برو کنار، مشوه نکن!

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

ما باید خیلی مواظب باشیم که مشوه نکنیم، بخصوص در روز شانزده آذر، اصلا وقتی مشوه می شود خیلی ناجور است، دقیقا مثل این می ماند که…. راستی، مشوه یعنی چی؟ مثلا من کلی ادعا دارم که فارسی می دانم، البته کسی که فارسی می داند طبیعتا باید عربی و فرانسه و ترکی و انگلیسی هم بداند، به همین دلیل هم آقای علی لاریجانی فرمودند که “ دانشجویان نگذارند عده ای سیمای جاودانه ضداستکباری حرکت دانشجویی را مشوه کنند.” در این راستا توضیحات زیر ضروری است:

 

اول، منظور از “ دانشجویان نگذارند” ، همان “ لباس شخصی ها نگذارند” است، و البته آنها هم نمی گذارند، چه با بیل، چه با گاز فلفل، چه با موتور، چه با زنجیر.

دوم، سیمای جاودانه ضداستکباری را کسی نمی تواند مشوه کند، چون تصویرش اصلا از سیما قابل پخش نیست، وقتی هم که پخش نشود، مشوه نمی شود، مثل همین اعتراضاتی که از صدا و سیما پخش نمی شود و همین باعث شده که اصلا هیچ چیزی مشوه نشود، فقط یک ذره بقول آیت الله خامنه ای مشوه شده که آن هم باعث آبروریزی جهانی شده وگرنه خیال تان تخت، اصلا سیمای چیزی مشوه نشده، شما برو، جیش بوس لالا!

 

سوم، واقعا ما باید مواظب این “ حرکت جاودانه” باشیم، واقعا حرکت جاودانه ای است، اینقدر جاودانه است که در این سی سال حتی یک بار هم کسی به آن اشاره نشده، فقط گذاشتند درست موقعی که داشت مشوه می شد، جاودانه اش کردند، باز خدا را شکر ما این حرکت را مشوه کردیم، وگرنه جاودانه هم نمی شد.

 

هرج و مرج

 

یکی از عقلای قوم که سالها میانه روی می کرد و از چهل سال قبل به عنوان روشنفکر و خردمند و نه حتی روحانی و مجتهد در روزنامه های قبل و بعد از انقلاب مطالب خوبی می نوشت، آقای مکارم شیرازی بود. اتفاقا اغلب اوقات هم نوشته هایش معقول بود. البته چهل سال خیلی زمان زیادی است، حتی بیست سال که چه عرض کنم، ده سال هم زیاد است. ولی با این حال دلیل نمی شود که یک آقای فیلسوف که در سن سی سالگی مثل فلاسفه حرف می زد، در سن هفتاد سالگی مثل جوانان زیرآفتاب حرف بزند. همین آقای مکارم شیرازی دیروز یک جمله 9 کلمه ای گفته که فکر کنم فقط نقطه آخر جمله درست است، ایشان گفته اند “ اگر حرمت قانون بشکند هرج و مرج حاکم خواهد شد.”

 

اولا: استفاده از “ اگر” غلط است، چون این اتفاق شش ماه است هر روز دارد می افتد، اگر مال زمانی است که هنوز اتفاقی نیافتاده است، مثلا “ اگر حکومت قانون باشد…..”

دوما: استفاده از کلمه “ حرمت” هم غلط است، چون قانون در کشور ما حرمت ندارد، قانون اساسی که باید از همه محترم تر باشد، 35 صفحه دارد، که دولت هر روز 20 صفحه اولش را زیر پا می گذارد، مردم هم پانزده صفحه آخرش را آتش می زنند، کدام قانون مانده که حرمت داشته باشد؟ انتخابات قانونی؟ اجتماعات قانونی؟ محاکمه قانونی؟ حقوق ملت؟ کدام یکی محترم مانده که قرار است حرمت بقیه حفظ شود؟

 

سوما: استفاده از کلمه “ قانون” هم در این جمله غلط است. چون اصولا چیزی به نام قانون در ایران تعیین کننده نیست، رهبر قبل از تائید انتخابات تبریک می گوید، تمام اعضای شورای نگهبان که نباید طرفدار یک نامزد انتخاباتی باشد رسما از نامزد حکومتی طرفداری کردند، وزیر کشور رسما اعلام کرد ده میلیارد کمک مالی برای انتخاب رئیس جمهور داده است، رهبر به مجلس دستور داد که به دولت رای اعتماد بدهد، قوه قضائیه نه تنها قانون خودش بلکه حرف مجلس و رهبر را هم در مورد کهریزک گوش نداد، مردم هم در تظاهرات غیرقانونی شرکت کردند و می کنند. اصلا قانونی در کشور وجود ندارد که بالاتر از افراد باشد، نه، اشتباه نکنید، مشکل این نیست که خامنه ای بالاتر از قانون است، مشکل این است که احمدی نژاد بالاتر از مجلس است، خامنه ای بالاتر از قانون است، قوه قضائیه خودش هر روز قانون را نقض می کند و اصولا مهم ترین خواسته اپوزیسیون کشور رعایت قانون است، چون قانونی در کشور اجرا نمی شود.

