آخرین فرصت ها

محمد رهبر
محمد رهبر

رفتارِ نظام جمهوری اسلامی را پس از خطبه ی فرمانده ی سپاه که گفت جنگ قطعی و سرنوشتِ محتوم جمهوری اسلامی است، باید با محوریت جنگ، تحلیل کرد.

 آیت الله خامنه ای و سپاهیانِ وفادارش در آستانه ی نبردی سرنوشت ساز ایستاده اند که بنابر همفکری های بیت رهبری، گریزی از آن نیست. نظام دیر یا زود به اینجا می رسید و حالا مانده است یک تصمیم بزرگ که تماما بر عهده ی رهبری است و البته مانند هر تصیمی، فرایندی پیرامونی دارد که یا به تعویقش می اندازد و یا تسریعش می کند. در کمال تاسف باید گفت که آیت الله خامنه ای بر اساس روحیه و مشاوران وعقاید ماورایی اش، تصمیم به جنگ خواهد گرفت.

 

ترس و شجاعت

ترس، بازتابهایِ کژتابی دارد که گاه حمل بر شجاعت می شود. نظام استبدادی که همواره تنهاست و یارانش در ریزش از هراس سقوط، گاه بی مُحابا حمله می کند که در نمایِ اولیه شجاعت به نظر می رسد.

 آیت الله خامنه ای از این شجاعتها با درون مایه ی ترسی عظیم، فراوان دارد. ترس از سقوط حتی می تواند وحشیانه ترین دفاع را رقم زند، از همین نوع که بشار اسد در سوریه هر روز مرتکب می شود. جمهوری اسلامی در بدترین وضعیت تاریخی گرفتار آمده، اقتصاد فروپاشیده، مردم بی تفاوت به بقای نظام، تحریم کمرشکن که به زودی خزانه ی نظام را تهی می کند و فرو ریختن هم پیمانان منطقه ای. این بلایای بزرگِ هراس آور،رهبر جمهوری اسلامی را در آستانه ی بزرگترین تصمیم زندگی اش قرار داده که ممکن است، شجاعتی به نظر آید اما پیچیده بر کلافی از ترس.

 سوال این است که آیا می توان با غرب کنار آمد، امتیازی داد و محاصره را شکست. این پرسش مدتهاست که با پاسخ منفی آیت الله روبروست. ماجرای هسته ای ایران، گره خورده است به نوع حکومت استبدادی آیت الله خامنه ای. دست برداشتن ازغنی سازی و تلاش برای ساخت سلاح اتمی- این همه پافشاری، برای چند وات برق هسته ای، شوخی بیش نیست- سید علی خامنه ای را ناچار می کند تا از هر آنچه در این سالها تدارک دیده،عقب نشینی کند و آنگاه هراس بزرگتری به سراغش بیاید، با چنین عقب نشینی ای به زعم رهبری، دیر نخواهد بود که سپاه پاسداران باید از لبنان و سوریه عقب نشینی کند و شاید پرونده حقوق بشری ایران، جایگزین بحران هسته ای شود.

 اگر فرض بگیریم که “دشمن فرضی” از ذهن آیت الله خامنه ای، هیچ گاه دست برنخواهد داشت به این نتیجه نیز خواهیم رسید که صلح هسته ای به تصورِ “آقا”، ورود دشمن به حکومت است و با وضعیت لرزانِ سیاست داخلی، ای بسا که کابوس سبز، به تحریک دشمن بیدار شود.

 برای آیت الله خامنه ایکه شیوه ی استبدادی اش در حکومت، عینِ نفس کشیدن و زنده بودن است، محدود شدن و از دست دادن اختیارات بی حد و حصر با مردن تفاوتی ندارد. ازقضا شاید هراس از سقوطی با جنگ، کمتر از ترس کشنده ی مصلوب الاختیار شدن و استحاله ی قدرت در داخل است.

 شاید که “آقا”این گفته ی “مُدرس” را هم میان اهل بیتبیان کند: حالا که قرار است از بین برویم، چرا با دست خودمان. می بینید که در این انگیزه شناسی،چیزی به نام ایرانی و ایرانی مطرح نیست.

