجام چنین کاری دارد. منافع ملی ما صرفنظر از آنکه چه حکومتی در ایران هست ایجاب می کند که حوزه نفوذ خود را در جاهایی که دارای مزیت هستیم گسترش دهیم. یکی ازاین مناطق لبنان است که میتوان با سیاستی مناسب درآن، هم از غرب امتیاز گرفت و هم حوزه نفوذ ایران در آنجا رامبتنی بر دفاع از حقوق دموکراتیک دیگر مردمان و منافع ملی ایرانیان گسترش داد.