آرزوی مجازی یا آرمان واقعی

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در شرایطی که همین چند روز پیش سعید حجاریان به عنوان چهره ای شاخص از میان جریان اصلاح طلب ‏داخلی دوباره تاکید کرد من “مشروطه خواه” هستم، نه “جمهوریخواه” و در وضعیتی که در میان نیروها و ‏گروه های “جمهوریخواه” خارج از کشور و حتی‎ ‎هم حزبی ها و هم تشکیلاتی ها، اختلاف نظر در مباحث ‏راهبردی و حتی راهکارهای اجرایی هر روز بیشتر بالا می گیرد، موضوع چگونگی مشارکت در انتخابات ‏مجلس هشتم به عنوان یک موضوع سرنوشت ساز، می تواند دایره ی همگرایی ها را گسترش داده و یا ‏برعکس به واگراهایی موجود دامن زند و در عمل ائتلاف مجازی نانوشته ای را شکل دهد.‏

‏ این ائتلاف مجازی طبیعتا حول “جمهوریخواه” بودن یا نبودن نخواهد بود که بعد این بحث مطرح شود که ‏جمهوریخواه داخلی یا خارجی؟ حکومتی یا غیرحکومتی؟ بلکه، ائتلافی خواهد بود موقت حول یک برنامه،‌ و آن ‏هم انتخابات و آزادی انتخابات، که دامنه ی آن گسترده خواهد بود. از انتخابات مجلس در اسفندماه 76 شروع ‏خواهد شد و اگر اقدامی موفق و تاثیرگذار باشد می تواند دامنه اش به انتخابات ریاست جمهوری و دیگر ‏انتخابات آینده نیز کشیده شود. در این میان حتی وقتی صحبت انتخابات آزاد و یا آزادی انتخابات می شود ‏طبیعتا بحث “انتخابات نسبتا آزاد” خواهد بود، و در کنارش ناظران و مجریانی گوش به فرمان، چون دوقلوی ‏جدیدالولاده،”جنتی- افشار”. اگر گامی پس نشینیم این پرسش های کلیدی نیز مطرح خواهد شد که انتخابات بر ‏مبنای کدام حکومت و نظام خواهد بود؟ و براساس چه قوانینی؟- بین المللی یا داخلی، اعم از قانون اساسی و ‏قانون انتخابات- و با کدام نظارت، داخلی یا خارجی؟

راه ورود به این بحث برای کنشگران عرصه ی سیاست، اعم از فعالان سیاسی داخلی دل بسته در گرو ‏مشارکت جستن و حضور در نهادهای انتخاباتی حکومتی، یا اپوزیسیون خارجی دل بسته به منافع ملی و ‏حاکمیت ارضی ایران، باز کردن دروازه با کلید اصلاحات است و بر مبنای روش های مسالمت جویانه، ‏قانونی و گام به گام. درنتیجه، از ابتدا مشخص است که دل بستگان به بازیگری نظامی یا سیاسی نیروها و ‏کشورهای خارجی مداخله گر، آنارشیست ها و اغتشاشگران، جدایی طلبان و… که راهی جدا از مردم برگزیده ‏و برمی گزینند، نه مخاطب این بحث اند ونه بازیگر عرصه ی آن.‏

