کارچاق‌کن ها آری، خبرنگار نه!‏

نویسنده
سها سیفی

“اعظم ویسمه” از برخورد روابط عمومی مجلس با خودش دلخور است که به محض توقیف کارگزاران، مانع ‏ورود او به مجلس شده آند:‏

از وقتی روزنامه کارگزاران توقیف شد یک بار به مجلس رفتم.یکشنبه گذشته قرار بود جلسه استیضاح وزیر ‏کشاورزی باشد رفتم ببینم چه خبر است که جلسه استیضاح برگزار نشد اما روابط عمومی مجلس جلوم رو گرفت ‏که چرا اومدی مگه روزنامه شما توقیف نشده اینجا چه کار می کنی؟ بعد هم آسمون ریسمون بافت که با تغییر مدیر ‏کل روابط عمومی شرایط سخت تر شده و حتما باید از یک نشریه معرفی نامه داشته باشی تا بتونی به مجلس ‏بیایی.جور کردن معرفی نامه برای من که حداقل هفت هشت ساله در مطبوعات کار می کنم سخت نیست. دوستان ‏مطبوعاتی هم واقعا لطف دارند و خیلی ها اعلام آمادگی کردند این معرفی نامه رو جور کنند.‏

اما چیزی که برام واقعا درد آور است اینه که من از مجلس ششم سال هشتادویک در پارلمان کار خبری ‏کردم.بارها نشریه مان توقیف شده و من از یک نشریه دیگر به پارلمان رفته ام. اما در همین راهروهای مجلس ‏بارها در این سالها دیدم که خیلی ها به اسم خبرنگار با مجوز یا بدون مجوز به پارلمان می آیند تا کارهای شخصی ‏و استفاده های خودشان را داشته باشند. وقتی بهم گفتند، دلم گرفت. نه به خاطر این برخوردشان که مطمئنا سیاسی ‏است بلکه به خاطر عمری که در راهروهای پارلمان گذروندم. به خاطر اینکه کارچاق کن ها به اسم خبرنگار به ‏مجلس می آیند و ما… امروز دیگه مجلس نرفتم. این روزها حوصله ندارم. ‏

‎ ‎آیا واقعاً نباید به حماس رای می‌دادند؟!‏‎ ‎

“بهمن هاتفی” با طرح این سوال که در ماجرای غزه چقدر از تقصیر متوجه فلسطینی هاست و با انتقاد از برخی ‏که مسئولیت جنگ را برعهده حماس می‌دانند و می‌گویند “فلسطینی‌ها اگر صلح می‌خواستند، نباید به حماس رأی ‏می‌دادند” نوشته است:‏

‏ “دولت اسرائیل صلح می‌خواهد” و “دولت اسرائیل جنگ طلب است” نمونه هایی از گزاره‌های متناقضی هستند ‏که هر روزه می‌شنویم و می‌خوانیم. کدام یک از این دو درست است؟ در اینجا نمی‌خواهم به مصادیق درستی و ‏نادرستی این‌گونه احکام بپردازم. می‌خواهم از زاویه دیگری به آنها نگاه کنم. فرض کنید که صفت “جنگ طلب” ‏را برای دولت فعلی اسرائیل بپذیریم. در این صورت باید حزب لیکود را “جنگ‌طلب‌تر” و فلان حزب مذهبی ‏اسرائیل را “کمی بیشتر جنگ‌طلب” و شهرک‌نشینان کرانه باختری را “خیلی بیشتر جنگ‌طلب” بنامیم. با فرض ‏صلح‌طلبی این دولت هم براحتی می‌توان در جامعه متکثر اسرائیل، گروه هایی صلح‌طلب‌تر و کمی بیشتر ‏صلح‌طلب و خیلی بیشتر صلح‌طلب یافت. ‏

