کدام نقش خاتمی؟

نویسنده

آنگونه که سیر فعل و انفعالات فضای سیاسی در چند ماه اخیر نشان می‌دهد، از “سید محمد خاتمی” در ‏انتخابات پیش‌رو می‌توان ایفای دو نقش را انتظار داشت. این دو نقش البته در تزاحم کامل با یکدیگر به سر ‏می‌برند و ایفای هرکدام از آنها موجب نفی دیگری می‌شود. به عبارت دیگر خاتمی تنها می‌تواند یکی از این ‏دو نقش یا شاید بهتر باشد بگوییم وظیفه را برعهده بگیرد و دیگری را فراموش کند.‏

نقش ـ وظیفه اول این است که رئیس دولت اصلاحات، دعوت خیل گسترده و اقشار مختلف مردم، کنشگران ‏سیاسی ـ اجتماعی، احزاب، اقوام، سازمان‌های غیردولتی و مانند اینها را اجابت کند و نامزدی در انتخابات ‏آینده را بپذیرد.‏

گزینه دیگر این است که خاتمی این دعوت می‌توان گفت ملی را قبول نکند و به جای کاندیداتوری در ‏انتخابات، ایفای نقش انتخاب نامزد اصلاح‌طلبان را برعهده بگیرد و با معرفی او تلاش کند تا مقدمات اجماع ‏حداکثری در این جریان بر روی گزینه مورد نظر خود را فراهم کند.‏

طبیعی است آنچه در میان قاطبه احزاب، شخصیت‌ها و بدنه جریان اصلاحات مطلوب است، این است که ‏خاتمی خود نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود و با اجماعی که به طور طبیعی پس از این اتفاق در میان ‏اصلاح‌طلبان شکل می‌گیرد (به رغم برخی تکروی‌های فعلی)، زمینه برای حضور متحد و پرقدرت ‏اصلاح‌طلبان در آوردگاه انتخابات مهیا می‌شود.‏

‏ در چنین شرایطی به احتمال قریب به یقین، رقابتی دوقطبی میان رئیس دولت اصلاحات و رئیس دولت ‏اصولگرا شکل می‌گیرد و اصلاح‌طلبان می‌توانند در این مسیر علاوه بر آرای میلیونی خاتمی و قدرت ‏سازماندهی خود در شهرستان‌ها و پایگاهی که میان طبقه متوسط فربه جامعه ایران دارند، حتی روی ‏کمک‌های پیداوپنهان آن دسته از اصولگرایان ناراضی که طرفدار دوقطبی نشدن انتخابات هستند و تنها در ‏سخن، یک رئیس جمهور اصولگرای مورد انتقاد خود را به رئیس جمهور اصلاح‌طلب ترجیح می‌دهند، ‏حساب کنند.‏

از سوی دیگر به نظر می‌آید تنها در چنین شرایطی (نامزدی خاتمی) است که حداکثر پتانسیل بدنه اجتماعی ‏حامی جریان اصلاحات و دانشجویان به عنوان دو بال اصلی حرکتی آن تمام قد به میدان می‌آیند و به علت ‏نفوذی که در لایه‌های پیچ در پیچ جامعه ایرانی دارند، می‌توانند باطل‌السحر و افسون‌های اقتدارگرایان باشند.‏

اما تمام این منوط به کارکردی است که خاتمی برای خود تعریف می‌کند و تصمیمی که در نهایت خود ‏می‌گیرد. بدیهی است به رغم اخبار و شواهد موجود که حاکی از تصمیم رئیس جمهور سابق برای حضور در ‏انتخابات است، در عالم سیاست باید تمام احتمالات را مدنظر قرار داد. بنابراین در صورت نیامدن خاتمی ‏می‌توان پیش بینی کرد که او احتمالا به سراغ ایفای نقشی دیگر می‌رود.‏

این کارویژه متفاوت همانا برعهده گرفتن پست هرچند غیررسمی فرماندهی اصلاح‌طلبان و نیل این جریان به ‏سوی فردی ثانی است که نخست امکان اجماع اکثریت این جریان بر روی او وجود داشته باشد و در وهله بعد ‏از شانس کافی برای پیروزی در مقابل نامزد یا نامزدهای جریان رقیب برخوردار باشد. فرآیندی که “علی‌اکبر ‏ناطق نوری” موفق به پایان موفقیت‌آمیز آن در انتخابات نهم ریاست جمهوری و در اردوگاه اصولگرایان نشد.‏

ایفای این نقش اما با یک چالش اساسی روبروست و آن این است که هیچ تضمینی برای قبولاندن تصمیمی که ‏خاتمی در نقش حکم اصلاح‌طلبان می‌گیرد به بدنه جریان اصلاح‌طلبی وجود ندارد؛ اگرچه این تصمیم با ‏مشورت دیگر شخصیت‌ها و احزاب مقبول این جریان اتخاذ شده باشد. ‏

مشخص نیست که در صورت عملی شدن این نقش، چه درصد از بدنه اجتماعی جریان اصلاحات حاضر ‏می‌شوند تا خاتمی را در نقش یک حاکم و نه رئیس جمهور بپذیرند اما تجربه میدانی انتخابات سوم شورای ‏شهر و مجلس هشتم نشان داد که اکثریت پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان به شخص خاتمی اعتقاد دارند نه به ‏کاندیداهایی که حمایت او را پشت سر خود داشته باشند. (انتخابات مجلس ششم یک استثنا بود)‏

باید به یاد داشت که به رغم محبوبیت فوق‌العاده رئیس دولت اصلاحات در بدنه اجتماعی این جریان یا به ‏تعبیری دلنشین، جماعتی که زلف خود را به گیسوی دوم خرداد گره زده‌اند، یکی از اصول اصلی ‏اصلاح‌طلبی، حذف “سیستم از بالا به پایین” در ساخت قدرت است و طبیعی است که چنین مسئله‌ای باید از ‏خود اصلاح‌طلبان آغاز شود و خاتمی می‌تواند در روزهای آینده در همین مسیر گام بردارد.‏