سوراخ سوزن و دروازه شهر

عباس عبدی
عباس عبدی

یک ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید فلانی بعضی وقت‌ها از سوراخ سوزن رد می‌شود ولی از دروازه شهر نه. این ضرب‌المثل حکایت ما و المپیک و سایر محصولات فرهنگی و غیرفرهنگی غرب است. اگر از زاویه ایدئولوژیک و حتی سنتی و مذهبی که در حال حاضر در بسیاری از زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی غالب است، به مساله ورزش قهرمانی و المپیک نگاه کنیم، بسط و گسترش ورزش قهرمانی و از آن مهم‌تر، شرکت در مسابقاتی مثل المپیک عملی لغو و بیهوده و حتی خلاف تلقی می‌شود. البته ورزش برخلاف موسیقی و هنرهای دیگر مثل نقاشی و مجسمه‌سازی موقعیت خاصی دارد و برخی از مصادیق آن، نفی و تحریم نشده است، و در صدر اسلام چند مورد از ورزش‌های مرتبط با رزم و جنگ، مثل تیراندازی و اسب‌سواری وجود داشت و انجام آنها پذیرفته شده بود و حتی شرط‌بندی در آنها هم مجاز بود که این امر فلسفه خاصی داشت (اصولا فلسفه آن با امروز فرق می‌کرد. امروز کسی تیراندازی با کمان را برای جنگ کردن یاد نمی‌گیرد.) واقعیت این است که ذهنیت انقلابیون 40 سال پیش هم کمابیش با چنین حرمت نانوشته‌یی انطباق داشت و به همین دلیل هم پس از انقلاب چیزی به عنوان صفحه ورزشی در بسیاری از مطبوعات نبود.

برای نمونه روزنامه جمهوری اسلامی اخبار ورزشی را درج نمی‌کرد. در تلویزیون هم این سیاست تا حد ممکن رعایت می‌شد. اعتبار و قدرت کشور در آوردن مدال طلا یا جام قهرمانی در فلان رشته ورزشی دانسته نمی‌شد. به همین دلیل نیز ورزش قهرمانی جایگاه چندانی نداشت. نمونه دیگر آن، تحریم المپیک مسکو در سال 1980 بود که به سهولت انجام شد و کسی هم داخل کشور متعرض آن نشد. ولی این اوضاع به مرور تغییر کرد و امروز کار به جایی رسیده است که حقوق‌های میلیاردی ورزشکاران که در عمل از بودجه عمومی کشور پرداخت می‌شود، سر و صدای بسیاری را درآورده است.