مسلماً این تفاوت‌ها غیر عادی نیست. گرچه برای خوانندگان در ایران ممکن است عجیب باشد که مثلاً (و با وجود ‏شرایط جنگی) تظاهرات ضد جنگ و در ضدیت با بمباران غزه در اسرائیل با هیجان و جدیت برگذار شود. سئوال ‏اینجاست که چرا وقتی به جبهه مخالف یعنی جبهه فلسطینی‌ها نگاه می‌کنیم، نمی‌خواهیم تفاوت‌هایی حتی بسیار ‏کمتر را بپذیریم؟ ‏

چرا نمی‌پذیریم که فلسطینی‌ها هم به طور طبیعی متکثرند و “حق” آزادی عقیده دارند. اگر آنانی که فکر می‌کنند ‏همه باید “امت واحده” باشند و تکثر را برنمی‌تابند از خیانت فلان شخصیت فلسطینی پس از نشستن بر سر میز ‏مذاکره بگویند، شاید چیز عجیبی نباشد، اما اینکه کسانی خود را دمکرات بدانند و فکر کنند که تمامی فلسطینی‌ها ‏باید شبیه هم فکر کنند و شبیه هم حرف بزنند و موضع سیاسی یکسان انتخاب کنند، مسلماً جای سؤال دارد.‏

‎ ‎غافل از آنکه….‏‎ ‎

“تورجان” در تعریضی به ادعای آیت‌الله صانعی در مورد محکومیت ترور در فقه شیعه، به چند دلیل استناد کرده ‏و نوشته است:‏

گاهی برخی از ما مسلمان ها به قول کسروی، وقتی با برخی پدیده های مدرن برخورد می کنیم بدون هیچ ‏پژوهشی ادعا می کنیم که این مسأله بیش از هزار سال قبل در دین ما هم سابقه داشته و ما مسلمان ها مثلاً پیشگام ‏حقوق بشر، آزادی، دموکراسی و… بوده ایم. در حالی که به گفته کسروی مشخص نیست که اگر چنین مسأله ای ‏قبل از غرب در میان ما مسلمان ها مسبوق به سابقه بوده، چرا زودتر طرح نکرده ایم و افتخار آن به نام غربی ها ‏ثبت شده است؟! ‏

یکی از این ادعاهای عجیب و غریب را برای چندمین بار همین چند روز پیش شنیدیم که نشانه ها و دلایل ‏گوناگونی می توان پیدا کرد که حاکی از غیر کارشناسانه بودن این سخن است. آیت الله یوسف صانعی در سخنانی ‏که در سایت ایشان و دیگر سایت ها منتشر شده، ادعا کرده اند که مخالفت با ترور از افتخارات شیعه و از درس ‏های بزرگ عاشوراست. البته ایشان مشخص نکرده اند که مبنای این سخن، کدام یک از بخش های واقعه ‏عاشوراست، اما می توان حدس زد که مبنای برداشت ایشان، انصراف مسلم بن عقیل از ترور عبیدالله بن زیاد ‏حاکم مستبد کوفه در خانه هانی بن عروة و هنگام عیادت ابن زیاد از شریک بن اعور بوده است. غافل از آنکه…‏

‎ ‎اخلاق کاری دانشگاهیان‎ ‎

‏”فهمیه خضر حیدری”
بخشی از یک تحقیق دانشگاهی از دکتر معیدفر در مورد اخلاق کاری دانش‌اموختگان ‏دانشگاهی را منتشر کرده است:‏

