آلزایمر در کهریزک

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

“آخر به کدامین گناه باید این چنین ظالمانه پاسخ سال‌ها خدمت صادقانه‌ام را در جهت تأمین امنیت و آسایش کشور دریافت نمایم”.

نه نه نه … اشتباه نکنید. این جمله، یکی از دیالوگ های نمایشنامه هملت نیست. نه… آخرین جمله ای که ژاندارک تحت شکنجه های کلیسا گفته هم، نیست. باور کنید رستم خودمان هم با اینکه سه بار کل ایران را نجات داده، اصلا از این حرف ها نمی زد. ای بابا! کریستف کلمب که به مرگ طبیعی، خودش به صورت خودجوش از دنیا رفت، چرا باید از این حرف ها زده باشد؟ نه، جک هم وقتی داشت غرق می شد… کدام جک؟ منظورتان همان جک موجود در فیلم کشتی تایتانیک است؟ چه ربطی دارد؟ آن بنده خدا کجا خدمت صادقانه در جهت تامین امنیت و آسایش کشور کرده بود که بخواهد از این حرف ها بزند؟ یک کمی بیشتر دقت کنید. نخیر.هوگو چاوز هم وقت مرگش از این حرف ها نزده…

خب، اگر همینطوری پیش برویم شما می خواهید تک تک شخصیت هایی که می شناسید را اسم ببرید، ما هم فرصت کافی نداریم، برای همین هم مجبورم خودم بگویم. این حرف ها را همین قاضی مرتضوی خودمان در جلسه دادگاهش گفته. بله، بله، بله. همین قاضی مرتضوی. باورتان نمی شود؟ خب هنوز زود است، یواش یواش باورتان می شود. اساسا من قبلا هم گفتم شما یک کمی دیرباور هستید. ولی باور می کنید. ضمنا در یک جای دیگری هم در دفاع از خودش گفته: “من در عجبم که بداندیشان داخلی هیچ فکر کرده‌اند که چرا دشمنان نظام این‌چنین کینه بزرگی را از اینجانب به دل گرفته‌اند؟”

واقعا هیچ فکرش را کرده اید؟ البته منظورش از بداندیشان داخلی شما نیستید. شما که اصلا نیستید، شما کجایتان داخل است؟ شما سه سال پیش داخل بودید که از ترس همین قاضی مرتضوی به صورت کاملا خودجوش، خارج شدید. نه عزیزم، منظورش شما هم نیستید، با اینکه شما صد در صد و به صورت کامل در داخل هستید، ولی باور کنید منظورش شما هم نیستید. آدم که در یک لحظه نمی تواند هم بداندیش داخلی باشد، هم دشمن نظام. بالاخره یا اینطرفی یا آنطرفی. شما هم اینطور که به نظر می رسد، به نظر من باید دشمن نظام باشید، اگر بداندیش داخلی بودید که الان باید یک پستی، مقامی، چیزی بیرون از دولت داشتید. چون دولتی ها که خودشان طرف همین قاضی مرتضوی هستند. وقتی ندارید، پس حتما باید دشمن نظام باشید. اگر هم شک دارید، می توانید یک آزمایش ساده بکنید. الان به خودتان نگاه کنید، اگر “این‌چنین کینه بزرگی” را از مرتضوی به دل گرفته اید، که شک نکنید، دشمن نظام هستید، زود بروید خودتان را خلاص کنید، سیفون را هم بکشید. حیف نیست با این‌چنین کینه بزرگی را از مرتضوی به زندگی تان ادامه بدهید؟… اگر هم “این‌چنین کینه بزرگی”را از مرتضوی به دل نگرفته اید، هیچ پست و مقام و موقعیتی هم ندارید، دولتی هم نیستید، پس اساسا یا خیلی آدم مهربانی هستید، تا کلا توی باغ نیستید. میل خودتان است.

