استقلال، پرسپولیس، جمهوری اسلامی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در این ایام آدم چه توی سینما لای دست و پا له بشود و چه توی فرودگاه بخواهد سوار هواپیما شود و در نتیجه یاد و خاطره مقوایی امام به ذهنش برسد، به هر حال به فکر ماه بهمن و انقلاب ایران و شعارهای آن می افتد. البته معلوم است که همه انقلاب ها هم به همه اهداف خودش نمی رسد و چقدر ۲۷ سانتیمتر جای شکرش باقی است که یک انقلاب به همه اهدافش نمی رسد وگرنه هر انقلابی اگر به همه اهدافش می رسید کشوری بعد از انقلاب باقی نمی ماند و به همین دلیل است که باید گفت “بر این مژده گر جان فشانم رواست” که انقلابات به همه اهداف شان نمی رسند. مثلا همین انقلاب ایران به اهدافی مانند آزادی نرسید، البته به میدان آزادی رسید ولی به خود خودش نرسید و ما از این جهت خیلی ناراحتیم ولی چاره ای نداریم، بالاخره نرسید. مسئولان عزیز همه تلاش شان را کردند، با بیل، بولدوزر، بطری، باتوم، رد شدن ماشین نیروی انتظامی از روی مردم، مننژیت، کهریزک، دستبند، پابند و خیلی چیزهای دیگر تلاش وافری کردند، ولی بالاخره هر چه زور زدند انقلاب عظیم ما به هدف آزادی نرسید.

یا مثلا همین جمهوریت خودش از اهداف مهم انقلاب بود که مسئولان نظام تلاش های زیادی کردند که جمهوریت نظام که اولین چیزی بود که روی کاغذ و توی صندوق به نام کمیاب رفراندوم تایید شده بود، متجلی شود، یعنی همچین تتق بزند وسط چشم دشمنان مملکت، ولی نشد که نشد که نشد، هر چه رهبر انقلاب نماینده تعیین کرد در همه جای مملکت، باز هم جمهوریت نظام تامین نشد، هر چه احمدی نژاد تقلب کرد و صندوق رای را برد توی شیراز و قایم کرد توی پستو جمهوریت نظام مستقر نشد، هر چه شورای نگهبان زور زد تا با رد صلاحیت هر کسی که مردم دوست دارند، جمهوریت نظام را همچین حسابی جا بیاندازند، هیچ فایده نداشت، هر چه خاتمی سعی کرد محبوب قلب ها باقی بماند، رهبر قفل زد به بخش اساسی وجود خاتمی و باعث شد رئیس جمهور کلا به مهندس کشاورزی شود، روحانی هم که کلید داشت، قفل نداشت، هی یک کلید بنفش گرفته دستش می خواهد توی سوراخ جمهوریت فرو کند، نمی رود که نمی رود. یعنی بالاخره نشد که بشود یک جمهوری درست و درمان داشته باشیم.

اما استقلال شاید تنها آرمان انقلاب ایران بود که به آن رسیدیم. البته نه اینکه انقلاب ایران به چیزی نرسید، از قضا انقلاب ایران به چیزهای خعلی مهمی رسید که اصلا قصد نداشت به آنها برسد، و به چیزهای خعلی مهمی نرسید که قصد داشت به آنها برسد. مثلا خودتان شاهدید که انقلاب ایران دو تا دشمن داشت؛ یکی سینما و دیگری بانک، یعنی انقلابیون قبل از انقلاب دو هدف مهم را با سنگ و مشت و لگد مورد حمله قرار می دادند، یکی سینماها که مراکز فرهنگی رژیم گذشته بود، دوم بانکها که مراکز اقتصادی رژیم گذشته بود. از قضای روزگار در جمهوری اسلامی هیچ چیز که پیشرفت نکرده باشد، این دو تا هم رونق داشتند هم پیشرفت کردند. اصلا جشن انقلاب جشنواره فیلم فجر است. و سینمای ایران اعم از کارگردانان حزب اللهی و مذهبی و قبل از انقلابی ها همه شان فیلم های درجه یک ساختند. تنها تجارتی هم که پس از انقلاب مفید بود، بانک و سود بانکی بود. سود بانکی مثلا اگر در بلژیک سه درصد باشد در ایران 25 درصد است. یعنی مطمئن ترین تجارت در ایران این است که پولتان را بدهید به دست مردم کار کنند و بدبخت شوند و بهره اش را بگیرید و خوشبخت شوید. به این می گویند یک سیستم بانکداری موفق که اصلا ما نمی خواستیم به آن برسیم، ولی رسیدیم.

