۱- انتخابات مجلس نزدیک است، پس از انتخابات متقلبانه ی ریاست جمهوری۸۸، امید و اعتماد مردم به صندوقهای رای به کلی از دست رفته. مردم ایران از دوم خرداد۷۶ بدین سو هر بار و در هر انتخابات کوشیده اند از دریچه ی کوچک صندوقهای رای مجالی برای اصلاح و تنفس بگشایند اکنون اما این دریچه هم بسته است. امیدها برای اصلاح رنگ باخته و یأس و بدبینی جای آن را گرفته، راه خیابان نیز اکنون مدتهاست که بسته شده، رهبران جنبش سبز، ماههاست که در زندانند و بر خلاف آنچه در تظاهرات خیابانی وعده داده می شد بدنه ی جنبش سبز هیچ کار خاصی برای دفاع از رهبران خود انجام نداده است.
۲- اکنون بخش زیادی از مردم با مشکلات سخت معیشتی دست و پنجه نرم می کنند. اکثریت مردم بیش از آنکه به فکر زندانیان سیاسی یا همدردی با خانواده ی قربانیان فجایع پس از انتخابات باشند گرفتار پرداخت قبضهای سنگین آب و برق و گاز هستند. فراموش نکنیم در جامعه ای زندگی می کنیم که مادران برای سیر کردن شکم فرزندانشان مجبور به دزدیدن گوشت می گردند و بیماران به خاطر فقر و بی پولی کنار خیابان رها می شوند. فقر در ایران بیداد می کند، نه تنها طبقات فرودست بلکه اکنون طبقه ی متوسط(پایگاه طبیعی جنبش سبز) نیز به لحاظ اقتصادی با مشکلات فراوانی دست به گریبان است، حقوق کارمندی اکنون مدتهاست که دیگر افاقه نمی کند. همه ی اینها در کنار “بی کفایتی اپوزیسیون” و عزم و توانایی حاکمیت در سرکوب اعتراضات مردمی رکود در جنبش دموکراسی خواهی را موجب شده است.
۳- واقعیت این است که حاکمیت( لااقل در مقطع کنونی) در سرکوب جنبش سبز موفق عمل کرده است، نپذیرفتن این واقعیت و دمیدن در سُرنای واژگون “حماسه” مشکلی از سبزها حل نمی کند. حالا برخی اعتراض نکنند که فلانی مدعی مرگ جنبش سبز شده است، برعکس، من به زنده بودن جنبش سبز معتقدم، این جنبش تا روزی که به مطالبات خود نرسد زنده خواهد بود ولو اینکه فعلا ًدر اثر سرکوب به خانه خزیده باشد. مسئله اینجاست که جنبش سبز محتاج فرصت دیگری برای قدرت نمایی است. فرصتی که در حال حاضر با دعوت مردم به تظاهرات خیابانی به دست نمی آید.
۴- حاکمیت هم در وضعیت مطلوبی قرار ندارد. سیاستهای خانه خراب کن احمدی نژاد که با پشتیبانی صد در صد مقامات ارشد نظام همراه بود اکنون نتایج وخیم خود را باز می نمایاند. تیم احمدی نژاد که برآمده از قلب قدرت در ایران بود کشور را از لحاظ اقتصادی، سیاسی و مدیریتی تا لبه ی پرتگاه پیش برده است، گرههایی که به راحتی و با دست قابل گشودن بودند اکنون حتی به زور دندان هم گشوده نمی شوند. دولت احمدی نژاد بدون اغراق از زمان میرزا آقاخان نوری تا کنون بی کفایت ترین دولت ایران بوده و قدر مسلم آنها که همواره تمام پشتیبان احمدی نژاد بودند مقصرین اصلی وضعیت نابسامان کنونی هستند. این اما تمام ماجرا نیست. حاکمیت درکنار تحریم های بین المللی اکنون با اختلافات سهمگین و دردناک داخلی هم مواجه است:احمدی نژاد تو زرد از آب در آمده! فرزند نا خلف اکنون پنجه بر صورت پدر می کشد. حذف احمدی نژاد برای “هسته ی اصلی قدرت” اگر چه کار دشواری نیست اما در عین حال بسیار گران تمام می شود. این بهایی است که حاکمیت به خاطر “بی بصیرتی” خود می پردازد.
