“اعظم ویسمه” از برخورد روابط عمومی مجلس با خودش دلخور است که به محض توقیف کارگزاران، مانع ورود او به مجلس شده آند:
از وقتی روزنامه کارگزاران توقیف شد یک بار به مجلس رفتم.یکشنبه گذشته قرار بود جلسه استیضاح وزیر کشاورزی باشد رفتم ببینم چه خبر است که جلسه استیضاح برگزار نشد اما روابط عمومی مجلس جلوم رو گرفت که چرا اومدی مگه روزنامه شما توقیف نشده اینجا چه کار می کنی؟ بعد هم آسمون ریسمون بافت که با تغییر مدیر کل روابط عمومی شرایط سخت تر شده و حتما باید از یک نشریه معرفی نامه داشته باشی تا بتونی به مجلس بیایی.جور کردن معرفی نامه برای من که حداقل هفت هشت ساله در مطبوعات کار می کنم سخت نیست. دوستان مطبوعاتی هم واقعا لطف دارند و خیلی ها اعلام آمادگی کردند این معرفی نامه رو جور کنند.
اما چیزی که برام واقعا درد آور است اینه که من از مجلس ششم سال هشتادویک در پارلمان کار خبری کردم.بارها نشریه مان توقیف شده و من از یک نشریه دیگر به پارلمان رفته ام. اما در همین راهروهای مجلس بارها در این سالها دیدم که خیلی ها به اسم خبرنگار با مجوز یا بدون مجوز به پارلمان می آیند تا کارهای شخصی و استفاده های خودشان را داشته باشند. وقتی بهم گفتند، دلم گرفت. نه به خاطر این برخوردشان که مطمئنا سیاسی است بلکه به خاطر عمری که در راهروهای پارلمان گذروندم. به خاطر اینکه کارچاق کن ها به اسم خبرنگار به مجلس می آیند و ما… امروز دیگه مجلس نرفتم. این روزها حوصله ندارم.
آیا واقعاً نباید به حماس رای میدادند؟!
“بهمن هاتفی” با طرح این سوال که در ماجرای غزه چقدر از تقصیر متوجه فلسطینی هاست و با انتقاد از برخی که مسئولیت جنگ را برعهده حماس میدانند و میگویند “فلسطینیها اگر صلح میخواستند، نباید به حماس رأی میدادند” نوشته است:
“دولت اسرائیل صلح میخواهد” و “دولت اسرائیل جنگ طلب است” نمونه هایی از گزارههای متناقضی هستند که هر روزه میشنویم و میخوانیم. کدام یک از این دو درست است؟ در اینجا نمیخواهم به مصادیق درستی و نادرستی اینگونه احکام بپردازم. میخواهم از زاویه دیگری به آنها نگاه کنم. فرض کنید که صفت “جنگ طلب” را برای دولت فعلی اسرائیل بپذیریم. در این صورت باید حزب لیکود را “جنگطلبتر” و فلان حزب مذهبی اسرائیل را “کمی بیشتر جنگطلب” و شهرکنشینان کرانه باختری را “خیلی بیشتر جنگطلب” بنامیم. با فرض صلحطلبی این دولت هم براحتی میتوان در جامعه متکثر اسرائیل، گروه هایی صلحطلبتر و کمی بیشتر صلحطلب و خیلی بیشتر صلحطلب یافت.
مسلماً این تفاوتها غیر عادی نیست. گرچه برای خوانندگان در ایران ممکن است عجیب باشد که مثلاً (و با وجود شرایط جنگی) تظاهرات ضد جنگ و در ضدیت با بمباران غزه در اسرائیل با هیجان و جدیت برگذار شود. سئوال اینجاست که چرا وقتی به جبهه مخالف یعنی جبهه فلسطینیها نگاه میکنیم، نمیخواهیم تفاوتهایی حتی بسیار کمتر را بپذیریم؟
چرا نمیپذیریم که فلسطینیها هم به طور طبیعی متکثرند و “حق” آزادی عقیده دارند. اگر آنانی که فکر میکنند همه باید “امت واحده” باشند و تکثر را برنمیتابند از خیانت فلان شخصیت فلسطینی پس از نشستن بر سر میز مذاکره بگویند، شاید چیز عجیبی نباشد، اما اینکه کسانی خود را دمکرات بدانند و فکر کنند که تمامی فلسطینیها باید شبیه هم فکر کنند و شبیه هم حرف بزنند و موضع سیاسی یکسان انتخاب کنند، مسلماً جای سؤال دارد.
