ماجرای کشدار بین خانواده حسین پناهی و یغما گلرویی
غیر عادی کردن پرونده بسته شده یک مرگ
وی که در جای جای این یادداشت خود را دوست نزدکی حسین پناهی معرفی می کرد با توصیفاتی عجیب و غریب و دور از مخیله سعی کرد شیوه و نحوه خودشکی حسین پناهی را به دقت و به مدد تخیل خود تشریح کند و در مورد چگونگی جاری شدن خود در خانه نیز به افشاگری پرداخت.
طبق اظهارات یغمایی خون پناهی بعد از اینکه زیرسیگار را پرکرده سرریز شده و شروع به حرکت کرده واز اتاق خواب تا هال خانه جاری شده و در نهایت در همین نقطه متوقف شده و دََلَمه بسته و همچون ته دیگ به نحوی سفت شده که طی روزهای بعد خانواده با کمک کاردک موفق به جمع آوری آن شده اند.وی در این یادداشت مدعی شده که تصاویر و عکس هایی از صحنه های خودکشی نیز در اختیار دارد!
یغما گلرویی به این نیز بسنده نکرد و از دیگر خودکشی های متعدد پناهی در سال های قبل نیز خبر داد.
این نوشته عجیب و غریب برای بسیاری از اهالی هنر در ایران تعجب بر انگیز بود و واکنش های متعددی را هم در میان مردم بر انگیخت.
پناهی به خاطر موقعیت خاص و کاراکتر وویژگی های منحصر به فردش و نیز تجربه شیرین تله تئاترهایش به ویژه “دومرغابی درمه” از سوی بسیاری از مردم عادی نیز شناخته شده و نزد ایشان محبوب است و به همین دلیل است که واکنش های زیادی در خصوص اظهارات گلرویی از طرف مردم عادی طی این روزها صورت گرفته است.
خانواده حسین پناهی نیز در گفتگویی که توسط آنا پناهی دختر حسین پناهی با خبرگزاری مهر صورت گرفت دوباره به اظهارات یغمایی به شدت واکنش نشان دادند.
در این گزارش متن اظهارات یغمایی و جوابیه آنا پناهی و نیز تعدادی از واکنش های مردم به این اظهارات را مرور خواهیم کرد :
اظهارات یغما گلرویی در ادامه یادداشت اولیه
چند سال پیش یاداشتی دربارهی مرگِ خودخواستهی حسین پناهی نوشته بودم که پنداری تازه به چشم خانوادهاش آمده و مذاقشان را خوش نیامده و تکذیبیهای قلمی کرده و مرا متهم کردهاند به جعل علت مرگ آن دوستِ همچنان و همیشه گرامی. دور از ذهن نیست که خانوادهای داغ دیده خوش داشته باشند مرگ عزیز خود را به گونهای لطیفتر و آن گونه که خود در تصورشان داشتهاند به دیگران منتقل کنند اما حقیقت ورای دلبخواه تمام ما در جریان است و مجبورم با احترام به خانوادهای ایشان همچنان بر سر حرف خود بایستم. اگر آنان که درِ خانهی حسین پناهی را چند روز بعد مرگش گشودند و آنچه او با خود کرده بود را دیدند، به دلیل این که مرگ خودخواسته را خلافِ عرفِ جامعه میدانستند یا به دلیل گرو بودن ریششان در سازمان صدا و سیما تعریفی دروغین از حادثه ارئه دادند، من نمیتوانم با آنان همصدا شوم و همان دروغ سکتهی قلبی را تکرار کنم. دروغی که خودم هم اجبارن در ابتدای هفت مجموعه شعری که از او جمعآوری کردم آوردم […]
دوستی با حسین پناهی افتخاریست که میلی به اثباتش به دیگران از جمله خانوادهاش ندارم. آنچه ما بین ما بود آنقدر برایم ارزش داشت که به خواست خودش تمام مجموعه شعرهایش را به شخصه از روی دستنویسهایش تایپ و تنظیم کنم و حرفهای آمده در یادداشت خانوادهای که در آن روزها غایب بودند در این مورد را بیجواب میگذارم و تنها به این نکته بسنده میکنم که یکی از چهار پنج نفری هستم که حسین شعری را به او تقدیم کرده و این برای کسی که دوستیای با شاعر ندارد کمی عجیب به نظر میآید….اما در مورد رگ زدن.