 

امیدهای جنگ

شاه شاهانِ جمهوری اسلامی، عمری است که با خیالِ جنگ زندگی می کند و بر جنگ امیدها دارد، سید علی خامنه ای هر پدیده ای از ادبیات گرفته تا اقتصاد و حتی تارِ زلف بیرون افتاده ی دخترکان را به تعبیری جنگاورانه توصیف می کند، “ستون پنجم دشمن”، کمین و شبیخون را در خطبه ها بسیار شنیده ایم و چفیه ی همیشگی بر گردنِ آقا را که از آغاز دورانِ اصلاحات آمد و ماندگار شد، بسیار دیده ایم. آغاز جنگ، به نوعی یگانگی دنیای برون و درونِ سید علی خامنه ای نیز هست که شاداب ترین لحظه های زندگی اش در “سان” دیدن و الصاقِ سر دوشی به دستِ ناتوان بر کتفِ نظامیان است.

جنگ با دنیای استکباری غرب، آرزوی دیرین آقاست و بنابر شطحیاتِ رهبری، بروز نهایی تضاد درونی انقلاب اسلامی و ماهیت تمدن غرب و لابد ناگزیر. عرفای درباری که خواص و مشاورانِ حلقه به گوش بیت هستند نیز در اینباره بسیار بر گوش نایب امام زمان خوانده اند و در اسطرلاب دیده اند که امام زمان در اسرع وقت خواهد آمد و سید خراسانی به امام عصر پیوند خواهد خورد. ای بسا همین تخیلات درباره سال ۲۰۱۲ و پایان دنیا در بیت رهبری و میانِ سپاهیان متوهم خریدار دارد که لابد کائنات نخواهد گذاشت، شیشه عمر نظام بشکند.

 حال آیا در چنین جنگی، سید علی خامنه ای، آغازگر است یا منتظر حمله ی دشمن خواهد ماند.

 وضعیت اسفبارِ متحدانِ جمهوری اسلامی در سوریه و لبنان و سقوط احتمالی بشار اسد، جمهوری اسلامی را همین حالا نیز درگیر کرده و اگر که قرار باشد، چند جایِ پایِ لغزان نیز از دست رود، بهتر این که جنگ با آمریکا و متحدانش در خاکِ دور آغاز شود.

نظام بسیار علاقمند است که با تحریک اسرائیل، پای تل آویو را به جنگی در مرز سوریه و لبنان باز کند و با حضور دشمن صهیونیستی، اوضاع و احوالِ کشورهای عربی را به هم ریزد. صدام با آن چند موشک که در جنگ اولش با آمریکا و در دوره ی “ بوش” پدر به اسرائیل شلیک کرد، نتوانست. اما با رشد بنیاد گرایی در جوامع عربی، جمهوری اسلامی این امید دارد که خلق عرب را بشوراند و در جنگی منطقه ای، آمریکا و شرکا را نه اینکه شکست دهد، وادار به سازش کند.

فرماندهان سپاه، توانِ جنگی متفقین را بیش از یکماه تصور نمی کنند و مقاومت آن هم در سرزمین های متنوع را عاملی می دانند که انرژی آمریکا و همراهانش را تخلیه می کند.

جنگی چنین منطقه ای و فراگیر البته به ایران کشیده می شود و بسیاری از منابع حیاتی کشور را ویران خواهد کرد ولی گمان آقا و فرماندهانش این است که به سقوط نخواهد انجامید، در عوض ممکن است، اقتصاد غرب را دچار پریشانی کند و تا مدتی صدور نفت را مسدود و یا دشوار کند.

 بااین حساب سقوط حزب الله و بشار اسد، هزینه ای سنگینی برای اسرائیل و غرب در پی خواهد داشت و دستاوردش حفظ نظام است در خرابه ای به نام ایران. ایرانِ منزوی، محدود و تا مدتی رها شده و البته با حضور استبدادی جمهوری اسلامی که شاید تا آن وقت، نام رژیم هم تغییر کند.

 

پاکسازی قبل از جنگ

اگر مبنایِ تحلیل رفتارهای جمهوری اسلامی را وقوع جنگی قطعی درآینده نزدیک قرار دهیم، به زودی زود، شاهد احکام قوه قضاییه و بازداشتهای گسترده از سوی سپاه پاسداران خواهیم بود.