به نظرم خیلی جالب است و جای کار و چون و چرا دارد.آقای دکتر جامعه‌شناس فرموده‌اند: “در سال‌های ‏هفتادوپنج و هفتادوشش در تحقیقی با نام «اخلاق کار در ایران»، اخلاق کار افراد تحصیل‌کرده‌ دانشگاهی را با ‏کسانی که در دانشگاه تحصیل نکرده‌بودند، مقایسه کردم که بر اساس نتیجه‌ حاصل از آن، دانش‌آموختگان ‏دانشگاهی ما از اخلاق کاری ضعیف‌‌تری نسبت به افراد بدون تحصیلات دانشگاهی برخوردار بودند. این در حالی ‏است که در مطالعه‌ای که با همان معیارها و شاخص‌ها در آمریکا انجام شده ‌بود، نتیجه کاملاً برعکس بود. این ‏تحقیق را مجدداً در سال هشتاد و دو بین کارکنان دولت در استان تهران انجام دادم و نتایج فاحش‌تری به‌دستم آمد. ‏در واقع، پله به پله، هر چه‌ میزان تحصیلات بیشتر بود، اخلاق کار بیشتر سقوط می‌کرد. با بررسی پارامترهای ‏دیگر نیز به این نتیجه رسیدم که هر چه‌قدر جامعه‌پذیری افراد بیشتر تحت تأثیر دانشگاه قرار گرفته است، آنها ‏ناهنجارتر می‌شوند.“‏

دکتر معیدفر با برشمردن پارامترهایی مثل “رضایت از زندگی”، “احساس عدالت”، “امید به آینده”، “احساس ‏آزادی و مشارکت‌پذیری”، “اعتماد اجتماعی” و “هویت مذهبی و ملی” گفته است: “دانش‌آموختگان در این موارد، ‏احساس بسیار پایین‌تری نسبت به افرادی با تحصیلات کمتر دارند و در مقابل، دچار یاس و ناامیدی بیشتری ‏هستند.“‏

‎ ‎حماس ناقض آتش بس نبود‎ ‎

“آق بهمن” معتقد است این حماس نبود که آتش بس را نقض کرد:‏

به تاریخی که اسرائیل به غزه حمله کرد و شش نفر از حماسی‌ها را کشت و در واقع آتش‌بس را نقض کرد، دقت ‏کردید؟ پنج نوامبر. چیزی یادتان نمی‌اید؟ آفرین. یعنی درست چند ساعت بعد از انتخاب شدن اوباما و زمانی که ‏همه مردم دنیا در کف این اتفاق بودند و خبر نقض آتش‌بس و یک حمله هوایی غزه و کشته شدن ۶ نیروی حماس، ‏شانسی برای طرح شدن و سر و صدا به پا کردن نداشت.‏

یادم است که حمله قبلی اسرائیل به غزه هم تقریباً هم‌زمان با شروع جام جهانی آلمان شروع شد. همان حمله‌ای که ‏بعدش به درگیری با حزب‌الله و جنگ سی و سه روزه لبنان کشید. این را هم یادم است که بلافاصله بعد از یازده ‏سپتامبر دوهزاویک اسرائیل حمله پر و پیمانی به فلسطین کرد. البته این را واقعاً به عنوان نقطه قوت اسرائیلی‌ها ‏گفتم. بیشتر مواقع زمانی به فلسطینی‌ها حمله می‌کنند که حواس مردم دنیا پرت جای دیگری باشد و این‌ها راحت‌تر ‏بتوانند کارشان را بکنند.‏

‎ ‎محضر امام را درک کرده است‎ ‎

“نیز هم” پشت تازه ای دارد در خصوص افزایش احتمال کاندیداتوری میرحسین موسوی نخست وزیر دهه شصت ‏ایران:‏

این روزها مرتبا از اطراف آقای میر حسین موسوی پیامهایی دال بر تمایل او برای ورود به عرصه سیاسی و ‏کاندیداتوری ریاست جمهوری ارسال می شود که عدم تکذیب آنها از سوی ایشان موضوع را جدی تر از گذشته ‏نشان می دهد. کاندیداتوری میر حسین موسوی اگر اتفاق بیفتد مسلما تاثیر قابل ملاحظه ای بر فضای سیاسی کشور ‏خواهد داشت وحتی برخی از معادلات موجود را تغییر خواهد داد ولی در حال حاضر بیشتر احتمال آمدن وی محل ‏تفسیر وتحلیل است تا تاثیر آمدن او، لذا باید دید که این آمدن تا چه حد می تواند جدی باشد وچه واکنشهایی را در ‏بر خواهد داشت ؟