مخاطبان این بحث می توانند آنانی باشند همچون آقای مسعود فتحی از اتحاد جمهوریخواهان ایران که دل در ‏گرو میهن و تحولات سیاسی داخلی دارند و در مقالات خود با نگاهی واقعگرایانه این بحث را مطرح می کنند ‏که “ اول از همه از نظر من شرکت ما در انتخابات هنوز یک شرکت مستقیم و فیزیکی نمی تواند باشد. از ‏یک سو مانع قانونی و غیر قانونی حکومت این امکان را از ما گرفته است و از سوی دیگر تحولات سال های ‏اخیر ما را از چنین شرکتی دور تر هم ساخته است و شرائط را برای شکستن این موانع سخت تر کرده است. ‏بنا بر این بحث ما بیشتر بر سر شرکت نه الزاما در خود انتخابات، که در کارزار انتخاباتی است. در این ‏کارزار ما الزاما نباید حتما به طور فیزیکی در ایران حضور داشته باشیم تا اهدافی را که واقعی هستند، دنبال ‏کنیم”. یا امثال خانم ملیحه محمدی از همین طیف و جریان، که بی محابا از نقدهای درون تشکیلاتی یا ‏غیرعمگرایان شعارگرا باز در آخرین نوشته ی خود بر این نکته ای اساسی پا می فشارد که “تحریم ‏انتخابات، تهدید حاکمیت نیست که میدانی ست برای بسنده کردن به آرای توده ناآگاه یا خریداری شده. هنگامی ‏خوف تحریم حاکمان را به عقب نشینی وامی دارد که جامعه نشان می دهد به رأی خود مطمئن است و متکی. ‏اپوزیسیون ایرانی از بخش داخل یا خارج، برای سوق دادن جامعه به سمت چنین اقتداری، باید از آن آرزوی ‏دیرینه، حل یکباره مسئله، دست بردارد تا سرانجام به فرصت و زمان مغتنمی بیابد برای اندیشیدن به مبارزه ‏میدانی در زمین اصلی و بر خاک جدامانده ایران.” ‏

اگر این فرض پذیرفته شده باشد، طبیعتا دیگر نمی توان بازیگران اصلی این میدان را به جمهوریخواه و ‏مشروطه خواه تقسیم کرد و یا داخل نشین و خارج نشین. حتی نمی توان باز بازی یا دعوای تحریمی ها و ‏غیرتحریمی ها را زنده کرد، یا خط کشید میان “ملتزمان به قانون اساسی- اعم از قائل به تغییر و اصلاح آن، ‏یا معتقدان به آن” و “مخالفان قانون اساسی- اعم از قائلان به تغییر رژیم، یا تغییر رفتار رژیم”. بلکه باید ‏پرسید در راه مبارزه با استبداد یا محدود کردن سلطه و اقتدار فزاینده ی آن، آیا ورود به کارزار انتخاباتی - ‏نه شرکت در انتخابات- را مفید می دانید و گامی در مسیر طولانی دستیابی به مردم سالاری و حقوق بشر در ‏داخل و به موازات آن صلح در منطقه و جهان، یا نه برعکس، آن را عملی خیانتکارانه و در خلاف منافع ملی ‏و مصالح کشور ارزیابی می کنید؟

با پذیرفتن این فرض است که این روزها به جای شعار افراد بریده از سیاست و چشم و دل بسته به دخالت ‏نیروهای خارجی، این واقعیت های موکد را در تحلیل های سیاسی واقعگرایانه برآمده از یک عمر مبارزه ‏سیاسی می خوانیم که “ در ایران امکان جابجایی ناگهانی قدرت سیاسی، دیگر خوشبختانه موجود نیست! و ‏تنها عرصه برای ایجاد تغییرات سیاسی، از خیر و شر، دست به دست شدن قدرت است از طریق انتخابات! ‏گو که انتخابات سوئد و سویس نیست.، اما از آنجا که اهمیت و تأثیر آن را، هم مردم ایران خوب فهمیدند و هم ‏حکومت آن، راهی جز تسلیم گام به گام حاکمان به رأی مردم چاره ای باقی نمی ماند. چنانکه در هیچ جامعه ‏به درجات دموکراتیکی، سطح دموکراسی انتخاباتی یکشبه و با یک قانون و فرمان ارتقا نیافته است. در میهن ‏ما برای آنکه حکم رأی مردم نهادینه شود و دستیابی واقعی به آن همواره مقدورتر، راهی جز حضور مصرانه ‏در مبارزات انتخاباتی و ورود از هر کمترین روزن، وجود ندارد.‏