همچنان که در گذشته مشابه این مساله را در فوتبال نیز شاهد بودیم و بالاخره جایگاه ورزش به گونه‌یی می‌شود که کاروان اعزامی به المپیک با بدرقه بالاترین مقام اجرایی کشور همراه می‌شود. المپیک چیست؟ مسابقات ورزشی و در راس آن المپیک یکی از مهم‌ترین مراسم و آیین‌های دنیای مدرن است. این مراسم از چند جهت و به طور خالص غربی است؛ مراسمی که ریشه در اسطوره‌ها و مذاهب و خدایان یونانیان داشته و نام آن نیز برگرفته از منطقه‌یی در یونان است و به لحاظ معیارهای فرهنگ سنتی نیز تناسبی با فرهنگ شرق و اسلامی ندارد و از همه‌ جالب‌تر اینکه یکی از رشته‌های ورزشی آن (دو ماراتن) به وضوح معرف یک نقطه عطف تاریخی از غلبه تمدن غرب در برابر شرق و ایران است که پس از شکست ارتش هخامنشی در برابر یونان در منطقه‌یی به نام ماراتن، یکی از یونانیان برای اعلام زودتر این خبر به مردم آتن، فاصله ماراتن تا آتن را یک نفس دوید و اکنون این حادثه به صورت یکی از مهم‌ترین رشته‌های ورزشی المپیک بازیابی شده است. برخی از مورخان معتقدند اگر در آن حادثه یونانی‌ها شکست می‌خوردند، تمدن غرب به قهقرا رفته و مسیر کاملا متفاوتی را از آنچه امروز طی کرده است، می‌پیمود. لذا این نقطه عطف از تاریخ تمدن و پیروزی غرب بسیار بااهمیت دانسته شده است. از این رو حضور در مسابقات المپیک برای ایران از دو سو مورد سوال است؛ سوی اول آن همان بحث فرهنگ رسمی و ایدئولوژیک است که چگونه می‌توان چنین حضوری را با چارچوب‌های رسمی تفکر در ایران توجیه کرد؟ به نظر می‌رسد گروه طالبان در افغانستان از این حیث بسیار اصولگرا بودند زیرا نه ورزش را در چارچوب فهم و اندیشه سنتی خود برمی‌تافتند و نه اصولا اصراری برای حضور در این‌گونه مجامع داشتند و برای کسی هم که احیانا می‌توانست در رشته‌یی اول شود، تره هم خرد نمی‌کردند، زیرا در نهایت در یک عمل لغو اول شده بود! سوی دیگر آن سنت تاریخی دوی ماراتن است که گرایش ضدایرانی در آن مستتر است (قابل توجه علاقه‌مندان به امپراتوری باستان ایران) و جالب خواهد بود که یک ایرانی بتواند روزی در این رشته شرکت کرده و قهرمان شود!آنچه نوشته شد، به معنای مخالفت با چنین حضوری نیست، بلکه در ضرورت نقد چگونگی حضور، و نقد ذهنیت‌های متعارض در این مورد است، که چگونه می‌توان برای حضور در بزرگ‌ترین همایش فرهنگ غربی سر و دست شکست و حتی اظهار علاقه کرد که در سطح بالای رسمی در آن شرکت کرد (همچنان که در دوره پیش شرکت کردند) ولی نسبت به سایر وجوه این فرهنگ موضعی کاملا متفاوت و حتی متعارض گرفت؟ چرا ورزشکاران تا این حد تکریم و تجلیل می‌شوند و از انواع امتیازات مالی برخوردارند، ولی فیلمسازان و هنرمندان و سایرین با رفتاری معکوس مواجه می‌شوند؟ چرا جایگاه این همایش و فرهنگ غربی چنان رفیع می‌شود که زنان ایرانی هم در میدان رقابت آن حاضر می‌شوند و برای این حضورها هزینه‌های مادی فراوانی می‌شود، ولی در عرصه‌های دیگر شاهد وضعی متفاوت هستیم؟شاید گفته شود که المپیک و مسابقات ورزشی عرصه قدرت‌نمایی ملی است. اگر این را هم بپذیریم، سایر عرصه‌ها هم همین وضع را دارند. برنده شدن اسکار به مراتب اعتبار بیشتری را از چند مدال طلا خواهد آورد. دیگر آنکه ورزش عرصه نمایش قدرتی ماندگار و واقعی نیست. کافی است مقایسه‌یی میان آلمان شرقی و غربی کنیم که چگونه آلمان شرقی می‌توانست با تربیت ورزشکاران زبده، تعداد مدال‌هایش را از آلمان غربی بیشتر کند در حالی که جمعیت آن، نصف آلمان غربی بود. ولی هنگامی که شرایط پیش آمد، آلمان شرقی در یک دوره کوتاه پاییزی، به کلی برگ‌هایش ریخت و به آلمان غربی پیوست و در آن ادغام شد و از آن قدرت افسانه‌یی هیچ نشانی باقی نماند. این چه قدرت مهمی برای یک کشور می‌تواند باشد که مثلا دونده‌های اتیوپیایی مدال طلا می‌گیرند، ولی مردم آن کشور در وضع فاجعه‌باری زندگی می‌کنند؟ بنابراین از منظر فوق نباید وارد المپیک شد. المپیک و سایر مسابقات ورزشی یک رسم و آیین و حتی مناسک جدید است که در چارچوب نظام بین‌الملل دولت-ملت، و برای پر کردن اوقات فراغت و نیز ایجاد روابط نزدیک‌تر میان آن دولت‌ها و ملت‌ها و نیز نژادها و فرهنگ‌های گوناگون برقرار شده است، هرچند در مواردی نتیجه معکوس داشته، و به جای نزدیکی، منشا دوری و دشمنی هم شده است. اگر همراهی با چنین ایده‌یی از سوی یک حکومت پذیرفته شود، باید به تبعات آن نیز ملتزم باشد. شاید در دنیای جدید نیز ‌بتوان گزینشی رفتار کرد، ولی برخی از واقعیت‌ها و پدیده‌ها به گونه‌یی است که امکان گزینش یکی و رد دیگری وجود ندارد و چنین نیست که بتوان در المپیک حضور داشت و حتی برای پیروز شدن در آن، هزینه‌های سنگینی صرف و برندگان آن را تکریم کرد و از امتیازات فراوانی بهره‌مند کرد، ولی با سایر موضوعات مشابه که به لحاظ بنیادی با المپیک تفاوتی ندارد، به نحو دیگری برخورد کرد. این یک بام و دو هواست و تبعات سوء هر دو برخورد را به ما تحمیل می‌کند، ولی از نتایج مثبت آن محروم. مجددا به ضرب‌المثل اول یادداشت برمی‌گردم. به گونه‌یی نشود که تعارض رفتاری چنان شود که گاه از سوراخ سوزن بتوان وارد شد ولی از دروازه نه.

منبع: اعتماد، هفتم مرداد