با آلزایمر به گذشته بنگر!

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

من خوبم، این کافی نیست، من بهترین هستم. چرا نمی خواهید بفهمید، من موجودی عجیب و ‏غیرمنتظره و بی نظیر هستم که در برخی شهرستانها و برخی کشورهای آمریکای لاتین و ‏آفریقا مردم مرا دوست دارند. مردم مرا با انگشت نشان می دهند و نام مرا می دانند، این یک ‏حادثه عظیم برای بشریت و موضوع مهمی برای تاریخ ایران است….. البته ممکن است کمی ‏طول بکشد تا احمدی نژاد این حرف ها را بگوید، مهم نیست، منتظر می مانیم، مطمئنم لحظه ‏های باشکوهی در انتظار ماست. رئیس جمهور که هفته گذشته به گیلان رفته بود، با قدردانی ‏از مسوولان گیلان که باعث استقبال مردم گیلان از آنان شده بودند، گفت: “ استقبال از رئیس ‏جمهور در چهارشنبه گذشته حادثه ای بی نظیر در جهان بود که معادلات جهانی را برهم می ‏زند.” با توجه به گفته های احمدی نژاد در هنگام بازگشت از گیلان یک مصاحبه فرضی با او ‏کرده ایم. فرضیات ما شامل چند مورد است.‏

فرض اول: فکر می کنید ده سال قبل وقتی خاتمی با امانپور مصاحبه می کرد، می توانست ‏حدس بزند که ده سال بعد فاطمه رجبی خواستار خلع لباس او خواهد شد؟ فکر می کنید اگر ده ‏سال قبل به اکبر گنجی که برای اثبات بدی فاشیسم جمله آیت الله خمینی را دلیل می آورد می ‏گفتند که ده سال بعد به آمریکا می روی و آنجا می مانی و وجود امام زمان را انکار می کنی ‏و توسط آقای مکارم شیرازی به عنوان مرتد شناخته می شوی، به ریش تان نمی خندید؟ فکر ‏می کنید اگر دوازده سال قبل به صدام حسین که وقتی از مردم یک روستای عراق خوشش ‏نمی آمد می توانست همه آن روستا را محو کند، می گفتند که ده سال بعد به جایی می رسی که ‏حتی یک سوراخ نمی توانی پیدا کنی که در آن پنهان شوی، می توانست باور کند؟ ده سال قبل ‏را تصور کنید، کلینتون، شیراک، شرودر، کوفی عنان، یاسر عرفات، بلر، طالبان، مشرف… ‏بقیه اش را خودتان تصور کنید….‏

فرض دوم: فرض کنیم احمدی نژاد تعارف نداشت و همانطور که فکر می کرد، حرف هایش ‏را صادقانه می گفت. اگر چنین بود، خلاصه سخنان رئیس جمهور در بازگشت از گیلان چنین ‏بود: “ مردم گیلان روز چهارشنبه گذشته حضور من را بهانه‎ ‎کرده و حادثه ای خلق کردند که ‏در دنیا بی نظیر بود‎.‎‏ حضور مردم در‎ ‎اینگونه صحنه ها معادلات جهانی را عوض می کند و ‏باور من این است که صحنه استقبال از من در گیلان ‏‎ ‎تجلی قدرت خدا است که به دست و قدم ‏بهترین انسان های دنیا مطرح می شود. همه مستکبرین دنیا امروز در برابر ملت ما به خاطر ‏استقبال مردم از من عقب نشسته اند. و درست در لحظه ای که دنیای مادی و خودخواه و‎ ‎نظامی گری با شکست روبرو شده است استقبال مردم گیلان از من برای ملت های دنیا می ‏تواند‎ ‎نوید خوبی باشد.” ‏