 

چهارما، استفاده از فعل “ بشکند” در جمله “ اگر حرمت قانون بشکند…” استفاده غلط از زمان فعل است، این شکستنی که آقای مکارم از آن می ترسد، سالهاست اتفاق افتاده است. حرمت قانون مدتهاست شکسته است.

پنجما: استفاده از کلمه “ هرج و مرج” برای اتفاقی که امروز در ایران افتاده است، اصلا کلمه درستی نیست، شش ماه است که مردم به رئیس جمهور می گویند دروغگو، به رهبر کشور می گویند قاتل. در روز روشن در حالی که صد هزار پلیس دارند پانصد هزار معترض را کتک می زنند، شش نفر از جمله دو پلیس دولت اسلامی به یک زن متاهل تجاوز می کنند. در شهرک قدس، سه ماه قبل یک مرد بخاطر اختلاف با زن دومش، با مسلسل 960 گلوله شلیک می کند و شش نفر را می کشد. قوه قضائیه وزیر کابینه اول انقلاب را به اتهام براندازی حکومت دستگیر و به جرم اختلال در ترافیک به شش سال زندان محکوم کرده است. در جلسه شورای ترافیک، سردار نقدی، فرمانده بسیج که قبلا به جرم کلاهبرداری زندانی بود، با اسلحه به طرف یکی از کسانی که در جلسه مخالفش بود، تیراندازی می کند. دولت رئیس فدراسیون شمشیربازی را بخاطر داوری مسابقه ای که یک طرفش اسرائیلی بوده برکنار می کند، اما وزیر همان دولت در جلسه با وزیر فرهنگ اسرائیل شرکت می کند و عکس اش هم پخش می شود هیچ اتفاقی هم نمی افتد. رئیس جمهور در دو جلسه در دو روز متوالی به رهبر کشور یک آمار دروغ را که روز قبل با رقم دیگری گفته بود، ارائه می کند و اگر کسی به او بگوید دروغگو زندانی می شود، در شش ماه گذشته حداقل صد نفر کشته شده اند، پنج تا شش هزار نفر زندانی شده اند، ده روزنامه تعطیل شده و پس از شش ماه فقط لازم است که به مدت دو ساعت مردم آزادی داشته باشند تا کل حکومت به بیب فنا برود. به این وضع نمی گویند هرج و مرج، هرج و مرج مال نیم ساعت اولش است، به قول سردار جعفری “ فتنه این قدر بزرگ بود که کلمه بحران برایش کوچک بود.”

 

ششما: فعل “ حاکم می شود” در این جمله کلا غلط است. باید گفته شود “ حاکم شد”. دلایلش هم توی خیابان است، از یک نفر فقط بسادگی بپرسید چه خبر؟ تا اوچ ثانیه از بالا تا پائین مملکت را بگذارد کف دست تان.

هفتما: استفاده از الف با تنوین، مثل دوما غلط است، چون دوم کلمه فارسی است و تنوین عربی به آن نمی چسبد، مثل این می ماند که شما کلمه فارسی “ بندر” را جمع مکسر عربی ببندید و بگوئید “ بنادر”، البته خیلی باید ببخشید، این اشتباه را سالهاست داریم می کنیم و کسی به آن توجه نمی کند، مثل شش مورد اول که سالهاست داریم تکرار می کنیم و خیلی اوقات افراد آن را نمی بینند.

 

شانزده هفده هجده….

البته امیدوارم که داستان تمام بشود، چون لازم است که بعد از یک شانزده آذر عظیم و پر سروصدا ملت خودشان را برای بعد آماده کنند. لطفا فلفل کمتر مصرف کنید، مواظب باشید تخته گاز نروید، با لباس شخصی تصادف نکنید، صبر کنید! هنوز زردآلوها نرسیده، خوشگل هست، ولی خوشمزه نیست. چند ماهی که بگذرد، هلوهلو خودش می پرد توی دست تان، بعدا خودتان می اندازید توی گلویتان.

 

امروز دانشگاه بطور اساسی شلوغ بود. سبزها که دانشگاه تهران را گذاشته بودند روی سرشان، لباس شخصی ها هم که مثل تیم ملی بحرین یا هولیگان های هوادار انگلیس، هر وقت گل می خورند آخر بازی با بطری خالی و سنگ به تیم پیروز حمله می کنند. امروز لباس شخصی ها اول رفتند جلوی دفتر میرحسین موسوی، او هم رفته طرفشان و دو تا جیغ کشیده سرشان، آنها هم دستور خین و خین ریزی نداشتند، دمشان را گذاشتند لای لنگ عمه کوچیکه شان و رفته اند. از طرفی واحد خواهران وحوش، لباس شخصی های سابق، بعد از اینکه مطمئن شده اند که زهرا رهنورد به گفته نشریه فارین پالیسی، یکی از متفکران بزرگ ایرانی است، در اعتراض به این جنایت بزرگ، در دو روز متوالی به او حمله کردند. احتمالا باید رسما اعلام کند “ من بیشعورم” یا بگوید زمین مکعب است، تا ولش کنند.

