در پاسخ به آرش بهمنی عزیز از روز آنلاین که می پرسید در تلاش برای حل مشکل زندانیان اعتصابی، فعالان داخل کشور، شخصیت هایی مانند آقای خاتمی و هاشمی رفسنجانی چه می توانند بکنند، گفتم عملاً هیچکار! و در حالی که به جد مدافع پیش بردن سیاست های اعتدالی و مخالف تحولات سیاسی از طریق دخالت خارجی هستم، گفتم، واقعی ترین امکان برای کمک به حل این مسئله عرصه روابط بین المللی است؛ جایی که دولت های استبدادی نه امکان سرکوب دارند و نه توجیهات من درآوردی آنان از آزادی و عدالت و حقوق بشر خریداری دارد. این فرصت بر بستر این واقعیت به دست می آید که حفظ مناسبات با خارجی ها یعنی امکان فروش نفت و خرید نیازمندی ها و در نهایت حفظ موقعیت. آنجا تعامل یعنی همه چیز، در حالیکه در مقابل مخالف سیاسی داخلی که نه می تواند نفت او را بخرد، و نه صنعت و تکنولوژی به او بفروشد، هر نرمشی، کوتاه آمدن در برابر دشمن ـ دیدی که حکومت ایران از مخالف سیاسی دارد ـ به نظر نمی رسد. این در تفاوت ماهوی میان حکومت های استبدادی با ساختار عقب مانده با دولت های مدرن و به درجات مختلف دموکرات جای مشخصی دارد.
حکومت های مدرن و دموکرات توانایی خود را در پیروزی قانونی بر اپوزیسیون، و در صحنه آشکار رقابت سیاسی به نمایش می گذارند؛ و به همین ترتیب رشد و قوام خود را در چالش با رقبا و مخالفان سیاسی شان و از استفاده از برنامه ها و پیشنهادهای آنان به دست می آورند و ایضاً از همین راه شایستگی و مشروعیت خود را در افکار عمومی و در صحنه بین الملل اثبات می کنند. اما تحت حاکمیت دولت های استبدادی، نه تنها اپوزیسیون که حکومت نیز از قدرت نمایی در چنین عرصه ی ارزشمندی و افتخار پیروزی رسمی در آن محروم است و اساساً از آن هراس دارد. آنها که توانایی را در سلطه می بینند از قبول یا حتی تصور حضور اپوزیسیون با کابوس شکست و از دست رفتن اقتدار مواجه می شوند. با چنین درک عقب مانده ای از حکومت طبعاً آسان ترین و بدوی ترین نشانه اقتدار یعنی سرکوب را آموخته و فهمیده اند و در مقابل هر مخالف و حتا منتقدی به کار می بندند.
دولت ایران نیز از آنجایی که اولین مراتب یک ساختار دموکراتیک را هم طی نکرده است، از همین مشکلات رنج می برد و به لحاظ فرهنگی قادر نیست که اپوزیسیون سیاسی خود را به رسمیت بشناسد تا چه رسد به اینکه پای صحبت نمایندگان یا حامیان آن بنشیند.
در نتیجه این نکته های تأسف بار و دریغ افزا معتقد شده ام که در ماجرای اعتصاب غذای زندانیان سیاسی نیز امید به اینکه داخلی ها بتوانند حاکمان را به ضرورت توجه به اعتصابیون متقاعد کنند جا ندارد به ویژه در بزنگاهی که شانزده انسان، شانزده تن از بهترین نیروهای جنبش دموکراتیک با خطر مرگ مواجه هستند.
ولی آیا این درک حاکمیت از مخالف سیاسی غیر قابل تغییر است؟ ایا اگر تغییری لازم است از آسمان نازل خواهد شد؟ یا باید منتظر ماند تا در زمان نامعلومی این تحول بوقوع بپیوندد؟
نکته من همینجاست. این درک حکومتی بخشی از ادراک عمومی جامعه ماست. همه عرصه های کنش های اجتماعی و فردی ما نشان می دهد که جستجوی راه حل های مسالمت جویانه و کم هزینه، در ساختار تربیتی و روانشناختی ما نیست. تقاضای صلح و سازش بر سر برخی از مطالبات به سود برخی دیگر در فرهنگ ما نوعی تحمل حقارت تعبیر می شود. دعوت به حل مشکل از طریق مذاکره و سازش که قطعاً پیش کش امتیازاتی را از جانب دعوت کننده ایجاب می کند، یک فرهنگ معین مبارزه است که باید توسط نیروهایی که از درایت و دانش بیشتر مبارزاتی برخوردارند، در جامعه تبلیغ و ترویج شود. نیروی مبارزه در مقابل استبداد و دیکتاتوری مدعی طبیعی چنین دانشی است و مسئولیت تولید این آگاهی را باید به دوش بگیرد و در این راه از نام و ننگ مبتنی بر بینش و اخلاقیات گذشته بگذرد.