چیزی که می تواند آمدن آقای میر حسین موسوی را بطور اصولی قوت بخشد ودلایل مخالفان را تضعیف وکم ‏رنگ کند این است که اگر قرار باشد به شعارها وآرمانهای اولیه انقلاب باز گردیم هیچ کس بهتر از نخست وزیری ‏نیست که با درک محضر رهبر فقید انقلاب مهمترین وپر مشغله ترین مسولیت اداره کشور را دردست داشته است.‏

‎ ‎تکذیب کرده و می‌کنم!‏‎ ‎

“رشید اسماعیلی” پاسخی خطاب به ایرنا منتشر کرده که طی آن انتشار مطالبی از او را، یکی از دلایل توقیف ‏کارگزاران دانسته است:‏

به هر حال ایرنا، بخش زیاد ِ یکی از مقالات کیهان علیه بنده را “عینا” نقل نموده! بنده سابقا این مطالب را تکذیب ‏کرده ام و عرض کرده ام و بازهم عرض می کنم که اساسا مطالب مذکور در وبلاگ من نبوده و نیست و بنده ‏خودم را چنانکه بارها گفته ام کوچک‌تر و ناتوان‌تر ازآن می دانم که بتوان طراح براندازی نظامی با دبدبه و ‏کبکبه‌ی جمهوری اسلامی باشم و اساسا چنین اتهامی بیشتر از اینکه توهین به من باشد موجب وهن نظام است!! به ‏هر حال بار دیگر کلیه ی مطالب نقل شده از سوی خودم در مقاله ی آقای داوری- که متاسفانه عینا از روی مقاله ‏ی کیهان کپی برداری شده (البته با ذکر رفرنس!)- را تکذیب می کنم.‏

‎ ‎آمار تلفات غیرنظامیان دروغ است‎ ‎

“روز از نو” از مشاهدات یک پزشک نروژی در غزه نوشته است:‏

مشاهدات گیلبرت به شدت تکان دهنده است. او و همکارانش بیش از ده روز است در شرایطی فاجعه بار در ‏بیمارستانی به نام شفا باید کودکان نوزاد که سرشان در هم کوبیده، زنان حامله مجروح، جوانانی که باید هردو پای ‏شان بریده شود را معالجه کنند. ‏

ماتس گیلبرت میگوید آماری که از قربانیان غیرنظامی میدهند به هیچ وجه حقیقت ندارد و پنجاه درصد بیماران او ‏را فقط کودکان و زنان تشکیل میدهند. اودر مصاحبه تلفنی با یک روزنامه سوئدی گفت نخستین چیزی که هنگام ‏ورود به بیمارستان شفا با آن روبرو شد، جسد یک همکار مرده بود. او گفت: این دکتر با آمبولانس برای نجات ‏مجروح رفته بود که هدف حمله قرار گرفت. هم او و هم بهیار همراه او کشته شدند.‏

‎ ‎چرا آنها سینه نمی‌نزنند؟!‏‎ ‎

“سر در نمی‌آورم” به آسیب‌شناسی هیات‌های عزاداری زنجان پرداخته و در یکی از موارد نوشته است:‏

یقین دارم که همزمان با این مراسم هیچ مجلس وعظ و خطابه ای در هیچ نقطه از شهر برگزار نمی شود چرا که ‏مردم برای شرکت در آن، از روزها قبل برنامه ریزی می کنند لذا برای اغلب کسانی که در این دسته های ‏عزاداری شرکت می کنند عدم حضور روحانیان شهر سوالی بی جواب است. این عدم حضور شامل حال سایر ‏دسته های عزاداری نیز می شود. تا کنون بیش از یکی دو مورد ندیده ام روحانی محترمی را که در یک دسته‌ی ‏عزاداری شرکت کرده و در کنار مردم سینه بزند و عزاداری کند. شما چه طور؟ ‏