تمام کسانی که آن روز و روزهای بعد به خانهی حسین در خیابان جهانآرا آمدند خونها را دیده بودند. ردی که از کنار تخت و اتاق خواب آغاز شده و جرایان پیدا کرده بود به سمت هال خانه و در آنجا به شکل حوضچهای یک متر در یک متر جمع شده بود و وقتی چند روز بعد خانه را میشستند مجبور شدند از کاردک استفاده کنند و خونِ خشک شده به قوارهی یک تهدیگ ور آمد.
حسین در کنار تخت چمباتمه زده بود و تماشا کرده بود خونش را که قطره به قطره در زیرسیگاری پر از ته سیگار سرازیر و بعد لبریز شده و آن رد خون را تا هال خانه ساخته بود. نشان به آن نشان که یکی دو کتاب (از جمله یک مرد من) هم روی تخت بود، نشان به آن نشان که روی گاز خانه هم یادگاریهایی بود…عکسهایی هم در این مورد هست که اگر لازم شود میتوان ارائه داد. اگر دلیل واقعن سکتهی قلبی بوده هم باید سکتهی خونباری بوده باشد!
تمام اینها به احترام خود حسین باید سکوت کرد. سکوتی که توفیری در کل ماجرا نمیکند اما شاید بتواند التیامی برای داغدیدهگان باشند. پس حسین پناهی از این به بعد همانیست که خانوادهاش میگویند حتا اگر با آنکه من و بسیاری میشناختیم کیلومترها فاصله داشته باشد. مردی عاشق زندهگی که یک سال قبل مرگ و هنگام ضبط سریالی در شمال، شبانه شلنگ گاز را به زیر پتوی خود نبرده بود به قصد خود کشتن […] و عجبا که مردی با چنین روح به قولی لطیف و کودکانه در یکی از آخرین شعرهایش نوشته بود:
«بیانصافیست
پشت بر من و جهان خوابیدن
یک روز
دو روز
سه روز…
ماشه را میچکانم
و زمان را بر مچ دستم تکه تکه میکنم
تا فراموشم شود
که پشتم را
با مرگ تعویض خواهم کرد
مرگِ تو
یا مرگِ خودم
بیانصافیست
پشت بر من و جهان خوابیدن.»
یغما گلرویی -سی امرداد نود
جوابیه آنا پناهی
آنا پناهی دختر حسین پناهی در گفتوگو با مهر، نوشته یغما گلرویی در خصوص علت مرگ حسین پناهی را کذب دانست و افزود:
«آقای گلرویی در مطلبی تحت عنوان “مرگ خودخواسته حسین پناهی” سعی کرده علت مرگ ایشان را خودکشی نشان دهد و برای تایید آن به بیان خاطرات دروغین و من درآوردی پرداخته است. وی این نوشته را یک توهم ناشیانه عنوان کرد و بیان داشت: نمیدانم چرا ایشان بعد از هفت سال و بعد از اینکه از ایران رفته به یاد حسین پناهی آن هم به این شکل افتاده است.»
پناهی تصریح کرد: «حسین پناهی به گواه پزشکی قانونی در 14 مرداد 1383 به علت سکته قلبی فوت کرد و بیان هر علتی غیر از این کذب محض است.»
دختر حسین پناهی اظهار داشت: «حسین پناهی آدم عجیب و غریبی نبود و به تعبیر خود ایشان “یک روستازاده حیران است که آلاکلنگ وجودش در گذر از تضادهای ناگزیر و ناخواسته در برخورد با مسائل به شکل اغراق آمیزی در نوسان فرازها و فرودهاست.”
وی بیان کرد: «او آدم پیچیدهای نبود و اینقدر ساده حرف میزد، زندگی میکرد و شعر میگفت که شاید ما با تلاش و مهارت نتوانیم به آن آسانی حرف بزنیم یا زندگی کنیم.»
آنا پناهی همچنین گفت: «حسین پناهی وصیتنامهای ندارد و مطلبی که مدتهاست به نام وصیتنامه حسین پناهی منتشر شده جعلی است.»
وی افزود: «این مطلب یک نوشته سبک و طنز است که نه از لحاظ ساختار نوشتاری شبیه آثار و نوشتههای حسین پناهی است و نه در شأن این هنرمند فقید است.»