غافل از آنکه….
“تورجان” در تعریضی به ادعای آیتالله صانعی در مورد محکومیت ترور در فقه شیعه، به چند دلیل استناد کرده و نوشته است:
گاهی برخی از ما مسلمان ها به قول کسروی، وقتی با برخی پدیده های مدرن برخورد می کنیم بدون هیچ پژوهشی ادعا می کنیم که این مسأله بیش از هزار سال قبل در دین ما هم سابقه داشته و ما مسلمان ها مثلاً پیشگام حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و… بوده ایم. در حالی که به گفته کسروی مشخص نیست که اگر چنین مسأله ای قبل از غرب در میان ما مسلمان ها مسبوق به سابقه بوده، چرا زودتر طرح نکرده ایم و افتخار آن به نام غربی ها ثبت شده است؟!
یکی از این ادعاهای عجیب و غریب را برای چندمین بار همین چند روز پیش شنیدیم که نشانه ها و دلایل گوناگونی می توان پیدا کرد که حاکی از غیر کارشناسانه بودن این سخن است. آیت الله یوسف صانعی در سخنانی که در سایت ایشان و دیگر سایت ها منتشر شده، ادعا کرده اند که مخالفت با ترور از افتخارات شیعه و از درس های بزرگ عاشوراست. البته ایشان مشخص نکرده اند که مبنای این سخن، کدام یک از بخش های واقعه عاشوراست، اما می توان حدس زد که مبنای برداشت ایشان، انصراف مسلم بن عقیل از ترور عبیدالله بن زیاد حاکم مستبد کوفه در خانه هانی بن عروة و هنگام عیادت ابن زیاد از شریک بن اعور بوده است. غافل از آنکه…
اخلاق کاری دانشگاهیان
”فهمیه خضر حیدری” بخشی از یک تحقیق دانشگاهی از دکتر معیدفر در مورد اخلاق کاری دانشاموختگان دانشگاهی را منتشر کرده است:
به نظرم خیلی جالب است و جای کار و چون و چرا دارد.آقای دکتر جامعهشناس فرمودهاند: “در سالهای هفتادوپنج و هفتادوشش در تحقیقی با نام «اخلاق کار در ایران»، اخلاق کار افراد تحصیلکرده دانشگاهی را با کسانی که در دانشگاه تحصیل نکردهبودند، مقایسه کردم که بر اساس نتیجه حاصل از آن، دانشآموختگان دانشگاهی ما از اخلاق کاری ضعیفتری نسبت به افراد بدون تحصیلات دانشگاهی برخوردار بودند. این در حالی است که در مطالعهای که با همان معیارها و شاخصها در آمریکا انجام شده بود، نتیجه کاملاً برعکس بود. این تحقیق را مجدداً در سال هشتاد و دو بین کارکنان دولت در استان تهران انجام دادم و نتایج فاحشتری بهدستم آمد. در واقع، پله به پله، هر چه میزان تحصیلات بیشتر بود، اخلاق کار بیشتر سقوط میکرد. با بررسی پارامترهای دیگر نیز به این نتیجه رسیدم که هر چهقدر جامعهپذیری افراد بیشتر تحت تأثیر دانشگاه قرار گرفته است، آنها ناهنجارتر میشوند.“
دکتر معیدفر با برشمردن پارامترهایی مثل “رضایت از زندگی”، “احساس عدالت”، “امید به آینده”، “احساس آزادی و مشارکتپذیری”، “اعتماد اجتماعی” و “هویت مذهبی و ملی” گفته است: “دانشآموختگان در این موارد، احساس بسیار پایینتری نسبت به افرادی با تحصیلات کمتر دارند و در مقابل، دچار یاس و ناامیدی بیشتری هستند.“
حماس ناقض آتش بس نبود
“آق بهمن” معتقد است این حماس نبود که آتش بس را نقض کرد:
به تاریخی که اسرائیل به غزه حمله کرد و شش نفر از حماسیها را کشت و در واقع آتشبس را نقض کرد، دقت کردید؟ پنج نوامبر. چیزی یادتان نمیاید؟ آفرین. یعنی درست چند ساعت بعد از انتخاب شدن اوباما و زمانی که همه مردم دنیا در کف این اتفاق بودند و خبر نقض آتشبس و یک حمله هوایی غزه و کشته شدن ۶ نیروی حماس، شانسی برای طرح شدن و سر و صدا به پا کردن نداشت.