با عنایت به چنین دیدگاه ها، تحلیل ها و فرضیه هایی است که دیگر چون یک دو انتخابات گذشته، به جز تک ‏صداهایی از تحریم، چیزی شنیده نمی شود، بلکه اکثر صدها حول مشارکت مشروط است در انتخابات و ‏دخالت فعال در در مراحل مختلف کارزار انتخاباتی؛ چه به قصد لیست دادن باشد و نشاندن افرادی اصلاح ‏طلب و تحول خواه بر صندلی سبز رنگ خانه ی ملت و چه حضور فعال باشد برای تحمیل “انتخابات آزاد” و ‏نظارت بر “آزادی انتخابات”. به همین دلیل بود که در اوایل ماه جاری شاهد اقدام جمعی دلسوز و میهن ‏دوست بودیم از نظر دیدگاه و بینش سیاسی، مذهبی و ایدئولو‍ژیک ناهماهنگ و حتی گاه متضاد، اما در ‏موضوع انتخابات هم دل و هم رای و هم راه. و به این دلیل بود که تا خبر تشکیل “ کمیته دفاع از انتخابات ‏آزاد، سالم وعادلانه » ” توسط جمعی از چهره های سیاسی، اجتماعی، حقوقی، مذهبی و دانشگاهی شناخته ‏شده اعلام شد، جریان های سیاسی گوناگونی به حمایت از آن برخاستند و هر یک به گونه ای موافقت خود را با ‏ضوابط بیست گانه ی آن بیان داشتند. این ضوابط اگرچه بیشتر آرمانی است و کمتر معطوف به واقعیت های ‏عملی در ایران - و گاه حتی رعایت تمام موارد آن غیرقابل دسترس در کشورهای پیشرفته و دموکرات- اما ‏از آنجا که بانیان و اعضای ابن کمبته ی ویژه پذیرفته اند که دخالت مستقیم در انتخابات و اظهار نظر خاص و ‏مستقیم در مورد ضرورت شرکت یا تحریم انتخابات نداشته باشند، می تواند گامی به پیش در جهت تحقق این ‏خواسته ی بنیانی صد ساله ی ملت ایران باشد، و در صورت فراهم آمدن تمهیدات و لوازم لازم، طیف گسترده ‏ای از شخصیت های حقوقی و شخصیت های حقیقی را در کارزار انتخابات فعال کند.‏

اگر بحث، نه مشارکت قطعی در انتخابات، بلکه حضور مشروط باشد در انتخابات “آزاد، سالم و عادلانه”، آن ‏گاه بحث اصلی هم نه مشارکت حتمی و بدون قید و شرط در انتخابات، بلکه مشارکت در “کارزار انتخاباتی” ‏خواهد بود و پیامدش ایجاد جنبش و جوشش در جامعه و بیان صریح و روشن خواسته ها و مطالبات بر حق ‏ملت به عنوان ضرورت های انتخابات و برنامه های انتخاباتی. در این شرایط فارغ از اینکه شخصیت های ‏حقوقی یا حقیقی و فعالان سیاسی و اجتماعی داخل نشین باشند و یا خارج نشین، نامزد انتخاباتی حزبی یا ‏گروهی داشته باشند یا نداشته باشند، می توانند- هرچند دیرهنگام- در این فصل خزان زده و زمستانی در چشم ‏انداز آینده، صداها را یکی کرده و شوری دیگر بیافرینند. مهم نیست که در این کارزار چه کسی در لیست ها ‏قرار خواهد گرفت، بلکه مهم آن خواهد بود که چه اهداف و خط مشی هایی برای ناکام گذاردن اقتدارگرایان ‏اعلام خواهد شد و چه برنامه ی محوری و همچنین چه برنامه های اصلی و فرعی سیاسی، اقتصادی، ‏اجتماعی و فرهنگی مورد عنایت قرار خواهد گرفت. ‏

طبیعی است که برنامه محوری برانگیزاننده ی ملت دلسرد و سرخورده چیزی نمی تواند باشد، جز برکناری ‏احمدی ن‍ژاد و گام برداشتن به سوی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری زودهنگام. و البته در کنارش نیمه ‏نگاهی به اجرای برنامه های دیگر چون حذف هر آنچه حزب پادگانی در این سال ها و ماه ها بر مردم تحمیل ‏کرده و آزادی ها و امکاناتی که از مردم ستانده و از ملت دریغ داشته است. برنامه هایی واقعگرایانه، نه ‏شعارهای توخالی مردم فریبانه که پیامدش ظلم بود و بی عدالتی؛ زندان بود و بازداشت؛ پاکسازی بود و ‏اخراج؛ فقر بود و فساد؛ فحشا بود و اعتیاد در داخل، و درکنارش دشمن تراشی بود و جنگ طلبی در خارج.‏