احمد منتظری فرزند آیت الله منتظری چندی پیش در نامه سرگشاده ای به استقبال این سختی رفت و محمد خاتمی همین تازگیها. این وظیفه دلسوزان واقعی مردم است که علیرغم موضعگیری های شداد و غلاظ و ظاهراً شجاعانه و بیشتر از راههای دور مسئولانه بر این نکته پای فشاری کنند. ترویج و اشاعه این نوع نگاه در فرهنگ مبارزه به نوعی که فضای جامعه را پر کند و از برج و باروی حکمرانان نیز بگذرد، راههای کم هزینه تر و پر رهروتری را پیش پای جنبش دموکراتیک میهن مان می گشاید. این مهمترین عرصه فرهنگ سازی برای پیشبرد مبارزات سیاسی و اجتماعی است که البته جز به تکرار و اصرار تحقق نمی یابد. حاصل چنین فرهنگ سازی ای الزام مذاکره و گفتگو و پذیرش مخالف سیاسی است. این فرهنگ همگانی می شود و دولت و ملت را از آن گریزی نخواهد بود؛ همچنان روزگاران دوری که فلسفه زیستن از امروز متفاوت بود و جنگ بدیهی ترین راه برای رسیدن به اهداف دولت ها یا ملت ها بود.
امروز اما مبارزه سیاسی به ویژه هنگامی که نه به قصد تغییر حکومت بلکه برای بنای جامعه ای اساساً متفاوت درگرفته است، اشکالی مناسب روحیه صلحجو و اینزمانی را طلب می کند و استراتژی آن نیز تنها بر اساس تقابل شکل نگرفته است. مبارزه برای تغییرات عمیق و بی بازگشت دموکراتیک ، پیچیدگی و عمقی می یابد که در آنجا تنها شهامت های فردی و یا استقامت جانانه بر سر خواسته راهگشا نیست. ایستادگی بر سر هدف گرچه لازمه پیروزی است اما این ایستادگی لزوماً با نثار جان شکل نمی گیرد. کمااینکه بیشتر انسانهایی که چاره را در خودکشی یافته اند، دقیقاً بار تحمل مصائب را بر زمین گذاشته اند و البته من از بعد فلسفی خودکشی نمی گویم و قادر به تبیین آن نیستم.
در واقع با این شرح و تفسیر می خواهم جرئتی در خودم بوجود بیاورم تا به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی مان برگردم و بگویم که، به همان میزانی که باید در یافتن راهی برای یاری به آنان مصر و بی تردید باشیم، در مخالفت با این شیوه اعتراضی نیز باید به صراحت و به تکرار بکوشیم.
اعتصاب غذا که تا کنون در ایران و جهان بیش از پیروزی قربانی گرفته است، از جنبه کم بها دادن به جان انسان و استقبال از مرگ ( که تبعات اجتماعی خود را دارد) متمایز از مبارزه مسلحانه نیست. تفاوت ها و انگیزه های دیگر آن نوع مبارزه است که از این یکی متمایز است. اما این شیوه همچنان پر هزینه است و مبارزه مرگ و زندگی است و ناچار هرگز خصلت اجتماعی نمی یابد و نمی تواند حرکت ایجاد کند. صرف نظر از اینکه شیوه مبارزه قهرمانانه و نحوه نگاه جامعه به آن از صورت مسئله مبارزات سیاسی امروز که اجتماعی شدن یکی از شروط آن است، مدتهاست که حذف شده است.
در مواردی مثل مورد بابی ساندز نیز گرچه اعتصاب غذای فوق تحمل طبیعی او توجه جامعه را جلب کرد اما دولت بریتانیا که در نهایت تصمیم گیرنده بود به آن وقعی نگذاشت و بابی ساندز از میان رفت.
مورد صد در صد موفق شاید اعتصاب غذای گاندی باشد، اما آن نیز ویژگی قابل توجهی داشت. یعنی خواسته گاندی در وهله اول از مردم خود و نه از قدرت استبدادی بود. هواداران او بودند که برای نجات جان او دست از جنگ داخلی کشیدند؛ حتا اگر از این نکته بگذریم که زمانه امروز و نوع مطالباتی که تحولات مورد نظر را رقم می زند، اصولاً از آن زمان و آن مطالبات متفاوت است.
باری؛ سه نکته هست که در مسیر این اعتصاب غذا توجه ما را باید برانگیزد.
اول اینکه تلاش های متشکل و پیگیر را در مقام تشکل های سیاسی و دموکراتیک در خارج از کشور سامان بدهیم. فرستادن هیات هایی به پارلمان های کشورهای محل سکونت اپوزیسیون و تشویق اعضای پارلمان ها برای ایجاد آمادگی در دولتهای متبوع خود برای گفتگو با دولت ایران یکی از راههای ممکن برای چنین تلاشی ایت.
دوم، مخالفت فعال با سنت اعتصاب غذا حتی اگر با شوری بیش از همیشه آمیخته است و افراد معتدلی نظیر عمادالدین باقی را نیز جلب کرده است.
سوم تلاش برای ایجاد فضا و خواست گفتگو میان اپوزیسیون و دولت با هر هزینه ای که پیش آید زیرا این از مواردی است که پرداخت هزینه منجر به ایجاد تغییر کیفی در بستر و زمینه فرهنگی مبارزه می شود.
طبعاً در این شرایط که ما در برابر اقدام انجام شده این دوستان قرار گرفته ایم حرکت در جهت این محکومیت هم نادرست و هم بیهوده به نظر می رسد. اما باری و به هر حال این روزهای سخت پایان می یابد و امید آنکه بی هزینه از جان عزیزان ما پایان بگیرد گرچه لطمات ماندگار را بر جسم و جان آنان بر جا خواهد گذاشت. اکبر گنجی شرح مفصلی از عواقب آن اعتصاب های مکرر و طولانی در وضعیت سلامتی امروز خود می تواند بیاورد.