 

بعد هم لباس شخصی ها تبدیل به راست افراطی شده اند و حمله کردند در چهار راه انقلاب به نیروی ضد شورش، خب! جانور! یا قبل از بیرون آمدن از خانه دوش بگیر، یا حالا که می خواهی کیف زنی کنی، کف زنی کن، اینجوری دیگر مجبور نیستی به مینی بوس و اتوبوس گیر بدهی، بابا مریض! بعد هم همگی در یک اقدام دسته جمعی به دانشجویان دانشگاه تهران حمله کردند و بعد از سه چهار ساعت حمله و فریاد کشیدن، خسته شدند و نشستند وسط چمن دانشگاه،….. نه بابا، چمن ها را دست نزدند، قرآن خواندند

 

رهبران سیاسی کوبا

 

تهش را که نگاه کنید، ریشه مجاهدین خلق و احمدی نژاد به یک جا می رسد، از مارکسیسم فقط دیکتاتوری در داخل و مخالفت با تمدن را به عنوان مبارزه ضد امپریالیستی در خارج یاد گرفتند. در رجانیوز یک مقاله نوشته بود با عنوان “ نبرد تاریخی احمدی نژاد با بورژوازی کمپرادور” به محض انتشار این مطلب قبر مرحوم سید ولادیمیر ایلیچ اولیانف، حاج آقا لنین سابق به میزان هفت در مقیاس ریشتر لرزید. تعجب نکنید اگر ببینید که چگونه تمام پسمانده هایی که بین پیکار و مجاهدین خلق آویزان بودند، سالها دادستانی انقلاب را اداره می کردند و اس و اساس شان همان ترکیب منحوس اسلام و مارکسیسم بود، خدا هزار و صد بار رحمت کند شاه سابق را. البته سلطنت چیز جالبی نیست، ولی حرفش خیلی درست بود. فقط آدم نمی فهمد این “ نکابت” جمع مکسر نکبت( مسوولان محترم) چرا از مارکسیسم این همه چیزهای خوبش را استفاده نمی کنند، مثلا اخلاق سوسیالیستی به عنوان دلسوزی برای فقرای جهان، یا مثلا تامین اجتماعی برای ملت یا مثلا آزادی و برابری زنان و مردان یا خیلی چیزهای خوب دیگر.

 

همیشه از هر چیزی مزخرف ترین چیزش را یاد می گیریم. حالا یک ساعت حرف زدم که به این برادر بذرپاش که با یکی از مسوولان سیاسی کوبا ملاقات کرده اشاره کنم. مهرداد بذرپاش گفت: “ شخصیت رهبران سیاسی کوبا برای جوانان ایران جذاب است.”

اولا: جذاب بود، آن زمانی جذاب بود که فیدل کاسترو بین مردم دنیا و کشورش تبدیل به یک دیکتاتور عقب مانده نشده بود.

ثانیا: آن گروه از جوانان که شخصیت رهبران کوبا برایشان جذاب بود، دو دسته شدند، یا توسط اجداد تاریخی و معنوی آقای بذرپاش کشته شدند، یا زنده ماندند و حالا از هر چه فیدل کاستروست حال شان به هم می خورد.

ثالثا: فکر می کنید چرا گفته رهبران کوبا؟ انگار در کوبا در پنجاه سال گذشته، شد 51 سال، انگار رهبر دیگری حق نفس کشیدن داشته.

 

خیانت به امید

 

یک فامیل داشتیم که همیشه به من نصیحت می کرد و می گفت، برای اینکه موفق بشوی باید فلان کار را بکنی و فلان کار را نکنی، آن روزها زمانی بود که من در کارم موفقیت نسبی داشتم و هر روز در روزنامه ها می نوشتم و کتاب چاپ می کردم و خیلی چیزهای دیگر. یک روز که خیلی از نصیحت هایش خسته شده بودم، گفتم: عزیز من! داداش جان! شما که اینقدر لالایی خوب بلدی چرا خودت هر شب با دیازپام ده می خوابی؟ گفت: منظور؟ گفتم: می خواستم سووال کنم که آیا تو در زندگی کاری ات موفق تر هستی، یا من؟ گفت: معلوم است که تو موفق تر هستی. گفتم: خوب، پس اگر بلدی موفق شوی چرا خودت موفق نشدی؟

 

حالا این هم داستان ماست با آقای ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور مملکت که در اوج قدرت و در حالی که می توانست فضای کشور را جمع و جور کند و ما و خودش را به این بلا دچار نکند، زرتی با اولین بحران قاط زد و افتاد توی سرازیری مجاهدین خلق( بن بست اشرف سابق) و همه راهها به پاریس ختم شد. آقای بنی صدر دیروز گفته است: “ کسانی که می خواهند جنبش را در چارچوب نظام نگه دارند، خود و جنبش را محکوم به شکست می کنند.” یکی از کارشناسان در پاسخ به آقای بنی صدر گفت:

اولا، کسی نمی خواهد جنبش را در چارچوب نظام نگه دارد.

دوما، شما اگر بلد بودی چطور جنبش پیروز می شود، خودت پیروز می شدی.