یادم است که حمله قبلی اسرائیل به غزه هم تقریباً همزمان با شروع جام جهانی آلمان شروع شد. همان حملهای که بعدش به درگیری با حزبالله و جنگ سی و سه روزه لبنان کشید. این را هم یادم است که بلافاصله بعد از یازده سپتامبر دوهزاویک اسرائیل حمله پر و پیمانی به فلسطین کرد. البته این را واقعاً به عنوان نقطه قوت اسرائیلیها گفتم. بیشتر مواقع زمانی به فلسطینیها حمله میکنند که حواس مردم دنیا پرت جای دیگری باشد و اینها راحتتر بتوانند کارشان را بکنند.
محضر امام را درک کرده است
“نیز هم” پشت تازه ای دارد در خصوص افزایش احتمال کاندیداتوری میرحسین موسوی نخست وزیر دهه شصت ایران:
این روزها مرتبا از اطراف آقای میر حسین موسوی پیامهایی دال بر تمایل او برای ورود به عرصه سیاسی و کاندیداتوری ریاست جمهوری ارسال می شود که عدم تکذیب آنها از سوی ایشان موضوع را جدی تر از گذشته نشان می دهد. کاندیداتوری میر حسین موسوی اگر اتفاق بیفتد مسلما تاثیر قابل ملاحظه ای بر فضای سیاسی کشور خواهد داشت وحتی برخی از معادلات موجود را تغییر خواهد داد ولی در حال حاضر بیشتر احتمال آمدن وی محل تفسیر وتحلیل است تا تاثیر آمدن او، لذا باید دید که این آمدن تا چه حد می تواند جدی باشد وچه واکنشهایی را در بر خواهد داشت ؟
چیزی که می تواند آمدن آقای میر حسین موسوی را بطور اصولی قوت بخشد ودلایل مخالفان را تضعیف وکم رنگ کند این است که اگر قرار باشد به شعارها وآرمانهای اولیه انقلاب باز گردیم هیچ کس بهتر از نخست وزیری نیست که با درک محضر رهبر فقید انقلاب مهمترین وپر مشغله ترین مسولیت اداره کشور را دردست داشته است.
تکذیب کرده و میکنم!
“رشید اسماعیلی” پاسخی خطاب به ایرنا منتشر کرده که طی آن انتشار مطالبی از او را، یکی از دلایل توقیف کارگزاران دانسته است:
به هر حال ایرنا، بخش زیاد ِ یکی از مقالات کیهان علیه بنده را “عینا” نقل نموده! بنده سابقا این مطالب را تکذیب کرده ام و عرض کرده ام و بازهم عرض می کنم که اساسا مطالب مذکور در وبلاگ من نبوده و نیست و بنده خودم را چنانکه بارها گفته ام کوچکتر و ناتوانتر ازآن می دانم که بتوان طراح براندازی نظامی با دبدبه و کبکبهی جمهوری اسلامی باشم و اساسا چنین اتهامی بیشتر از اینکه توهین به من باشد موجب وهن نظام است!! به هر حال بار دیگر کلیه ی مطالب نقل شده از سوی خودم در مقاله ی آقای داوری- که متاسفانه عینا از روی مقاله ی کیهان کپی برداری شده (البته با ذکر رفرنس!)- را تکذیب می کنم.
آمار تلفات غیرنظامیان دروغ است
“روز از نو” از مشاهدات یک پزشک نروژی در غزه نوشته است:
مشاهدات گیلبرت به شدت تکان دهنده است. او و همکارانش بیش از ده روز است در شرایطی فاجعه بار در بیمارستانی به نام شفا باید کودکان نوزاد که سرشان در هم کوبیده، زنان حامله مجروح، جوانانی که باید هردو پای شان بریده شود را معالجه کنند.