‎ ‎اقتصاد دانش‌محور!‏‎ ‎

“آرش موسوی” از موج شدن برخی پدیده‌ها در فضای علمی و پژوهشی کشور و از جمله اقتصاد دانش‌محور ‏نوشته است:‏

حتماً دیده اید که گاهی اوقات یک مفهوم خاص (مثلاً هوش عاطفی) ناگهان سر و کله اش از یک جایی که معلوم ‏نیست کجاست پیدا می شود و بعد با سرعتی باورنکردنی در تمام متون و مقالات و گزارش های سیاستی و حتی ‏برنامه های بالادستی تکثیر می شود و خلاصه گل می کند و یک روز صبح چشم باز می کنید و می بینید که همه ‏عالم و آدم دارند آن مفهوم را با ژستی حق به جانب بکار می برند و تا می آیید چیزی بگویید و اعتراضی بکنید ‏فوراً حرفتان را قطع می کنند و می گویند: ای آقا! دیگر دوران این حرف ها گذشته است. هوش عاطفی رو ‏بچسب!‏

‏ یکی از میان مفاهیمی که چنین سرنوشتی داشته اند هم اینست: اقتصاد دانش محور. مفهوم اقتصاد دانش محور با ‏چنان سرعتی در اواخر دهه 90 و اوایل قرن جدید در گستره ای به پهنای تمام جهان تکثیر شد که اگر بی سابقه ‏نباشد قطعاً کم سابقه است. این مفهوم در ایرانِ سالهای اخیر هم بسرعت منتشر شده و اینک تقریباً در اکثر متون ‏مرتبط با سیاستگذاریهای اقتصادی و نیز سیاست های علم و فناوری بوفور به‌چشم می خورد.‏

‎ ‎خطای حرفه‌ای بود‏‎ ‎

“اکبر منتجبی” در مورد توقیف کارگزاران و خطای حرفه‌ای گردانندگان این روزنامه نوشته است:‏

در این سالها به تجربه آموختم که همین گاف هاست که همیشه روزنامه ها را به توقیف می برند. طرح روزنامه ‏شرق، مصاحبه ساقی قهرمان، ماجرای کاریکاتور روزنامه ایران، چاپ نامه به یک مقام عالی، و انتشار بیانیه ای ‏که ضرورتی هم نداشت همه باعث این می شود که طرف مقابل از این فرصت استفاده کند و موجی بسازد و بر آن ‏سوار شود. ‏

برای همین ضروری است کسانی که در مقام دبیر سرویس، دبیر تحریریه و معاون سردبیر عهده دار نقشی هستند ‏بدانند که در چه جایگاهی نشسته اند. منویات سیاسی افراد در یک روزنامه و اختلاف سیاسی با ارگان یک حزب ‏سیاسی باعث بروز این اتفاقات و اشتباهات می شود. آن وقت برای رفع مشکل، مشکل دیگری می آفرینیم. تقصیر ‏به گردن واحد فنی انداخته می شود که مثلا ما حذف کردیم آنها اعمال نکردند. در حالی که از ابتدا باید ضرورت ‏انتشار یا عدم انتشار یک خبر تشخیص داده می شود، نه زمانی که خبر از زیر دست همه رد می شود و به صفحه ‏می رود. ‏

‎ ‎ارزیابی اثرات بحران اقتصادی بر اقتصاد ایران‎ ‎

‏”یک لیوان چای داغ” به تحلیل و پیش بینی اثرات بحران اقتصادی جهانی بر اقتصاد ایران در سال‌های آینده ‏نشسته و نوشته است:‏

اگر درآمدهای نفتی سال‌های گذشته هدر نرفته بود و مثلا در اوراق قرضه با درآمد ثابت سرمایه‌گذاری شده بود، ‏فرصت طلایی برای سرمایه‌گذاری صنعتی در کشور فراهم می‌شد چرا که به علت ورشکستگی شرکت‌ها هزینه ‏خرید خط تولید و فناوری و دریافت خدمات مهندسی در دنیا کاهش یافته و کسی که الان پول داشته باشد می‌تواند ‏با هزینه کم برای دوره بعد از بحران ظرفیت‌سازی کند.‏