۵- حاکمیت و جنبش سبز هر دو به نوعی در بن بست به سر می برند. کلید قفل این دروازه ی بسته تنها در اختیار حاکمیت است. آنها هستند که باید حداقلی از انعطاف و عقلانیت را در عملکرد خود مدنظر قرار دهند. راه نجات کشور و نظام در شرایط کنونی تن دادن به انتخابات آزاد و شرطهای اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات است. اگر حاکمیت به انتخابات آزاد گردن گذارد، زندانیان سیاسی را آزاد کند و زمینه ی آزادی احزاب و مطبوعات را فراهم آورد کشور از این بن بست و از این وضعیت آچمز خارج می شود. البته تن دادن به چنین خواستی مسلما مستلزم این است که جناح حاکم از بسیاری از منافع خویش دست بکشد و خود را برای وضعیتی کاملا متفاوت آماده کند(امری که به غایت بعید به نظر می رسد) ولی در نهایت و در یک نگاه بلند مدت این هم برای حاکمیت و هم برای جنبش سبز بازی بُرد-بُرد خواهد بود.
۶- فرمانده ی محترم سپاه پاسداران طی اظهار نظری شرکت خاتمی و اصلاح طلبان در فرآیند سیاسی را بسته به مواضع آینده ی آنها و مشروط به فاصله گرفتن از جنبش اعتراضی کرده است. یعنی فرمانده ی سپاه انتظار دارد که خاتمی از موسوی و کروبی اعلام برائت کند. این شرط سنگینی است. خاتمی چرا باید چنین شرطی را بپذیرد؟ او اخلاقاو عقلاً نمی تواند تن به چنین خواستی بدهد. خاتمی اگر موسوی و کروبی را محکوم کند خود را با آن بخش از جامعه که طبیعتا بدنه ی اجتماعی اصلاح طلبان محسوب می شود رو در رو قرار می دهد. اگر حاکمیت احساس می کند که به اصلاح طلبان نیاز دارد باید شرایط منطقی تری را پیش پای اصلاح طلبان قرار دهد و در عین حال گشاده دستانه خود را برای واگذاری امتیازات بزرگ آماده کند. فراموش نکنید که خاتمی اگر در قدرت وارد نشود چیزی را از دست نخواهد داد اما حاکمیت اگر از این فرصت مصالحه استفاده نکند حتما پشیمان خواهد شد. خاتمی شرایط خود را برای مصا لحه اعلام کرده است حالا نوبت حاکمیت است که گامی معقول در این زمینه بر دارد. فرمانده ی محترم سپاه باید بداند که بازگرداندن اعتماد مردم به صندوقهای رای به هیچ وجه کار ساده ای نیست.
۷- از ابتدای خرداد ماه گذشته خاتمی تحرکات تازه ای را در عرصه ی سیاسی آغاز کرده است. مواضع و عملکرد خاتمی در این مدت شاید همه ی توقعات ما را برآورده نکرده باشد، کارنامه ی او در این مدت اما در مجموع قابل قبول بوده است. شروط خاتمی برای ورود به عرصه ی انتخابات یعنی آزادی زندانیان، ایجاد فضای باز و سالم و امن سیاسی و حرکت به سوی انتخابات سالم و مطلوب، شرطهای معقولیست که با مواضع به حق موسوی و کروبی به عنوان رهبران جنبش سبز نیز همخوانی دارد و از این رو این مواضع در موقعیت کنونی می تواند مورد قبول و حمایت جنبش سبز هم واقع شود.
۸- چند ماه دیگر تا انتخابات باقی مانده و برای تحریم انتخابات وقت بسیار است. تحریم انتخابات را ۴۸ ساعت قبل از روز رای گیری هم می توان اعلام کرد. تحریم انتخابات ساده ترین و دم دست ترین سیاستی است که ما می توانیم در پیش گیریم، برای تحریم هرگز دیر نمی شود. در شرایط کنونی اما بهتر است سبزها در این اندیشه باشند که چگونه می توانند از “فرصت و فضای انتخابات” استفاده کنند. این فرصت وفضا الزاما با رأی دادن فراهم نمی شود. اما در عین حال حمایت یکپارچه ی سبزها از شروط خاتمی می تواند فرصت قدرت نمایی دوباره را همزمان با انتخابات در اختیار جنبش سبز قرار دهد. در شرایط کنونی وتا وقتی که خاتمی بر اصول و شرطهای پیش گفته پای می فشارد، واقع بینی سیاسی حکم می کند، سبزها خاتمی را با همه ی انتقاداتی که به او دارند تنها نگذارند.