نظرات و واکنش های مردم
· در ادامه تعدادی از نظرات جالب مردم در واکنش به اظهارات یغما گلوریی را می خوانیم :
به نظر من چندان بین مرگ طبیعی یا مرگ خودخواسته فرقی نیست( در دین اسلام که منم بهش مقیدم هست، ولی روی شخصیت افراد تاثیری نباید بذاره). این خوبه که یه دوست بیاد و سعی کنه که واقعیت های زندگی و مرگ دوست خوبشو فاش کنه، ولی اینهمه اصرار چرا؟
· من احساس می کنم که آقای گلرویی با این اصرار شدید و البته عجیبشون فقط دارن بین این دو نوع مرگ تفاوت قائل می شن، شاید برای شاعرانه و غیر معمولی نشان دادن هر چه بیشتر زندگی دوست عزیزشون( فرضا به راست و نه کذب) ولی خب اگه خانواده علاقه ای به این اتفاق ندارن، اصرار هیچ؛ چرا بیانیه بر علیه خانواده؟
· به نظرم هم خانواده و هم آقای گلرویی تا حدی دارن یه طرفه به قاضی می رن، که البته به نظرم این یه طرفه رفتن در مورد یه عضو خانواده می تونه قابل قبول تر باشه تا یه دوست( با توجه به شناخت احتمالی در تمامی مراحل زندگی). خانواده ی آقای پناهی قاطعانه می گن ایشون زندگی رو خیلی دوست داشته و آقای گلرویی هم با استناد به چند بیت شعر( و بی توجه به باقی شعر ها که شاید بتونه خلاف اینو ثابت کنه) می گن که ایشون از زندگی کاملا دلزده و متنفر بوده….اصلا از همه ی اینها بگذریم؛ اینهمه دعوا و کشمکش و جار و جنجال برای تعیین «مرگ» هنرمندی به این بزرگی؟ به قول دوستان: بی خیال…
· به نظر من آقای گلرویی از سر غرور پای خود را از گلیمشان دراز تر کرده اند.دوست عزیز خانواده آن مرحوم وصی آن مرحوم است. گیریم که حرف شما درست و خانواده پناهی دارند پنهان کاری میکنند، آیا رواست که دل آن خانواده را مجددا داغدار کنید ؟؟؟؟
· آیا شرافت شما اجازه می دهد که با آبروی خانواده آن مرحوم بازی کنید ؟؟؟؟؟؟
· من که هرگز باور نکرده و نمی کنم که حسین پناهی، انقدر سطحی نگر باشه که بخواد مرگ رو اینطوری به آغوش بکشه.حسین پناهی زندگی رو دوست داشت. شما نخوندین؟
“تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟ خیابونا، سوت زدنا، شپ شپ بارون ولش؟”
اگر مرگی شایسته و درخور حسین پناهی باشه، اون مرگ به نظر من، بیشتر به شهادت نزدیکه تا خودکشی.
· از همون ابتدا چه برای دوستداران شعر و شخصیت حسین پناهی چه برای دوستداران شعر و شخصیت یغما گلرویی مشخص بود که یغما گلرویی حقیقتی پنهان شده رو فاش کرده و شاید واکنش سراسیمه ی خانواده ی اون مرحوم هم طبیعی بود و بهتر این بود که یغما دیگه جوابی نمی داد چون دیگه دانندگان دانسته بودند و چه بهتر که کسانی که باور نکرده بودند هم همچنان در این باور خوششان می ماندند.
· خانواده ی پناهی از همون ابتدا کار خوبی نکرد که این مرگ رو طوری دیگه جلوه داد. مگه صادق هدایت پس از مشخص شدن نوع مرگش چیزی از ارزشهاش کم شد؟ رها کنید کسانی را که پس از پی بردن به این ماجرا، شخصیت پناهی عزیز در ذهن کوچکشان کوچک می شود که او را به اینگونه دوستداران نیازی نبود.
· هر کس حسین پناهی رو واقعا دوست داشته باشه و شعرهاش رو خونده باشه، کاملا حس و دلیل او رو برای خودکشی می فهمه! تکذیب حقیقت در این جامعه شده یک بیماری انگار! اگر قرار است نظرتون با دانستن این حقیقت در موردش هوض بشه، خب بشه! مگه اهمیتی داره؟! مگه برای او هم اهمیتی داشت؟! درد اصلی او همین زندگی پر از ریا بود و عرفی که هرگز قبولش نکرد. او آدم بزرگی بود، هست و خواهد بود. شاید امروز این مردم نه، اما حتما سالیان آینده ای خواهد آمد که مردمی او رو درک کنن و حقیقت بودن و رفتنش رو با هم دوست داشته باشن، حالا یا خودکشی یا سکته دیگه چه فرقی میکنه به نظر من کار آقای گلرویی اصلا درست نبود که بعد از چند سال اومده و این مساله رو عنوان کرده متاسفانه بعضی از آدمها خودشونو انقدر بالاتر بقیه میبینن که به خودشون اجازه میدن هر کاری رو که دلشون خواست رو انجام بدن اصلا هم به اثرات بعدش که میتونه توی جامعه داشته باشه فکر نمیکنن…