در شرایطی که همین چند روز پیش سعید حجاریان به عنوان چهره ای شاخص از میان جریان اصلاح طلب داخلی دوباره تاکید کرد من “مشروطه خواه” هستم، نه “جمهوریخواه” و در وضعیتی که در میان نیروها و گروه های “جمهوریخواه” خارج از کشور و حتی هم حزبی ها و هم تشکیلاتی ها، اختلاف نظر در مباحث راهبردی و حتی راهکارهای اجرایی هر روز بیشتر بالا می گیرد، موضوع چگونگی مشارکت در انتخابات مجلس هشتم به عنوان یک موضوع سرنوشت ساز، می تواند دایره ی همگرایی ها را گسترش داده و یا برعکس به واگراهایی موجود دامن زند و در عمل ائتلاف مجازی نانوشته ای را شکل دهد.
این ائتلاف مجازی طبیعتا حول “جمهوریخواه” بودن یا نبودن نخواهد بود که بعد این بحث مطرح شود که جمهوریخواه داخلی یا خارجی؟ حکومتی یا غیرحکومتی؟ بلکه، ائتلافی خواهد بود موقت حول یک برنامه، و آن هم انتخابات و آزادی انتخابات، که دامنه ی آن گسترده خواهد بود. از انتخابات مجلس در اسفندماه 76 شروع خواهد شد و اگر اقدامی موفق و تاثیرگذار باشد می تواند دامنه اش به انتخابات ریاست جمهوری و دیگر انتخابات آینده نیز کشیده شود. در این میان حتی وقتی صحبت انتخابات آزاد و یا آزادی انتخابات می شود طبیعتا بحث “انتخابات نسبتا آزاد” خواهد بود، و در کنارش ناظران و مجریانی گوش به فرمان، چون دوقلوی جدیدالولاده،”جنتی- افشار”. اگر گامی پس نشینیم این پرسش های کلیدی نیز مطرح خواهد شد که انتخابات بر مبنای کدام حکومت و نظام خواهد بود؟ و براساس چه قوانینی؟- بین المللی یا داخلی، اعم از قانون اساسی و قانون انتخابات- و با کدام نظارت، داخلی یا خارجی؟
راه ورود به این بحث برای کنشگران عرصه ی سیاست، اعم از فعالان سیاسی داخلی دل بسته در گرو مشارکت جستن و حضور در نهادهای انتخاباتی حکومتی، یا اپوزیسیون خارجی دل بسته به منافع ملی و حاکمیت ارضی ایران، باز کردن دروازه با کلید اصلاحات است و بر مبنای روش های مسالمت جویانه، قانونی و گام به گام. درنتیجه، از ابتدا مشخص است که دل بستگان به بازیگری نظامی یا سیاسی نیروها و کشورهای خارجی مداخله گر، آنارشیست ها و اغتشاشگران، جدایی طلبان و… که راهی جدا از مردم برگزیده و برمی گزینند، نه مخاطب این بحث اند ونه بازیگر عرصه ی آن.