البته چیزهای زیادی است که حکومت می خواست به آن برسد ولی به یک چیز دیگر رسید، مثلا همین فوتبال ایران که این همه روی آن سرمایه گذاری کردیم، بعد در رشته ای مثل والیبال که نه کاری کرده بودیم نه اصلا سابقه ای داشتیم قهرمان شدیم. یا مثلا در مورد زنان، یک صدم تلاشی که حکومت برای خانه نشین کردن زنان ایرانی کرده است، دولت هایی مثل عربستان و پاکستان که زنان در کشورهای شان خانه نشین هستند، نکرده است. حداقل بیست درصد کل بودجه کشور در سال صرف حفظ ناموس مردم می شود، بعد می بینی تعداد دختران دانشجو از تعداد پسران دانشجو بیشتر است و تنها کشوری که در منطقه و در کشورهای مسلمان نشین جنبش فمینیستی دارد، ایران است. البته جنبش فمینیستی راستکی را می گویم که در داخل ایران است و توسط افرادی مثل نوشین احمدی خراسانی دنبال می شود، و کاری به این شادی های کوچک زندگی ندارم. دولت مثلا تصمیم می گیرد که ایران به سوی توسعه کشاورزی برود، ولی کشاورزی کلا از بین می رود و در عوض ایران در تولیدات خودرو موفق می شود. یا مثلا حکومت همه تلاش خودش را می کند که مردان قاری قرآن شوند، بعد می بینی در ده سال صد و پنجاه گروه راک و رپ و متال بشکل زیرزمینی درست می شود. یعنی اینطوری نیست که دولت موفق نشود، از قضا دولت موفقیت های بزرگی به دست می آورد که اصلا دلش نمی خواهد به دست بیاورد و موفقیت هایی را که می خواهد به دست بیاورد، نمی تواند به دست بیاورد.

این وسط تنها چیزی که واقعا و به معنای دقیق کلمه، انقلاب ایران به آن دست یافته است، استقلال است. آن هم نه فقط استقلال از قدرتهای کوچک و بزرگ جهانی، بلکه استقلال همه چیز از همه چیز. الآن جمهوری اسلامی تنها دموکراسی واقعی است که در آن هر سه قوه از هم مستقل هستند. نه تنها قاضی استقلال دارد، بلکه وزیر و نماینده مجلس هم استقلال دارد. ارتش هم استقلال دارد. مثلا در اقتصاد، دولت لیبرال است، مجلس سوسیالیست است، قوه قضائیه معتقد به اقتصاد قبل از عصر مفرغ است. یا مثلا در مورد سیاست خارجی، اکثریت مجلس طرفدار جنگ با همه هستند، دولت طرفدار صلح با اروپایی هاست، قوه قضائیه هم دوست دارد خارجی ها به ایران بیایند که آنها را دستگیر کند. حتی در یک وزارتخانه معاونین و مدیران کل هم استقلال دارند، مثلا اداره کتاب طرفدار سانسور ۸۵ درصد از کتابهاست، ولی اداره موسیقی طرفدار موسیقی زیرزمینی است. حالا بگذریم از این که وزیر خارجه عربستان سعودی به ایران می آید، وقتی با هاشمی ملاقات می کند، تصمیم می گیرند دو تا کشور را یکی کنند، ولی وقتی با مجلسی ها ملاقات می کنند، طرف ایرانی تصمیم می گیرد حکومت عربستان را تغییر دهد، طرف سعودی هم تصمیم می گیرد ایران را به هفت هشت کشور تبدیل کند. به نظر من باید قدر این استقلال را دانست، حالا مملکت نابود می شود، آن چیز دیگری است.

 

تهمت جنسی به خزعلی

برادر من! تهمت چرا می زنی؟ البته من خودم نخواندم، ولی دیدم که نوشته که سایت وابسته به لاریجانی ها، که خودشان پنج تا برادرند که هفت جریان سیاسی را نمایندگی می کنند، تهمت جنسی به پسر آیت الله خزعلی زده است. پدر هم که پسرش با بدان بنشسته و خاندان نبوتش گم شده، خیلی از این موضوع ناراحت شد و گفت “پسر من حتی سیگار هم نمی کشد، چه برسد به مواد مخدر” و ما در این میان سرگردان ماندیم که آیا استعمال مواد مخدر تهمت جنسی است؟ مگر اینکه واقعا به “جنس” مواد ایراد گرفته باشند.

 

مردان همجنسگرا و زنان ساپورت پوش

بعضی اوقات آدم می بیند که دارد یک طوری می شود ولی نمی فهمد که چطوری شد که این طوری شد. آقای حسین دهنوی گفته است که “بدحجابی زنان مردان را همجنسگرا می کند.” مثلا در قرن هشتم و نهم که همجنسگرایی کلا روی بورس بود، در همه جای ایران استریپ بار بود و خانمها وسط خیابان لخت مادر زاد راه می رفتند. البته آقای دهنوی یک دلایلی هم برای خودش دارد. ایشان گفته که “مردها حرص زن نداشته باشند همجنسگرا می شوند.” به عبارت دیگر اصولا رابطه مرد و زن نوعی حمله شدید است که موجب بقای خانواده و داغ کردن کانون مربوطه می شود.

 

حرف های تلخ و شیرین عابدزاده

احمدرضا عابدزاده در یک مصاحبه مطبوعاتی حرف هایی از خاطرات تلخ و شیرین خودش گفت. وی در بخش خاطرات شیرین گفت: “… من شوت کردم بلند، کریم با سر زد برای علی دایی، علی انداخت برای خداداد، خداداد هم یک ضربه نرم زد به توپ….” وی در بخش تلخ خاطراتش گفت: “… آقا یه روز استاد اسدی……”