نزدیک به دو دهه از به صدا درآمدن زنگهای خطر در خصوص فرار دختران گذشته است. آمارها هر ساله فزونی گریزانی برخی دختران ازخانه را به رخ جامعه ای که درگیر مشکلات متعدد است می کشاند. مردم گاه از آن حرف می زنند و گاه به سکوت از کنار آن رد می شوند. بسیار پیش آمده که به محض دیدن دختری سرگردان در خیابان یا در پارک، که بی هدف و پرسه زنان خیابان را بالا و پایین می رود و بناگاه در کنار خیابان می ایستد وبا اولین ماشینی که جلوی پای او توقف میکند، سوار ماشین می شود و می رود به ناکجا، زخم دلمان سرباز می کند و تمام روز را به او و امثال او که تعدادشان نیز هرساله بیشتر می شود، فکر می کنیم ولی این فکر کردن و درد کشیدن به جایی نمی رسد، به حمایت از آنها منجر نمی شود و به محض حرف زدن با دیگری، که او هم نگران امروز وفردای این دختران است، اخباری در مورد آنان می شنوی که شاید برای یک هفته از درد به خود پیچیدن کافی باشد.
دوست خبرنگاری می گفت : این دختران به دلیل آنکه سرپناهی برای استراحت ندارند، شبها به دکه های روزنامه فروشی پناه می برند تا در زمان تعطیل شدن این دکه ها بتوانند در آنجا استراحت کنند؛ البته به شرط داشتن رابطه جنسی با صاحب دکه.
هرساله در تابستان پژوهشی در مورد این دختران می آید و یقه وجدانت را می گیرد که امسال هم بیش از سال گذشته، دخترانی برای فرار از فقر، از خشونت والدین، از بی سروسامانی پدر ومادرشان، از تجاوز پدر یا برادر، گاه از والدین معتاد یا زندانی، رفتن را بر ماندن ترجیح داده و به سوی آینده ای مبهم و بی سرانجام گام برداشته اند.
روزی مراکز نگهداری و حتی زندانها از این دختران پر می شود وروز دیگر خالی. چنانکه همایون هاشمی رییس سازمان بهزیستی به خبرنگار تهران امروز می گوید: “بیشتر ظرفیت مراکز نگهداری و آموزش دخترانی که از خانه فرار کرده اند، درحال حاضر خالی است “!
فرمانده نیروی انتظامی تهران هم مدعی شده که نیروی انتظامی می تواند ظرف ۲ سال همه زنان خیابانی و دختران فراری را جمع آوری کند!
اما نیروی انتظامی بعد از جمع آوری، با این زنان و دختران چه می خواهد بکند؟ چه برنامه ای برای بازگرداندن آنها به یک زندگی سالم دارد؟ نگاه توام با تردید ارگان های دولتی به نیروهای مردمی (ان جی او ها) و پس زدن مشارکت شهروندان در مهار بحرانهای اجتماعی، از انسانهای مسئول و متعهد جامعه که در هر شرایطی آماده کمک و مداخله انسان دوستانه هستند، صرفا نظاره گرانی که حق هیچ مشارکت اجتماعی ندارند، ساخته است. ان جی او ها، که محور کار آنها بر آموزش، بالا بردن سطح آگاهی و گفتگوی مسالمت آمیز با نهادهای دولتی است، ازهر گونه فعالیت منع می شوند، چرا که مطلع شدن آنها از جزییات معضلات اجتماعی، آنها را در مقام پرسش گر و دولتها را در موقعیت پاسخگویی قرار میدهد. دولتها در ایران همواره نهادهای غیر دولتی را رقیبی تصور کرده اند که هرگز نباید مجال حضور پیدا کنند.
معضلات اجتماعی در دو دهه اخیر شدیدا تحت تاثیر جزر و مدهای سیاسی قرار گرفته و این تاثیر پذیری سبب شده که فعالین اجتماعی، روزنامه نگاران و… گاه حق حرف زدن، نوشتن و طرح مسائل اجتماعی و ناکار آمدی دولتها را بیابند ولی در بسیاری مواقع نه تنها چنین حقی ندارند، بلکه اگر هم چنین کنند قصد تشویش اذهان عمومی را دارند.
راهبردهای مقطعی و بریده بریده دولت ها بدلیل بهره نگرفتن از کارشناسان غیر دولتی نتوانسته آنها و سازمان های درگیر با این پدیده را به یک راهبرد جامع، توام با انباشت تجربه و روشهای کارشناسی شده برساند. در نتیجه برخورد با این مسئله همیشه از نقطه صفر آغاز می شود. انگار که این پدیده همین امروز مانند یک بلای آسمانی بر سر ما فرود آمده، نه آنکه دودهه از مواجهه ما با این پدیده دردناک می گذرد.
خلاصه کلام آنکه ناهماهنگی بین ارگان های دولتی، بهره نگرفتن دولتها از مشارکت مردمی، از نظرات و راه حلهای پیشنهادی ازطرف آنان، نبود قوانین حمایتی و نیز نهادهای حمایتی موثر در جهت تحت پوشش قرار دادن این دختران و نبود خانه های امن از جمله عوامل موثر در مخاطره آمیز کردن وضعیت این دختران است که هرساله خصوصا در فصل تابستان شاهد افزایش ۱۵ تا ۲۰ درصدی این پدیده هستیم؛ آمارهایی که این زخم کهنه را عمیقتر و لاعلاجتر می کند؛ بحرانی که مرتبا بر پشته آن افزوده می شود، چرا که دولتهایی که خودرا سوپرمن فرض میکنند وهر گونه سیاستگذاری ومداخله را در انحصار خود می دانند و به سرمایه عظیم انسانی جامعه بی توجه هستند و تلاش می کنند تا قدرت و توانمندی آنان را نادیده بگیرند، در خصوص معضلات اجتماعی دچار بحران راهبردی می شوند که این بحران در وهله اول لطمات سنگینی به اقشار فرو دست اقتصادی و نیز طبقه متوسط که پشتش از فقر، بیکاری و گرانی خم شده، می زند.