پرواز آرمان سوخته

محمد رهبر
محمد رهبر

قنات ها، امید کویرهای سرزمین ماست. پوشیده می روند و زلال و یکباره می بینی چه آب گوارایی از این همه بیابان  گذشته و بی هیچ صدایی و پاک و ناب و تر، یکباره به تشنگان سلام می کند.

 خوبی مردم ما درست مثل قنات در زیرین ترین لایه های روح جریان دارد. ایرانیان غمگین هستند؛ این را می شود در خیابانهای شهر بزرگ، “تهران  بی آسمان”  نگاه کرد. کنار ونک، بهارستان و شوش فرقی نمی کند. سر درگریبان، انگار روح آدمها خونریزی دارد، راه  می روند. گونه های سرخ کرده به سیلی و با دل خونین، لب خندان آوردن، کار ماست.

روح جاری مردم ما، این بیست سال به امید طربی در این بیابان و ساختن” واحه های زندگی”، دو بار به سطح آمد.  یکبار به دوران خاتمی و رای به” سید” و آخری چشمه ای که آمد تا “میر حسین” را نماد آب و قنات کند و رنگ بیابان را از این “خاکستری خام”  با انگشتان اشاره و مهربان “رای” به  سبزی بهار رساند. چشمه خون شد و قصه اش را دنیا می داند.

 آنچه از باقیات جمهوری اسلامی و آرمانهای انقلاب 57 مانده بود، بر باد رفت در شب تار دروغ 22 خرداد که” محمود احمدی نژاد” بالا کشیده شد.

 در این یکسال  و نیم  که گذشت، نظامی که نه “اسلام”  دارد و نه “جمهوریت”، هر چه در توان داشت، کرد. زندان های انباشته و اجساد بر دست مانده و خون های پاک نشده، دستاورد شب بود در کویر.

 احمدی نژاد و بنگاه دوستانش، نشان دادند  کمر به نابودی” تمدن ایرانی” بسته اند. وجدان از یاد رفته لاریجانی ها و قوه قضاییه که “ایستگاه صلواتی” جلادانی است که نقش قاضی بازی می کنند، واقعیت تلخ “عدل سوخته” است و سقوط اخلاق پیش از “نظام”.

این “نظام” عفونی، البته مردمان ما را هم بیمار کرده است. رنگ پریده و بی تفاوتی مزمن که گریبان بخشی از جامعه افسرده ایران را گرفته، “وبای” حکومت است که از “بیت” بر جان “خانه ها” افتاده است. ای بسا رانت و موقعیت و دندانهای طمع و روزمرگی و ترس ازدست دادن آنچه نداریم که پای را سست می کند در استقامت.

 ما خاکسترنشین آرمانهای سوخته ایم. گناهی بر مردمان نیست که سی سال است رنج می برند وایستاده اند، به جنگ زیر باران گلوله و به رنج این همه تورم و نقدینگی. بی وفایی و دروغ دیده اند و شریف بودند و دم بستند و تنها به رای اعتراض کردند و سکوت محترمانه شان،  سرب داغ و ترکه ستم پاسخ داشت از حاکمیت.

البته که حاکمان مصر و تونس وهر جای دیگر که نشانه های استبداد هست، وجدانشان در قیاس با “نظام ولایت” طلاست. آنها هنوز می شنوند، دستشان به کشتن لرزان است و در خواب هم نمی بینند، آنچه به ذهن بیدار و  جنایت پرور حسین شریعتمداری و طائب می رسد.

ما مانده ایم و یک نظام که بیشتر مردم ایران می خواهند تا دگرگون شود؛ آنچنان که فساد نباشد، قتل نباشد، دزدی نباشد و بتوان نفسی تازه کرد در اردیبهشت شیراز و اسفند خرمشهر.

مقاومت قنات و جاری بودن رمز پیروزی است. احمد زید آبادی می گفت در زندان به بازجوها  هشدار می داده  که حاضر به مذاکره است اما اصولی دارد که اگر جانش را بگیرند، کوتاه نخواهد آمد.

به انفرادی انداختنش، باز مقاومت می کرد، هر روز صبح می ایستاد و در همان چند موزاییک راه می رفت، تند و تند و می رقصید، می چرخید. رقص در انفرادی بازجوها را دیوانه کرده بود.

 می گفت وقتی می خواستند از انفرادی اخراجش کنند، باز هم مقاومت می کرد که می خواهد همین جا بماند، کارها دارد در همان انفرادی.

مقاومت قنات و جاری بودن رمز پیروزی است. دیده ایم در تاکسی، در صف نان، در کوچه ها و مهمانی های ساده ایرانی، همه تا عمق جان می خواهند که نظام برود. اما این حس بزرگ به دستها نمی رسد. دروغ نمی گویند؛ ایرانی آرمان می خواهد، هدفی بزرگ تر از قد کوتاه احمدی نژاد.

آیا وقت آن نرسیده است که مشت ها تا “بیت” بلند شوند. آیا وقت آن نرسیده تا بیانیه های میرحسین عزیزمان، عمق فاجعه را نشانه بگیرد. نیاز داریم تا آرمان سوخته را مثل ققنوس پرواز دهیم.

 هدف سید علی خامنه ای است. فصل تازه ای آغاز شده و بهمن “شاه کش” رسیده است.