ماتس گیلبرت میگوید آماری که از قربانیان غیرنظامی میدهند به هیچ وجه حقیقت ندارد و پنجاه درصد بیماران او را فقط کودکان و زنان تشکیل میدهند. اودر مصاحبه تلفنی با یک روزنامه سوئدی گفت نخستین چیزی که هنگام ورود به بیمارستان شفا با آن روبرو شد، جسد یک همکار مرده بود. او گفت: این دکتر با آمبولانس برای نجات مجروح رفته بود که هدف حمله قرار گرفت. هم او و هم بهیار همراه او کشته شدند.
چرا آنها سینه نمینزنند؟!
“سر در نمیآورم” به آسیبشناسی هیاتهای عزاداری زنجان پرداخته و در یکی از موارد نوشته است:
یقین دارم که همزمان با این مراسم هیچ مجلس وعظ و خطابه ای در هیچ نقطه از شهر برگزار نمی شود چرا که مردم برای شرکت در آن، از روزها قبل برنامه ریزی می کنند لذا برای اغلب کسانی که در این دسته های عزاداری شرکت می کنند عدم حضور روحانیان شهر سوالی بی جواب است. این عدم حضور شامل حال سایر دسته های عزاداری نیز می شود. تا کنون بیش از یکی دو مورد ندیده ام روحانی محترمی را که در یک دستهی عزاداری شرکت کرده و در کنار مردم سینه بزند و عزاداری کند. شما چه طور؟
اقتصاد دانشمحور!
“آرش موسوی” از موج شدن برخی پدیدهها در فضای علمی و پژوهشی کشور و از جمله اقتصاد دانشمحور نوشته است:
حتماً دیده اید که گاهی اوقات یک مفهوم خاص (مثلاً هوش عاطفی) ناگهان سر و کله اش از یک جایی که معلوم نیست کجاست پیدا می شود و بعد با سرعتی باورنکردنی در تمام متون و مقالات و گزارش های سیاستی و حتی برنامه های بالادستی تکثیر می شود و خلاصه گل می کند و یک روز صبح چشم باز می کنید و می بینید که همه عالم و آدم دارند آن مفهوم را با ژستی حق به جانب بکار می برند و تا می آیید چیزی بگویید و اعتراضی بکنید فوراً حرفتان را قطع می کنند و می گویند: ای آقا! دیگر دوران این حرف ها گذشته است. هوش عاطفی رو بچسب!
یکی از میان مفاهیمی که چنین سرنوشتی داشته اند هم اینست: اقتصاد دانش محور. مفهوم اقتصاد دانش محور با چنان سرعتی در اواخر دهه 90 و اوایل قرن جدید در گستره ای به پهنای تمام جهان تکثیر شد که اگر بی سابقه نباشد قطعاً کم سابقه است. این مفهوم در ایرانِ سالهای اخیر هم بسرعت منتشر شده و اینک تقریباً در اکثر متون مرتبط با سیاستگذاریهای اقتصادی و نیز سیاست های علم و فناوری بوفور بهچشم می خورد.
خطای حرفهای بود
“اکبر منتجبی” در مورد توقیف کارگزاران و خطای حرفهای گردانندگان این روزنامه نوشته است:
در این سالها به تجربه آموختم که همین گاف هاست که همیشه روزنامه ها را به توقیف می برند. طرح روزنامه شرق، مصاحبه ساقی قهرمان، ماجرای کاریکاتور روزنامه ایران، چاپ نامه به یک مقام عالی، و انتشار بیانیه ای که ضرورتی هم نداشت همه باعث این می شود که طرف مقابل از این فرصت استفاده کند و موجی بسازد و بر آن سوار شود.
برای همین ضروری است کسانی که در مقام دبیر سرویس، دبیر تحریریه و معاون سردبیر عهده دار نقشی هستند بدانند که در چه جایگاهی نشسته اند. منویات سیاسی افراد در یک روزنامه و اختلاف سیاسی با ارگان یک حزب سیاسی باعث بروز این اتفاقات و اشتباهات می شود. آن وقت برای رفع مشکل، مشکل دیگری می آفرینیم. تقصیر به گردن واحد فنی انداخته می شود که مثلا ما حذف کردیم آنها اعمال نکردند. در حالی که از ابتدا باید ضرورت انتشار یا عدم انتشار یک خبر تشخیص داده می شود، نه زمانی که خبر از زیر دست همه رد می شود و به صفحه می رود.