مخاطبان این بحث می توانند آنانی باشند همچون آقای مسعود فتحی از اتحاد جمهوریخواهان ایران که دل در گرو میهن و تحولات سیاسی داخلی دارند و در مقالات خود با نگاهی واقعگرایانه این بحث را مطرح می کنند که “ اول از همه از نظر من شرکت ما در انتخابات هنوز یک شرکت مستقیم و فیزیکی نمی تواند باشد. از یک سو مانع قانونی و غیر قانونی حکومت این امکان را از ما گرفته است و از سوی دیگر تحولات سال های اخیر ما را از چنین شرکتی دور تر هم ساخته است و شرائط را برای شکستن این موانع سخت تر کرده است. بنا بر این بحث ما بیشتر بر سر شرکت نه الزاما در خود انتخابات، که در کارزار انتخاباتی است. در این کارزار ما الزاما نباید حتما به طور فیزیکی در ایران حضور داشته باشیم تا اهدافی را که واقعی هستند، دنبال کنیم”. یا امثال خانم ملیحه محمدی از همین طیف و جریان، که بی محابا از نقدهای درون تشکیلاتی یا غیرعمگرایان شعارگرا باز در آخرین نوشته ی خود بر این نکته ای اساسی پا می فشارد که “تحریم انتخابات، تهدید حاکمیت نیست که میدانی ست برای بسنده کردن به آرای توده ناآگاه یا خریداری شده. هنگامی خوف تحریم حاکمان را به عقب نشینی وامی دارد که جامعه نشان می دهد به رأی خود مطمئن است و متکی. اپوزیسیون ایرانی از بخش داخل یا خارج، برای سوق دادن جامعه به سمت چنین اقتداری، باید از آن آرزوی دیرینه، حل یکباره مسئله، دست بردارد تا سرانجام به فرصت و زمان مغتنمی بیابد برای اندیشیدن به مبارزه میدانی در زمین اصلی و بر خاک جدامانده ایران.”
اگر این فرض پذیرفته شده باشد، طبیعتا دیگر نمی توان بازیگران اصلی این میدان را به جمهوریخواه و مشروطه خواه تقسیم کرد و یا داخل نشین و خارج نشین. حتی نمی توان باز بازی یا دعوای تحریمی ها و غیرتحریمی ها را زنده کرد، یا خط کشید میان “ملتزمان به قانون اساسی- اعم از قائل به تغییر و اصلاح آن، یا معتقدان به آن” و “مخالفان قانون اساسی- اعم از قائلان به تغییر رژیم، یا تغییر رفتار رژیم”. بلکه باید پرسید در راه مبارزه با استبداد یا محدود کردن سلطه و اقتدار فزاینده ی آن، آیا ورود به کارزار انتخاباتی - نه شرکت در انتخابات- را مفید می دانید و گامی در مسیر طولانی دستیابی به مردم سالاری و حقوق بشر در داخل و به موازات آن صلح در منطقه و جهان، یا نه برعکس، آن را عملی خیانتکارانه و در خلاف منافع ملی و مصالح کشور ارزیابی می کنید؟
با پذیرفتن این فرض است که این روزها به جای شعار افراد بریده از سیاست و چشم و دل بسته به دخالت نیروهای خارجی، این واقعیت های موکد را در تحلیل های سیاسی واقعگرایانه برآمده از یک عمر مبارزه سیاسی می خوانیم که “ در ایران امکان جابجایی ناگهانی قدرت سیاسی، دیگر خوشبختانه موجود نیست! و تنها عرصه برای ایجاد تغییرات سیاسی، از خیر و شر، دست به دست شدن قدرت است از طریق انتخابات! گو که انتخابات سوئد و سویس نیست.، اما از آنجا که اهمیت و تأثیر آن را، هم مردم ایران خوب فهمیدند و هم حکومت آن، راهی جز تسلیم گام به گام حاکمان به رأی مردم چاره ای باقی نمی ماند. چنانکه در هیچ جامعه به درجات دموکراتیکی، سطح دموکراسی انتخاباتی یکشبه و با یک قانون و فرمان ارتقا نیافته است. در میهن ما برای آنکه حکم رأی مردم نهادینه شود و دستیابی واقعی به آن همواره مقدورتر، راهی جز حضور مصرانه در مبارزات انتخاباتی و ورود از هر کمترین روزن، وجود ندارد.