البته من نمی توانم بفهمم چطور ممکن است یک انسان داخلی، هر چقدر هم بداندیش باشد، کینه مرتضوی را به دل بگیرد؟ یعنی آدم اینقدر بدکینه و لجباز می شود؟ مرتضوی در تمام مدت عمرش شاید ده بیست، سی، چهل یا جمعا صد روزنامه را تعطیل کرده است. تعطیل کردن صد روزنامه و بیکار کردن چند صد روزنامه نویس این همه ناراحتی دارد که کینه او را به دل گرفتید؟ آدم که نکشته…. کشته؟ محمد کامرانی و روح الامینی و جوادی فر و چند زندانی دیگر را هم کشته؟… البته خودش که نکشته که این همه کینه اش را به دل گرفتید، دستور داده دیگران بکشند. خودش هم کشته؟… زهرا کاظمی را خودش کشته؟ البته این حرف درست است، هر چه باشد زهرا کاظمی را که خبر داریم که خودش کشته است. ولی باز جای شکرش باقی است که کسی را شکنجه نکرده…. شکنجه هم کرده؟ دستور داده با بطری و باتوم؟ خب؟ این هم قبول. حرفی نیست، می دانم که شکنجه هم کرده…. چند صد روزنامه نگار و فعال سیاسی را هم زندان انداخته؟ هزارها روزنامه نگار و فعال سیاسی را هم از کشورشان آواره کرده؟ زندگی صدها زن و شوهر را از هم پاشیده است؟ کارهای غیرقانونی کرده؟ دروغ گفته؟ دزدی کرده؟ فساد مالی داشته؟ محاکمه دسته جمعی راه انداخته؟…. من تسلیمم، قبول می کنم که شما حق دارید به عنوان یک بداندیش داخلی کینه او را به دل بگیرید.  

به هر حال این خدمتگزار صادق در تامین امنیت و آسایش کشور، که اتفاقا خیلی هم به ضبط خاطرات شخصی اش علاقمند است و در همین راستا یک تعداد نوار مکالمات خصوصی را هم برای روز مبادا، تولید و آماده انتشار کرده، در ادامه ضمن یادآوری این علاقمندی اش ابراز داشته: “بی‌پرده بگویم من خود نیز شاکی آنانی هستم که خودسرانه این حوادث ناگوار را در زندان کهریزک به بار آوردند.”

ما هم بی پرده اعلام می کنیم، از این لحظه به بعد خیلی حواستان را جمع کنید. یک دفعه دیدید مقصر حوادث کهریزک شما بودید، خودتان هم خبر نداشتید. بالاخره آدم که دست خودش نیست، یک دفعه خودسرانه حوادث ناگوار به بار می آورد، بعد هم یادش می رود. بالاخره آلزایمر یک شتری است که دم خانه همه می خوابد، بروید دم در خانه تان یک دفعه می بینید یک شتر به چه گندگی دم در خانه تان خوابیده هر چه فکر می کنید یادتان نمی آید که این شتر اصلا کی بود و کجا بود. اصلا یادتان نمی آید که این احمدی نژاد که ده بار گفته بود “مطبوعات ایران مطلقا آزاد است” بعد هم مرتضوی را که مطبوعات ایران را مطلقا از بین برده، معاونش شده، حالا قهرمان ملی ماچ کردن ننه چاوز می شود و مگر کسی یادش می ماند که این رئیسی که دارد با اقتدار تمام با رهبر مبارزه می کند، معاونی دارد که با اقتدار تمام همه مخالفان رهبر را نابود کرده. اصلا شاید مرتضوی هم طرفدار آزادی مطلق مطبوعات بود و چون ما روزنامه نگاران از این آزادی مطلق استفاده نمی کردیم، روزنامه های ما را تعطیل کرد. شاید اصلا خودمان در کهریزک محمد کامرانی را شکنجه می دادیم؟ بالاخره آدم آلزایمر که بگیرد یادش می رود که خودش کیست و مرتضوی کیست و بقیه کی هستند.

 الان هم که دارند در به در دنبال یک نفر می گردند به جای این خدمتگزار صادق یک بلایی سرش بیاورد، قضیه را تمام کنند. خیلی احتمال دارد تعدادی از شما دچار فراموشی شده باشید. بالاخره خدمتگزار صادق علاقمند به ضبط مکالمات را که نمی شود همینطوری اعمال قانون کرد… اتفاقا خودش هم در این مورد معتقد است: “این دادگاه صلاحیت رسیدگی به این پرونده را ندارد.”

ولی صلاحیت رسیدگی به پرونده شما را که دارد.