فرض سوم: ده سال گذشته است، محمود احمدی نژاد ده سال بعد احتمالا یا سفیر ایران در ‏افغانستان، یا رهبر حزب آبادگران، یا شهردار کرج، یا در صورت تغییر حکومت، احتمالا ‏مقاطعه کار یک موسسه ساختمانی در پاکستان است. فرض ما این است که همه چیز بخوبی ‏پیش برود و جمهوری اسلامی مانده باشد و احتمالا احمدی نژاد مثل میرحسین موسوی و ‏هاشمی و خاتمی پس از ده سال از کنار رفتن در گوشه ای مشغول زندگی معمول خودش باشد. ‏در این حالت یک خبرنگار گزارش سفر هفته قبل احمدی نژاد را در جایی پیدا می کند و ‏تصمیم می گیرد با او مصاحبه کند. ‏

مصاحبه روزنامه “ کیهان” در سال 1397 به سردبیری احتمالی محمد قوچانی( تا آن زمان ‏شریعتمداری سه بار شهید شده است) را با محمود احمدی نژاد، رهبر حزب آبادگران ایران ‏اسلامی و سفیر ایران در افغانستان را می خوانید:‏

مقدمه مصاحبه کننده: برای خیلی از خوانندگان روزنامه های ایران، بخصوص جوانان کشور ‏نام محمود احمدی نژاد، شاید خیلی مطرح نباشد، نه مثل ده سال قبل. شاید باور نکنید اگر ‏بگویم که محمود احمدی نژاد که در حال حاضر سفیر ایران در افغانستان است، در زمان ‏ریاست جمهوری اش شناخته شده ترین ایرانی در جهان بود و حتی یک بار تصویر او روی ‏جلد مجله تایم چاپ شد و حتی یک سال نزدیک بود به عنوان مهم ترین شخصیت سال انتخاب ‏شود. شش ماه قبل من برحسب تصادف متن سخنان آقای احمدی نژاد را در یکی از سفرهای ‏او به استان گیلان در آخرین سال ریاست جمهوری اش پیدا کردم، برایم باورنکردنی بود. با او ‏تماس گرفتم و متن نوشته را برایش فرستادم، او پاسخ داد که تمام متن واقعی است و او در آن ‏زمان واقعا این حرف ها را گفته بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم با او مصاحبه کنم. این ‏مصاحبه در خانه او در تهران، جایی که پر از عکس های او با رهبران جهان و هدایای آنان ‏به اوست، انجام شده است. آیا باور می کنید که یازده سال قبل، دیه گو مارادونا، مرد دوم ‏فوتبال جهان، پیراهنی با امضای خودش برای محمود احمدی نژاد فرستاد؟ اگر باور نمی کنید، ‏باید بگویم که اشتباه می کنید، من با چشمهای خودم آن پیراهن را در اتاق هدایای خانه محمود ‏احمدی نژاد، سفیر ایران در افغانستان که زمانی رئیس جمهور ایران بود، دیدم.‏

خبرنگار: آقای احمدی نژاد! حافظه تاریخی ایرانی ها ممکن است ضعیف باشد، لطفا از ‏خودتان بیشتر بگوئید.‏

احمدی نژاد: من محمود احمدی نژاد هستم که به عنوان خادم کوچک ملت و یک استاد ساده ‏دانشگاه و سفیر کنونی ایران در افغانستان و شهردار سابق کرج و رئیس جمهور سابق ایران ‏حرف می زنم و به سووالات شما پاسخ می دهم.‏

خبرنگار: ریاست جمهوری پس از آقای خاتمی چگونه بود؟

احمدی نژاد: شرایط آن روزها خیلی فرق می کرد، من بعد از ایشان رئیس جمهور شدم و این ‏یک واقعه عجیب بود. هیچ کس انتظارش را نداشت، حتی تا مدتهای طولانی برای نزدیکان ‏خودم هم عجیب بود. اما بتدریج یاد گرفتم که باید محکم حرفم را بزنم و همین موضوع به من ‏کمک زیادی کرد. توضیح دادنش سخت است. ولی در دوره من ایران بیشترین توجه بین ‏المللی را بخود جلب کرد….‏

