چه کسی انتظار به دست آمدن نتیجه ای بالاتر از ۱۱۰ رأی در حمایت از فرجی دانا را داشت که به اتهاماتی همچون خرد ورزی و اعتدال منتسب بود؟ آنهم از مجلسی شکل گرفته در دوره احمدی نژاد؟ فراموش نکرده ایم که این مجلس در چه شرایطی تشکیل شد.
مجلسی شکل گرفته اگر چه در خردادماه اما زمهریربر جای مانده از خرداد هشتاد و هشت. به دوره ناامیدی و بی اعتنایی بسیاری نیروهای خواهان تغییر به انتخابات، در شرایطی که گروه بزرگی از اصلاحطلبان رسماً اعلام کرده بودند در انتخابات شرکت نمی کنند و صد البته پس از قلع و قمع شدید شورای نگهبان حتی از کاندیداهای میانه رو اصلاح طلب.
۱۱۰ رأی در چنین مجلسی یعنی افزوده شدن چند ده رأی دیگر بر نیروی شصت و چند نفری اعتدال و اصلاحات و گمان نمی کنم نتیجه غیرمنتظره ای بوده است. بخشی از آنچه که امروز اعتراضات جامعه روشنفکری ایران را شکل می دهد نیز در همین آشکار شدن دست بالای واپسگرایان و تمامیت خواهان در مجلس است؛ مجلسی که نظارت استصوابی راه اعمال اراده مردم را در آن محدود و مخدوش می کند.
اما هر چه که هست ما با واقعیتی روبرو هستیم که خبر از توازن ناموزون قوای سیاسی به زیان پیشرفت و آزادی و توسعه می دهد.
مشکل کجاست؟
آنچه به ظاهر اتفاق افتاده است، استفاده مجلس از حق قانونی خود در استیضاح و سپس عدم رأی اعتماد به یک وزیر است. چنین امری قاعدتاً نباید جامعه سیاسی ایران را که از یکی از بالاترین درجات آگاهی سیاسی برخوردار است اینچنین به خشم بیاورد. پس چرا آنچه می بینیم موافق این نتیجه گیری منطقی نیست؟
واقعیت این است که در شرایط منطقی جامعه باید این حرکت را به مثابه عملکرد درست موازین دموکراسی بپذیرد و در صورتی که با تصمیم نمایندگان زاویه دارد ضمن نقد آن، تدبیر و توان خود را بر مسئله انتخابات آینده مجلس متمرکز کند؛ به نوعی که پس از انتخابات از همسوئی رأی و نظر نمایندگانی که به مجلس فرستاده است مطمئن باشد.
اما اینجا و این زمان کمر بستن به چنین عزمی نه فقط تدارک یک مبارزه انتخاباتی سالم و فعال،که ورود به دنیایی از بیم و امید است؛بیم هایی که از خاطرات تلخ گذشته تصویر می شوند؛ امیدهایی که از پیروزی های هر چند ناپایدار رنگ می گیرند.
حکایت مردم ما وانتخابات همان حکایتی نیست که مثلاً بر اروپاییان در جریان هر انتخابات می گذرد و تجربه و شناخت می تواند محک آنان برای فرستادن نمایندگانی از خود به دولت و پارلمان باشد.
در شرایطی مثل اکنون که دولت میانه رویی بر سر کار است و ضریب مخدوش شدن و دستکاری در آرا کاهش می یابد، شبح نظارت استصوابی می تواند انتخاب شونده و انتخاب کننده را آنچنان مغبون کند که عطای شرکت و مشارکت را در هر دو سو به لقای شان ببخشند.
و این هنوز اول داستان نیست. اول داستان از آغاز، راه حضور بیشماری از ایرانیان را به این عرصه بسته است. در جهانی که پس از تحمل دو جنگ ویرانگر و نابودی دهها میلیون انسان، حقوق بشر را صرف نظر از نژاد و جنس و دین و اعتقادات یکسان اعلام کرده ، ما در نیمه دوم قرن بیستم صاحب قانونی شدیم که همه این ممیزه ها را به موانعی در راه مشارکت سیاسی تبدیل کرده است.
