فضاسازی ناهمگون
در اجرایی مستند و گزارشی، هرچند داستان نمایش در یک ساختار دراماتیک اجرا نمیشود، وقایع و اتفاقات به شکل کاملا رئالیستی و در قالب گفتوگوهایی روایت گونه و مستقیم از طرف بازیگران نقل میشود ،اما به دلیل ماهیت مستند گونهاش و اخباری بودن شکل رویدادها، تماشاگر مستقیم در جریان وقایع نمایشی قرار میگیرد و با آن جلو میرود.
طبقه فرودست به دلیل چالشهای دراماتیک شخصیتی و معیشتیشان همواره در ادبیات دراماتیک مورد توجه نویسندگان مختلف این رشته بودهاند.
بسیاری از آثار ممتاز درام را در جهان میتوان سراغ گرفت که به این مهم پرداختهاند. البته تعریف طبقه فرودست در جوامع مختلف متفاوت بوده است. در یک کشور سرخپوستان فرودست بودهاند، در یک کشور سیاه پوستان و در جامعهای دیگر فقرا. اما آنچه وجه مشخصه همه آنها به شمار میآید، آسیبپذیری این شکل شخصیتهاست که دستمایه خوبی برای نویسندگان بوده است.
صابرابرهم در نمایش”واوها وویرگول ها” سراغ این دسته افراد رفته است. آدمهایی که چالشهای بیرونی آنها بیشتر از چالشهای درونیشان به نظر میرسد و همین نکته است که طبقه فرودست را از طبقه متوسط جدا میکند.
نمایش”واوها وویرگول ها” داستان آدمهایی است که در یک جامعه جا کن شدهاند. آنها بنابر نمایشنامه ،آدمهایی هستند که حتی جایی مشخص برای زندگی ندارند. در بیغولهای در صحرا سکنی گزیدهاند که نمیتوان حتی به آنها عنوان کوچ نشین را داد. همین نشانه ارجاع به بی جایی و بی مکانی اجتماعی آنها دارد. این بی ثباتی و پادر هوا بودن به جایگاه اجتماعی آنها نیز تسری مییابد. این آدمها همان گونه که در جامعه مکانی برای زندگی ندارند در شکل تعاریف اجتماعی مبتنی بر تعریف جامعهشناسان نیز نمیتوانند نقشی عمده برعهده بگیرند. روابط آنها در برخورد با یکدیگر تعریف میشود.
ابردرمقام کارگردانی جوان نگاهی منتقدانه به روابط انسان های اجتماع دارد وسعی م یکند با به تصویر کشیدن دردوغم وعقده های درونی طرفین به نوعی سیاه وپردردسربودن رابطه ها رابه بادآوری کند.اودرطراحی های خودساده ترین روش ها رابرمی گزیند اما دراجرای آنها به ایده ی پرداخت مکفی دست نمی یابد.به طور مثال استفاده از لباس ورنگ پردازی های آن بسیاری از نشانه های تصویری رابه ورطه ناپختگی می رساند.درفضاپردازی بازی بازیگران دچارچندپارگی می شود وشکل یکدست دقایق ابتدایی نمایش به یک باره ناهمگون وغیرقابل تعریف جلوه می نمایاند.
در مرحله بعد از فضاپردازی، کارگردان برگ جدیدی را رو میکند. ما در این نمایش با آدمهای سادهای رو به رو هستیم. آدمهایی که از فرط سادگی به بلاهت میزنند. نکته این جاست که این آدمها نمیتوانند سادهترین مطالبات مالی خود را نیز پیگیری کنند و از همین رو به خیالپردازی رو میآورند. خیالپردازی آنها مرزی نمیشناسد و همین باعث میشود از تعارض میان واقعیتهایی که مخاطب از برخوردهای اجتماعی در ذهن دارد و رفتار این شخصیتها به خنده بیفتد. اما با یک نگاه از بیرون بیتقصیر بودن و مظلومیت این شخصیتها بیشتر خود را می نمایاند و از همین رو طنزی که در کار جلوهگر میشود طنزی تلخ است.
آدمهای نمایش در عقل معاش و به دست آوردن مادیات(در سطوح بسیار اولیه) شبیه به هم هستند و اگرچه از نظر شخصیتی تفاوتهای اندکی دارند اما در نهایت میتوان نشانههای مشخصی را از طبقه فرودست جامعه در آنها جستوجو کرد.
ابردر برشهای افقی نمایش خود سعی میکند در خط سیر پیرنگ نمایشنامهاش محدود نماند. او در زمانهایی مشخص، آدمها را دو به دو کنار هم قرار میدهد تا بتوانند مکنونات خود را برای تماشاگر بیان کنند. همین مسئله کمک بارزی به نمایشنامهنویس کرده تا شخصیتها و پیرنگ بر هم تاثیری متقابل داشته باشند.
“واوها وویرگول ها” هر چند دارای جملههای پرتوان و قوی دردیالوگنویسی است اما در پرداخت متن، اثر با ضعفهای بنیادی مواجه است؛ دو پارهای بودن متن نمایش که به دلیل تلفیق تصویر، فرم و موسیقی در کنار روایت و گزارش از شخصیتها و تاریخ شکل گرفته موجب شده تا متن نه از ساختار محکم نمایشنامهنویسی برخوردار باشد و نه از نظر ساختار اجرایی به قوت لازم دست پیدا کند. شاید اگر اصرار کارگردان به استفاده از سبک خاص اجراییاش برای بیان این نمایش نبود و رویدادها در یک ساختار و موقعیت دراماتیک داستانی شکل میگرفتند، نویسنده میتوانست اثری پر توانتر در قالب یک نمایشنامه صحنهای ارائه کند و تأثیر آن بر مخاطب در مواجه با یک موقعیت نمایشی بیشتر شود.
در پایان باید گفت”واوها وویرگول ها” در میان آثار مشابه خود اثری قابل توجه از نظر بهرهبرداری از جنبههای بصری، نورپردازی، طراحی و جلوه پردازی برای بیان پیام و نتیجهای مشخص است که میتواند تماشاگر تفننگرای امروز را برای یک ساعت سرگرم کند و کمی هم تحت تأثیر قرار دهد.