با عنایت به چنین دیدگاه ها، تحلیل ها و فرضیه هایی است که دیگر چون یک دو انتخابات گذشته، به جز تک صداهایی از تحریم، چیزی شنیده نمی شود، بلکه اکثر صدها حول مشارکت مشروط است در انتخابات و دخالت فعال در در مراحل مختلف کارزار انتخاباتی؛ چه به قصد لیست دادن باشد و نشاندن افرادی اصلاح طلب و تحول خواه بر صندلی سبز رنگ خانه ی ملت و چه حضور فعال باشد برای تحمیل “انتخابات آزاد” و نظارت بر “آزادی انتخابات”. به همین دلیل بود که در اوایل ماه جاری شاهد اقدام جمعی دلسوز و میهن دوست بودیم از نظر دیدگاه و بینش سیاسی، مذهبی و ایدئولوژیک ناهماهنگ و حتی گاه متضاد، اما در موضوع انتخابات هم دل و هم رای و هم راه. و به این دلیل بود که تا خبر تشکیل “ کمیته دفاع از انتخابات آزاد، سالم وعادلانه » ” توسط جمعی از چهره های سیاسی، اجتماعی، حقوقی، مذهبی و دانشگاهی شناخته شده اعلام شد، جریان های سیاسی گوناگونی به حمایت از آن برخاستند و هر یک به گونه ای موافقت خود را با ضوابط بیست گانه ی آن بیان داشتند. این ضوابط اگرچه بیشتر آرمانی است و کمتر معطوف به واقعیت های عملی در ایران - و گاه حتی رعایت تمام موارد آن غیرقابل دسترس در کشورهای پیشرفته و دموکرات- اما از آنجا که بانیان و اعضای ابن کمبته ی ویژه پذیرفته اند که دخالت مستقیم در انتخابات و اظهار نظر خاص و مستقیم در مورد ضرورت شرکت یا تحریم انتخابات نداشته باشند، می تواند گامی به پیش در جهت تحقق این خواسته ی بنیانی صد ساله ی ملت ایران باشد، و در صورت فراهم آمدن تمهیدات و لوازم لازم، طیف گسترده ای از شخصیت های حقوقی و شخصیت های حقیقی را در کارزار انتخابات فعال کند.
اگر بحث، نه مشارکت قطعی در انتخابات، بلکه حضور مشروط باشد در انتخابات “آزاد، سالم و عادلانه”، آن گاه بحث اصلی هم نه مشارکت حتمی و بدون قید و شرط در انتخابات، بلکه مشارکت در “کارزار انتخاباتی” خواهد بود و پیامدش ایجاد جنبش و جوشش در جامعه و بیان صریح و روشن خواسته ها و مطالبات بر حق ملت به عنوان ضرورت های انتخابات و برنامه های انتخاباتی. در این شرایط فارغ از اینکه شخصیت های حقوقی یا حقیقی و فعالان سیاسی و اجتماعی داخل نشین باشند و یا خارج نشین، نامزد انتخاباتی حزبی یا گروهی داشته باشند یا نداشته باشند، می توانند- هرچند دیرهنگام- در این فصل خزان زده و زمستانی در چشم انداز آینده، صداها را یکی کرده و شوری دیگر بیافرینند. مهم نیست که در این کارزار چه کسی در لیست ها قرار خواهد گرفت، بلکه مهم آن خواهد بود که چه اهداف و خط مشی هایی برای ناکام گذاردن اقتدارگرایان اعلام خواهد شد و چه برنامه ی محوری و همچنین چه برنامه های اصلی و فرعی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مورد عنایت قرار خواهد گرفت.
طبیعی است که برنامه محوری برانگیزاننده ی ملت دلسرد و سرخورده چیزی نمی تواند باشد، جز برکناری احمدی نژاد و گام برداشتن به سوی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری زودهنگام. و البته در کنارش نیمه نگاهی به اجرای برنامه های دیگر چون حذف هر آنچه حزب پادگانی در این سال ها و ماه ها بر مردم تحمیل کرده و آزادی ها و امکاناتی که از مردم ستانده و از ملت دریغ داشته است. برنامه هایی واقعگرایانه، نه شعارهای توخالی مردم فریبانه که پیامدش ظلم بود و بی عدالتی؛ زندان بود و بازداشت؛ پاکسازی بود و اخراج؛ فقر بود و فساد؛ فحشا بود و اعتیاد در داخل، و درکنارش دشمن تراشی بود و جنگ طلبی در خارج.