چاره چیست؟
در زمانه ای با دشواری هایی از این دست، در جهانی که قدرت های سیاسی اش قادرند نه تنها بر حکومت های سرزمین های دیگر، که بر روند مبارزات مردم آن سرزمین ها تأثیرات خود را بگذارند، سیاست ورزان ایرانی باید چگونه طرح بریزند و چه مایه رنج ببرند تا قادر شوند از سنگلاخه هایی که پویندگان آرمان دموکراسی و عدالت ناگزیر در آن گام بر می دارند، جاده همواری بسازند؟ تا بتوانند داستان پر شکنج خون و شمشیر را از مشقهای مدرسه آزادی پاک کنند و راه مبارزه را دیگر کنند، آنچنان که پیوستن به آن نه قهرمانی که فقط آگاهی طلب کند و نیاز؟
سیاست ورزان در درون و بیرون از حکومت خشم نسلی را شاهد هستند که اخراج همکلاسی اش را از دانشگاه به جرم ابراز نظر مخالف حکومت می بیند، یا حتی خود قربانی این بازی قرون وسطایی است؛ اما باز بر باور خود بر پرهیز از خشونت پای فشرده، می رود و در انتخابات هایی با حداقل امکان گزینش، دولتی بر می گزیند که می داند راه و رسمی در همان چهارچوبه محدود و لاجرم پیوسته و آهسته را پی بگیرد. و این بار از ما، از همه بهتران، دولت منتخب او را زیر ضرب می گیرد؟ منتخب که می گویم حق مطلب شاید برای همه ادا نشود زیرا که اینجا گرچه برای بیشماری از مردم انتخاب قطعی ممکن شده، اما آشکار است که برای بیشمارانی دیگر انتخابی از سر مصالحه و به امید فرداهایی بهتر دولتی را در چار چوب های ممکن بر سر کار آورده است و مجلس متکی به انتخابات هشتاد و هشت، تیغ غیرت علیه چنین دولتی برکشیده است.
و هر چه نگاه می کنی جز صبر چاره ای در مقابل نمی بینی.
صبر اما حالتی نیست که انفعال و تسلیم نتیجه منطقی آن باشد. در ادبیات ما « صبر » قدرت سنگ زیرین آسیاب را طلب می کند.
باری، آنچه امروز در مقابل ماست، این حقیقت را آشکار کرده است که اکثریت این مجلس که برکشیده فضای احمدی نژادی هستند و جز در ماجراجویی و شر حیات خود را نمی بیند، عزم جزم کرده است تا دولت اعتدال را یا اجرای خواسته های خود وادارد یا به زیر بکشد. می توان باور کر د که آنها از هم اکنون دارند رویای استیضاح رئیس جمهور را در اذهان کینه جوی خود می پرورند و دور نیست که صفحات کیهان شریعتمداری رویاهای آنان را به تصویر بکشد.
در این شرایط آنچه نیاز داریم و کشور به آن محتاج است، ایستادگی روحانی ست در قبال رأیی که زیر فشار عواطف زخم خور ده مان به او دادیم.
مسلم است که او نمی توانست رأی مجلس را نپذیرد. این مجلس ِ قانونی کشور است، گو که قانونی معیوب.
اما او باید بر راه و روشی که در وزارت علوم پیش می رفت و نتیجه اش رضایت نسبی دانشگاهیان از دانشجو تا استاد بود، به قیمت هر چند بار استیضاح پای بفشارد و بر گسترش آن سیره و مرامی که نجفی دانا پیش می برد در همه وزارتخانه ها و مؤسسات دولتی اصرار کند.
شرایط عمومی کشور در مجموعه بحران های منطقه ای و جهانی، ایجاد “هر 9 روز یک بحر ان” را بر نمی تابد و نیز در اختیار نداشتن رأی نیمی از مجلسیان این امکان را برای ایشان فراهم نمی کندکه بازی استیضاح را تا هر کجا که مقصدشان است پیش ببرند.
وظیفه اپوزیسیون مسالمت جوی نظام نیز جز تلاش خستگی ناپذیر برای گسترش مطالبات در عین کاهش از تنشهای قراردادی نیست.
در مقام اپوزیسیون ناچار هستیم که ببینیم و بدانیم که استبداد و افراطی گیری در جای جای کشور ما نیرو دارد و جلوه هایش همه جا هست؛ از اندیشه ها و افکار و سپس و از آنجا به سازمان های اجتماعی، و فقط از آنجا و طی این طریق هاست که در حکومت حضور می یابد و یافته است.
ما ناگزیریم از باور مردم به نتیجه بخش بودن مبارزات گام به گام اما بی وقفه و پیگیر، حمایت و پاسداری کنیم. هیچ رویکردی برای تمامیت خواهان مبارک تر از وضعیتی نیست که بدنه اجتماعی روحانی، بدنه اجتماعی انتخابات را سر خورده و ناامید از تداوم مبارزه اصلاح طلبانه بیابد.