خلاصه اینکه به نظر می‌رسد اثرات منفی بحران برای ما شاید تا حدی کم‌تر از کشورهای دیگر باشد. چرا که ‏ارتباط ما با دنیای بیرون عمدتا از یک طرف از طریق فروش نفت است که قیمت آن هنوز به حد بحرانی نرسیده ‏و از طرف دیگر از طریق واردات است که وضعیت فعلی به نفع ما عمل می‌کند. به نظرم بخش‌هایی که در این دو ‏سه سال خیلی اذیت خواهند شد حوزه‌هایی هستند که به سرمایه‌گذاری‌های جدید خدمات ارائه می‌کنند مثل ‏شرکت‌های مهندسی مشاور و پیمان‌کاری و صنایع ماشین‌سازی و غیره. صنایعی که مواد مصرفی مثل مواد غذایی ‏تولید می‌کنند احتمالا وضعیت بدی نخواهند داشت.‏

‎ ‎پادشاه لخت است!‏‎ ‎

‏”دانا”
هم پست کوتاهی در مورد عزه دارد:‏

‏”آهای چرا پادشاه لخت است!” کودکی فریاد می‌زند و می‌پرسد. اما تمام جمعیت لباس زیبای پادشاه را تحسین ‏می‌کند و باور دارند که پادشاه لباسی زیبا پوشیده است. داستان نمی‌گوید بعدش چه بلایی سر آن کودک آمد. معمولا ‏در داستانها همه‌ی واقعیتها را نمی‌نویسند. مثلا هیچ کس نگفت که دهقان فداکار چنان کتک خورد که حدود چهل ‏روز در بیمارستان بستری شد.‏

فریاد کودکان در غزه لخت بودن پادشاه امروز را نشان داده است٫ هر چند که همه‌ی مردم چیز دیگری فکر کنند ‏اما پادشاه لخت است. متاسفانه واقعیت تلخ است این کودکان خودشان فریادشان هستند.‏

‎ ‎به‌دنبال امکانی برای جوش دادن آدم‌ها‎ ‎

“مجید زهری” به مناسبت سال جدید مسیحی پستی دارد در همین زمینه:‏

نوعی تعهد ضمنی می‌گوید “سال نو که رسید، بلافاصله تبریک بگو و برای همه آرزوی بهترین‌ها را بکن”! خب، ‏این‌هم مثل خیلی از رفتارهای روزمره‌ی ماست که انجامش می‌دهیم، بدون ذره‌بین انداختن به ریشه‌هایش. بد هم ‏نیست البته. یک‌جور فرصت است برای نزدیک‌کردن انسان‌ها به هم. اما بدبختی این‌جاست به هفته نکشیده، باز از ‏هم دور می‌شویم و “همان آش و همان کاسه”ی باقی روزهای سال!‏

من در تخیل خودم، می‌گردم دنبال امکانی که بشود بلندمدت‌تر انسان‌ها را به هم جوش داد. مثلاً متعصب‌نبودن در ‏مذهب یا ایدئولوژی یا دیگر ایمان‌ها. ولی عقربه‌ی ساعتم یک‌چرخ‌اش تمام نشده منصرف می‌شوم، برای اینکه به ‏گواه تاریخ، انسان‌ها دائماً بین این تعصب و آن جزم در غلت و چرخش‌اند!‏

امید هم چیز خوبی است البته. بی امید اصلاً مگر می‌شود زندگی کرد؟ ولی اگر سیر سال‌های گذشته را محکی ‏بزنیم، می‌بینیم وضع آن‌طورها هم که باید بهتر نشده؟ سالی رفت و دیگری آمد و وضع اغلب ما… پس چه شد ‏آن‌همه امید که خرج کردیم؟ فقط امیدواری به آینده‌ی بهتر که کافی نیست… ولی خب لازم است.‏