ارزیابی اثرات بحران اقتصادی بر اقتصاد ایران
”یک لیوان چای داغ” به تحلیل و پیش بینی اثرات بحران اقتصادی جهانی بر اقتصاد ایران در سالهای آینده نشسته و نوشته است:
اگر درآمدهای نفتی سالهای گذشته هدر نرفته بود و مثلا در اوراق قرضه با درآمد ثابت سرمایهگذاری شده بود، فرصت طلایی برای سرمایهگذاری صنعتی در کشور فراهم میشد چرا که به علت ورشکستگی شرکتها هزینه خرید خط تولید و فناوری و دریافت خدمات مهندسی در دنیا کاهش یافته و کسی که الان پول داشته باشد میتواند با هزینه کم برای دوره بعد از بحران ظرفیتسازی کند.
خلاصه اینکه به نظر میرسد اثرات منفی بحران برای ما شاید تا حدی کمتر از کشورهای دیگر باشد. چرا که ارتباط ما با دنیای بیرون عمدتا از یک طرف از طریق فروش نفت است که قیمت آن هنوز به حد بحرانی نرسیده و از طرف دیگر از طریق واردات است که وضعیت فعلی به نفع ما عمل میکند. به نظرم بخشهایی که در این دو سه سال خیلی اذیت خواهند شد حوزههایی هستند که به سرمایهگذاریهای جدید خدمات ارائه میکنند مثل شرکتهای مهندسی مشاور و پیمانکاری و صنایع ماشینسازی و غیره. صنایعی که مواد مصرفی مثل مواد غذایی تولید میکنند احتمالا وضعیت بدی نخواهند داشت.
پادشاه لخت است!
”دانا” هم پست کوتاهی در مورد عزه دارد:
”آهای چرا پادشاه لخت است!” کودکی فریاد میزند و میپرسد. اما تمام جمعیت لباس زیبای پادشاه را تحسین میکند و باور دارند که پادشاه لباسی زیبا پوشیده است. داستان نمیگوید بعدش چه بلایی سر آن کودک آمد. معمولا در داستانها همهی واقعیتها را نمینویسند. مثلا هیچ کس نگفت که دهقان فداکار چنان کتک خورد که حدود چهل روز در بیمارستان بستری شد.
فریاد کودکان در غزه لخت بودن پادشاه امروز را نشان داده است٫ هر چند که همهی مردم چیز دیگری فکر کنند اما پادشاه لخت است. متاسفانه واقعیت تلخ است این کودکان خودشان فریادشان هستند.
بهدنبال امکانی برای جوش دادن آدمها
“مجید زهری” به مناسبت سال جدید مسیحی پستی دارد در همین زمینه:
نوعی تعهد ضمنی میگوید “سال نو که رسید، بلافاصله تبریک بگو و برای همه آرزوی بهترینها را بکن”! خب، اینهم مثل خیلی از رفتارهای روزمرهی ماست که انجامش میدهیم، بدون ذرهبین انداختن به ریشههایش. بد هم نیست البته. یکجور فرصت است برای نزدیککردن انسانها به هم. اما بدبختی اینجاست به هفته نکشیده، باز از هم دور میشویم و “همان آش و همان کاسه”ی باقی روزهای سال!
من در تخیل خودم، میگردم دنبال امکانی که بشود بلندمدتتر انسانها را به هم جوش داد. مثلاً متعصبنبودن در مذهب یا ایدئولوژی یا دیگر ایمانها. ولی عقربهی ساعتم یکچرخاش تمام نشده منصرف میشوم، برای اینکه به گواه تاریخ، انسانها دائماً بین این تعصب و آن جزم در غلت و چرخشاند!
امید هم چیز خوبی است البته. بی امید اصلاً مگر میشود زندگی کرد؟ ولی اگر سیر سالهای گذشته را محکی بزنیم، میبینیم وضع آنطورها هم که باید بهتر نشده؟ سالی رفت و دیگری آمد و وضع اغلب ما… پس چه شد آنهمه امید که خرج کردیم؟ فقط امیدواری به آیندهی بهتر که کافی نیست… ولی خب لازم است.