خبرنگار: جالب است! شاید برخی از خوانندگان ما در این مورد اطلاع بیشتری داشته باشند، ‏و مطمئنا کسانی هستند که در مورد موقعیت بین المللی ایران در دوران شما تحقیق کردند، اما ‏من می خواهم در مورد سخنانی که در آخرین سفرتان به گیلان در سال 1388 کردید از شما ‏سووال کنم…. سفری در نه سال قبل‏

احمدی نژاد: البته آن سفر در پائیز سال 1387 انجام شد و دومین سفر من به پهندشت خطه ‏گیلان بود، من در دوران ریاست جمهوری به همه استانهای کشور سفر کردم. البته بعدا این ‏موضوع رسم شد، ولی کسی یادش نیست که این کار اولین بار در آن زمان انجام شد….‏

خبرنگار: بله، ده سال قبل در سفر به گیلان، شما مورد استقبال گروه زیادی از مردم این استان ‏قرار گرفتید و گفتید که “ مردم گیلان روز چهارشنبه گذشته حضور خادم خود را بهانه‏‎ ‎کرده و ‏حادثه ای خلق کردند که در دنیا بی نظیر بود.” منظورتان از خلق حادثه چه بود؟ چه حادثه ای ‏در آن سفر خلق شده بود؟

احمدی نژاد( می خندد): شاید برای شما عجیب باشد، راستش را بخواهید وقتی جمله خودم را ‏از دهان شما می شنوم برای خودم هم کمی عجیب است. ولی در آن زمان استقبال عجیبی ‏صورت گرفته بود که شاید باورنکردنی باشد، دهها هزار نفر از مردم به استقبال من آمده ‏بودند….‏

خبرنگار: این یک حادثه عجیب بود؟ و آیا واقعا فکر می کردید که این واقعه در دنیا بی نظیر ‏است؟

احمدی نژاد: نمی توانم بگویم که در دنیا بی نظیر بود، یعنی در آن زمان این طور به نظر من ‏می رسید، شاید بخاطر تاثیر بعضی از افراد دفتر ریاست جمهوری بود، در هر حال تعداد زیاد ‏جمعیت آدم را تحت تاثیر قرار می دهد، البته شاید گفتن این جمله که این واقعه در دنیا بی نظیر ‏بود امروز در نظرم درست نیست. ولی وقتی آدم زیر نور دوربین های عکاسی و صدها ‏دوربین قرار می گیرد، حتی ممکن است فکر کند که در هاله نور است، مدتی شایعه کرده ‏بودند که من گفته ام که هاله نور مرا احاطه کرد، باور می کنید؟‏

خبرنگار: جدا؟ نه، من نخواندم، در مورد آن دوره کتابهای زیادی نوشته نشده، البته کتابهای ‏جدی، من این مصاحبه را هم بزحمت در اینترنت پیدا کردم. داستان هاله نور چه بود؟ در این ‏مورد برایمان بگوئید….‏

احمدی نژاد: اگر یادتان نیست، بهتر است وقت خوانندگان محترم تان را تلف نکنم….‏

خبرنگار: بله، ممنونم. شما در سخنانی که در سال 1388 گفتید….‏

احمدی نژاد: در پائیز 1387….‏

خبرنگار: بله، در پائیز 1387 گفتید، اعلام کردید که “ حضور مردم در‎ ‎اینگونه صحنه ها ‏معادلات جهانی را عوض می کند و باور من این است که این صحنه ها‎ ‎تجلی قدرت خدا است ‏که به دست و قدم بهترین انسان های دنیا مطرح می شود.” من خیلی در مورد این صحنه فکر ‏کردم، آیا در واقعیت هم اتفاق خاصی افتاده بود که شما تحت تاثیر قرار گرفتید؟ چه معجزه ای ‏رخ داده بود؟ یادتان هست؟

احمدی نژاد: جمعیت خیلی زیادی بود و بشکل عجیبی انسان را متاثر می کرد، من یادم نیست ‏که آن روز دقیقا چه اتفاقی افتاد، شاید منابعی باشند که به این تجلی قدرت خداوند که من الآن ‏دقیقا یادم نیست چرا این کلمات را بیان کردم، پرداخته باشند. شاید بنوعی آدم حس می کرد که ‏تجلی قدرت خداوند را در اجتماع مردم می بیند، البته نمی دانم چگونه توضیح بدهم….‏

