همه در صف اند از بحرین تا ایران

نویسنده

» تحلیل لیبرتاد ازتحولات در منطقه

دانیل پایپس

شورش های بی سابقه در منطقه خاورمیانه، از مراکش گرفته تا ایران، بازتاب های مختلفی داشته است. ابتدا باید گفت که این شورش ها به مانند یک بازی شطرنج در سطح منطقه درحال شکل گیری است و من آن را “جنگ سرد خاورمیانه” می نامم.

از یک سو، با بلوک سرسختی روبرو هستیم که در رأس آن ایران قرار دارد و سپس ترکیه، سوریه، لبنان، غزه و قطر: آنها همگی در تلاش اند تا شرایط کنونی را به سوی اسلام گرایی و خصومت بیشتر با غرب سوق دهند. از سوی دیگر، با بلوکی روبرو هستیم که می خواهد شرایط را به صورت کنونی حفظ کند و در رأس آن عربستان سعودی [و به طور غیرمستقیم اسراییل] به چشم می خورد.  

بلوک اول [به جز سوریه] یک برنامه مشخص دارد، درحالی که بلوک دوم [به جز اسراییل] در وهله اول می خواهد از شیرینی قدرت لذت ببرد.

بازتاب دوم؛ با اینکه رویدادهای تونس، لیبی، مصر، یمن و بحرین بسیار مهم است، ولی واقعیت این است که این منطقه تنها دو غول ژئواستراتژیک دارد: ایران و عربستان سعودی، که هر دو علی رغم برخورداری از قدرت بسیار آسیب پذیرند. نا آرامی در جمهوری اسلامی در ژوئن ۲۰۰۹، زمانی که مردم به خیابان ها آمدند تا به تقلب انتخاباتی اعتراض کنند آشکار شد. با اینکه دولتمردان جمهوری اسلامی موفق شدند با شیوه های خشونت بار جنبش سبز را سرکوب کنند، ولی نتوانستند آن را خاموش سازند و این جنبش هنوز زنده است. و با اینکه دولت تهران تلاش های بسیاری در سرمایه گذاری روی شورش های منطقه ای کرده و آنها را با انقلاب سال ۱۹۷۹ مرتبط خوانده، ولی واقعیت این است که شورش های منطقه علیه دیکتاتورها می تواند برای مردم ایران الهام بخش باشد و به نوبه خود به سرنگونی حکومت بینجامد.

اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، پیامدهای آن به طور کامل از مرزهای ایران فراتر خواهد رفت و بر مقوله های متفاوتی تأثیر خواهد گذاشت: پیمان منع گسترش اتمی، امنیت اسراییل، آینده عراق، بازار انرژی جهانی، جنبش های اسلام گرا.

ازطرف دیگر، پادشاهی آل سعود یک حکومت معمولی نیست. قدرت آن به ترکیب وهابیت [ناظر بر شهرهای مقدس مکه و مدینه]، ظرفیت های مالی، و ذخایر عظیم نفت و گاز وابسته است. به علاوه، رهبران آنها اغلب سیاست هایی کاملاً غیرعادی اتخاذ می کنند. اختلافات داخلی به راحتی می توانند موجب فروپاشی حکومت آن شوند. اکنون این سؤالات مطرح می شود: اینها به نفع کیست؟ آیا به نفع اقلیت شیعه خشمگین است که می تواند ریاض را به تهران نزدیک سازد؟ یا به نفع وهابیونی است که گرایشات سلطنتی به سوی تجدد را رد می کنند و بیشتر موافق اند که از شیوه دولت طالبانی تبعیت نمایند؟ در هر حالت، چه شرایطی در صورت تجزیه کشور حکمفرما خواهد شد؟ شاید هم به نفع نیروهای ترقی خواهی باشد که می خواهند یک حکومت قدیمی، فاسد و اصولگرا را سرنگون کنند؟

این نکته آخر سومین بازتاب که غیرمنتظره ترین است را مطرح می کند: شورش های دو ماه اخیر به شکلی گسترده سازنده و راهگشا بوده اند. افراط گرایی سیاسی، اسلام گرایی، و چپ گرایی به هیچ وجه در خیابان ها دیده نشد. فرضیه توطئه و دسیسه همواره بهانه ای بوده که دیکتاتورها در لحظات بحرانی از آن استفاده می کنند. قذافی گفت که مردم لیبی شورشیان القاعده هستند که مواد مخدر مصرف کرده اند. نام ایالات متحده، بریتانیا و اسراییل به ندرت در شعارها شنیده شده است.

این طور استنباط می شود که افراط گرایی قرن گذشته، که با شخصیت هایی چون حاج امین الحسینی، جمال عبدالناصر، روح الله خمینی، یاسر عرفات، و صدام حسین عجین شده بود، دیگر پایان یافته است؛ و مردم به دنبال مسایل اجتماعی و واقعی هستند تا شعارهای جنگ طلبانه و رویکردهای ارتجاعی.

در مطالعات مربوط به خاورمیانه، بدبینی به خوبی نمایان است و دستاویزی برای فضاسازی است. حقیقت این است که این تغییر و تحولات منجر به وقوع دوره جدیدی خواهند شد که در آن سخنگویان کودک اندیش عرب به مرحله ای از رشد و تکامل برسند. البته من به چشمانم اطمینان نمی کنم و هر لحظه منتظرم که شیوه های گذشته مجدداً به منصه ظهور برسند. ولی مهم این است که تا این لحظه به آن شرایط بازنگشته ایم.  

شاید یکی از مهم ترین نشانه های بلوغ این باشد که می بینیم معترضان و تظاهرکنندگان خیابان ها را پس از اعتراض شان تمیز می کنند. آنها دیگر زیر یوغ دولت و حاکمیت نیستند که مجبور به انجام خدماتی مانند پاکسازی باشند: آنها به ناگاه به شهروندانی تبدیل شده اند که حس مسؤولیت پذیری مدنی در چهره شان موج می زند.

با اینکه این بلوغ ناگهانی را زمینه ای برای اتخاذ یک سیاست خارجی صحیح قلمداد نمی کنم، ولی کم اهمیت جلوه دادن آن نیز اشتباه است. جنبش های مردمی باید فرصتی یابند تا با بلوغ فکری عمل کنند. اکنون زمان آن رسیده که ناشکیبایی و تعصب گرایی را مردود بدانیم: فارسی یا عربی صحبت کردن مردم باعث نمی شود که آنها نتوانند ساختارهای دموکراتیک را برای نیل به اهداف آزادی خواهانه شان پایه ریزی کنند.

 

منبع: لیبرتاد، ۱۴ مارس