 بازداشت فرزندان هاشمی رفسنجانی و شاید حصر آتی هاشمی، در واقع پاکسازی درونی نظام است. سید علی خامنه ای، پیش از تصمیم بزرگش به جنگ، احتمال هر فتنه و رخنه ای در هسته ی نظام را از بین خواهد برد. هاشمی رفسنجانی تنها عنصرِ همچنان درون حکومتی است که در مجلس خبرگان، بخش هایی از سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات، دستی دارد و ریاست مجمع متروک مصلحت نظام با اوست. فلج کردن کامل هاشمی رفسنجانی، اطمینان خاطری به رهبری می دهد که تنها منازع قدیمی و درونی قدرت را از پیش پا بردارد و از پشتِ جبهه، خیالش آسوده باشد.

از این پس شاید، آیت الله خامنه ای با دو رکنِ حکومتی، اعمال قدرت کند. “قوه قضاییه” به جای هر چه قانونگذاری و مجلس بنشیند و “سپاه پاسداران” بر جای هر چه دولت و قوه ی اجرایی. اگر چنین شود پاکسازی، پس از هاشمی به زودی گریبانِ احمدی نژاد و دارو دسته اش را خواهد گرفت.

 رییس دولتِدست آموز، مثل ماری در آستین” آقا”شد و اینک و در آستانه ی جنگی بزرگ، بهترین موقعیت است که تمامی فساد و تباهی این چند ساله بر گردن او انداخت و از شرش خلاص گشت.

حتی اگر جنگ به قطعیت و به این زودی نباشد، قرار دادن کشور در آستانه ی نبرد و اعلام شرایط فوق العاده، می تواند به سید علی خامنه ای فرصتی دهد تا با کنار زدن دولتِ مزاحم احمدی نژاد، ریاست جمهوری را در رهبری ادغام کند و با تغییر قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری سال آتی را ملغی کرده و به جایش نخست وزیر از رهبری حکم بگیرد و از مجلس تاییدی. هر چه هست، دولت ضد ملی احمدی نژاد، دیگر به نفع نظام هم کاری نمی کند.

 

فرصتِ آخرین

آنقدر که حکومت جمهوری اسلامی به فکر جنگ است و در خفا به برنامه ریزی مشغول، اصلاح طلبان داخلی و اپوزیسیونِ خارجی دغدغه ی جلوگیری و پیش گیری از جنگ را ندارند. آن وقت که بوی باروت در هوا بپیچد دیگر نه محبوبیتِ خاتمی به کار می آید و نه فراستِ هاشمی. ماشه ها که چکانده شد، کار از دست تدبیر جد ا می شود و آنقدر آشفتگی در پی دارد که مثلِ روز قیامت، مادر از فرزند می رمد. اینکه احمدی نژاد در سازمان ملل چه گفت و یا پیش از ورود چه خورد، ذهن ما را خسته می کند و از موضوع اصلی و حیاتی کشور که صلح است وا می مانیم.

 انتخاباتِ ریاست جمهوری آتی، در شرایطی که جمهوری اسلامی تدارکِ جنگ می بیند و کمر اقتصاد شکسته در حکم تالار آیینه است، وسط کویر لوت. در این وقت و حال، تنها تلاش باید کرد تا موشکی نیاید و خانه ای بر سر ما آوار نشود، شاید این ماه ها و روزها، آخرین فرصت هاست.

 اگر مجاهدین خلق که شهره به ترور هستند، می توانند نامشان را از فهرست سیاه در آورند، ایرانیان صلح طلب نیز می توانند، تلاش لابی اسرائیل در آمریکا را برای جنگ با ایران متوقف کنند.

ما مردم ایران، با نشستن و سکوت و دل به تقدیر سپردن، باعث شدیم تا جنگی که می توانست پس از فتح خرمشهر پایان گیرد،تا سالها بعد آتش بسوزاند و جوان بگیرد. اینبار بدتر است، اگر امروز گرد هم نشویم و اتحادی نیابیم و هنرمند و ورزشکار و روزنامه نگار به جنگ طلبی خامنه ای و سپاهش اعتراضی نکنند، فردا نفیر گلوله فرصتی برای ناله نخواهد گذاشت.

 ای کاش تفسیر و تحلیل این یادداشت سر تا پا خطا باشد.