عملیات رمضان بود. با گروهی ا زدانشجویان پزشکی خودرا به جبهه های نبرد رسانیده بودیم. عملیات رمضان قرار بود همراه باشد با فتح بصره که نشد، بعد از آزادی خرمشهر نبرد سرنوشت سازی بود. بگذرم که چه شد وچرا شد؟
بنا ی تحلیل رخدادهای جنگ را ندارم اگر چه باید روزی همه ابعاد آن ماجرا با زخوانی وبررسی شود تا درس های لازم گرفته شود. برای کمک وامداد رسانی به خط مقدم فراخوانده شدم سوار با آمبولانس وهمراه با راننده ای که کم هم نمی ترسید به خط مقدم رسیدیم. در سنگری نزدیک به خطوط دشمن نوجوانی بود که به آتش خمپاره شصت هزار پاره آهن درتن داشت وجسمی سوخته از سر تاپای. دیدنش تاب از آدمی می گرفت واز بس زخم برتن داشت بستن زخم کار ساز نبود، سوخته وشکسته جسمی داشت. گوشش به پرسش های ما بدهکار نبود. چشم ماهم از دیدنش آرام نداشت. او زیر لب زمزمه ای جاری داشت. گوش که می سپردیم از میان لب های سوخته می شنیدیم والعصر، ان الانسان لفی خسر. دیگر توان نگاه دوختن برلبانش که به جای چشمانش نگاه می کردند ازما گرفته شده بود. اشک می ریختیم واورا برای درمان به پایگاهی که از خط مقدم کمی فاصله داشت می بردیم. او بسیجی بود. دلسوخته میهن وعاشق مردم وبه راستی عارفی بلند آوازه وگمنام. آن سوخته از خسران می گفت در حالی که همه چیزخودرا در راه دوست بردست گرفته بود. آن شب در دفترچه خاطراتم از او نوشتم واز خسرانی که ما می بریم وآن رهاشده از آن می گفت. اورا به بیمارستان بردند از سرنوشتش هیچ نمی دانم ولی آن جسمی نبود که درمانی دراو کار گر باشد.
در تپه های الله اکبر آن قدر از نامداران به خون نشسته وبی ریارا دیدم ودیدم که از نوشتن شرح بزرگی های آن روح های رها شده در مانده ام. روزهای هویزه غم انگیز ودردناک وجان باختگان نه در پی نام ونه برای نان که برای آزادی میهن وبزرگی ایران گام در میدان نبرد نهاده وپایداری را معنا می کردند. هنوز از قایق های شکسته وتن ها ی خسته یادها دارم .
در فاو شهیدی که نامش آرمان بود وآرمانی بلند داشت ازسنگر بیرون شد وچون پوتین خویش نیافت با خنده ای گفت می روم واز سنگر عراقی ها برای خود پوتین می آورم سوار بر موتور سیکلت به سوی کار خانه نمک رفت وچون باز آمد به وعده اش وفا کرده بود. سنگر ساز بی سنگری بود که شجاعت برازنده اش بود. صاف وبی ریا .پرتلاش وبی ادعا.
در عملیات کربلای پنج در میان آتش انبوه ومتراکم دشمن یاران شهیدمان ایستادگی را اعتبار می بخشیدند. شهید عرب نژاد درمیان آن همه آتش وگلوله برای سرپا نگهداشتن خودروهای سنگین وراهسازی که راهگشای رزمندگان میهن بودند دمی آرام وقرار نداشت. توصیه ها ی دوستان برای به کار بستن اندکی احتیاط را به هیچ می گرفت که از کار باز ماندن هر دستگاه سنگینی را خطر برای رسیدن به هدف های نبرد می دانست وبرسر همین ایستادگی وخدمت بی ریا جان باخت وشهیدی بلند آوازی شد.
حضور درمیدان ها ی نبر د با وجود این پا کبازان بی ادعا وبی ریا سختی های جنگ را از یاد می برد وبرای آدمی خاطره های شیرین وبی همتا می ساخت .از آن روزها واز آن بزرگی ها خاطرات بسیار دارم که شرح ان ممکن نیست.
سالها بسیج را آن چنان می شناختم. یک پارچه عشق وا مید، پاکی وصفا، پاکبازی، رها ازقید نام ونان، بی ادعای بی ادعا .
روز سی خرداد روز سختی بود .هنوز آمار درستی از شهیدان سبز سی خرداد دردست نیست. خبر های جسته وگریخته آمار وحشتناکی را ارائه می دهند. خبرهای دولتی هم که از اعتبار چندانی برخوردار نیستند .آیا واقعا آن روز بسیج درخیابان ها ی تهران بود؟؟ فیلم های منتشره شده خشونتی عریان را در برابر دیدگان وحشت زده مردم به نمایش گذاشت. خشونتی ویران گر واعتبار برباد ده. آیا آن همه خشونت دردل بسیج شکل گرفته وریشه دوانیده بود؟؟
از حادثه شوم حمله به کوی دانشگاه در شامگاه 24 خرداد وآنچه در آنجا گذشته است بسیار شنیده ایم. آیا بسیج میدان دار آن رخداد شوم بوده است ؟؟
روز سیزدهم آبان هم خشونتی بی سابقه را همگان به چشم دیدند. آیا بسیجیان را به پاداش مادی برای زدن ودستگیری مردم به میدان فرا خوانده بودند ؟؟
اعتبار بسیج وبسیجیان به پایداری ومقاومت در برابر بیگانگان وهمدلی وهماهنگی با مردم ودفاع جانانه از وطن درهنگامه خطربوده است .این اعتبار به ارزانی وآسانی به دست نیامده است که کسی مجازباشد آن را این چنین ازبین ببرد ودر معرض تهدید وخطر قرار دهد .آنان که همه سرمایه های کشور در قمار انتخابات به بازی گرفته وبه هدر داده اند به اعتبار بسیج وحرمت خون شهیدن نیز رحم نکردند. اینکه سرمایه ای چنین گرانقدر به سودای سودی چنین نا چیز وبی بها از دست داده شود نمی تواند متکی برخرد وتدبیر باشد. گاه بذر تردیدی افشانده می شود که دست هایی در صدد انتقام از پایداری بسیج هستند که اعتبارش را چنین به حراج گذاشته اند. شاید در لباس دفاع از بسیج این انتقام وحشتناک را از بسیج وبسیجیان می گیرند.
بسیج از بامردم ودرمیان مردم بودن جان می گیرد ومی ماند. جداشدن بسیج همانند دور شدن ماهی از آب است که نمی تواند بماند. چتر بسیج برسر همه مردم به هرمرام وعقیده ای بود واین به بسیج قدر واعتبار می داد. فروکاستن بسیج به حزب وگروه ودسته ای خاص یعنی آن اعتبار را برباد دادن وآن سرمایه را به یغما بردن.
این روزها من به بسیجی می اندیشم که آگاهانه ویا نا آگاهانه اعتبارش را در برابر مردم از او می گیرند. واین پا داش آن همه فداکاری وایستادگی نیست. دست اندرکاران وفرماندهان بسیج نیز رسالتی سنگین دارند که کیمیای بسیج را فدای هوسرانی سیاسی گروهی نکنند که مردم با آنها میانه ای ندارند. سخنی بود کوتاه و یادی از یارانی که رفتند واین روزهای دشواررا ندیدند.
منبع: جرس