خبرنگار: یعنی شما فکر می کردید چون مردم برای سخنرانی شما جمع شده اند معادلات ‏جهانی عوض می شود و استقبال مردم از شما تجلی قدرت خداوند است؟ واقعا شما اینطور ‏فکر می کردید؟

احمدی نژاد: نه، مطمئنا منظورم این نبود. من ممکن است مثل خیلی از افراد اشتباهاتی در ‏دوره کاری ام داشتم، این طبیعی است، ولی یادتان باشد که من چهار سال رئیس جمهور بودم، ‏این چیزی که شما می گوئید نمی تواند حرف یک آدم معقول باشد….‏

خبرنگار: ولی شما این حرف ها را گفتید….‏

احمدی نژاد: مطمئنا منظورم این نبود، در حقیقت من یادم نیست که دقیقا در آن روز چه اتفاقی ‏افتاده بود. من حتی گفته بودم جلوی انتشار این سخنرانی را بگیرند، واقعیت این است که تا قبل ‏از اینکه من به گیلان بروم مسوولان کشور چند بار به گیلان رفته بودند و حتی دویست سیصد ‏نفر هم از آنها استقبال نکرده بودند. باور می کنید؟ وقتی من رفتم همه آمدند، نه اینکه بخواهم ‏بگویم من خیلی آدم بزرگی هستم، اصلا به حرف هایی که در مورد من گفته شده است توجه ‏نکنید، قبل از آن سفر در گیلان مردم اصلا مسوولان کشور را ندیده بودند و سازمان ملل در ‏این مورد سووال می کرد و من فکر می کنم بخاطر همین موضوع به آنجا رفتم. بعدا مردم از ‏ما استقبال کردند و همین باعث شد که معادلات جهانی عوض شود. فکر کنم موضوع همین ‏بود. اما در مورد تجلی خداوند، من بعید می دانم این کلمه را من گفته باشم، آن روزها حتی ‏اگر من هم چنین چیزی می گفتم کسی قبول نمی کرد.‏

خبرنگار: یعنی شما چنین چیزی نگفتید، یا خداوند در گیلان تجلی کرده بود؟

احمدی نژاد: من آن روزها کمی ناراحت بودم و تحت فشار بودم، دقیقا یادم نیست موضوع چه ‏بود، شاید یک احساس غیر منطقی، دقیقا یادم نیست….‏

خبرنگار: اما، تجلی قدرت خداوند به این راحتی نمی تواند باشد…..‏

احمدی نژاد: بله بله، همین طور است. نمی تواند باشد، بله، تجلی قدرت خداوند به این سادگی ‏نیست. ‏

خبرنگار: یعنی توضیح خاصی در این مورد ندارید؟ در مورد اینکه تجلی قدرت خداوند آیا ‏یک معجزه بود؟

احمدی نژاد: به نظرم بهتر است به موضوعات بعدی بپردازیم….‏

خبرنگار: اشکالی ندارد، نمی خواهم شما را ناراحت کنم، موضوع را عوض می کنیم، شما در ‏همان موقع در سخنان تان گفته بودید که “ همه مستکبرین دنیا امروز در برابر ملت ما به ‏خاطر خلق‎ ‎صحنه استقبال مردم گیلان از من عقب نشسته اند.” منظورتان از مستکبران چه ‏کسی بود؟ و چه عقب نشینی اتفاق افتاده بود؟ ‏

احمدی نژاد: البته در آن زمان همه چیز فرق می کرد. می خواهم بگویم که حتی شاید این ‏احساس وجود داشت که روس ها که ممکن است در آن موقع نسبت به دریای خزر موضع ‏تندی داشتند با روحیه استکباری با ما برخورد می کردند و حضور مردم گیلان می توانست ‏آنها را به عقب بنشاند، یک درگیری بزرگ بود، البته ما مشکلاتی هم با آمریکا داشتیم، ولی نه ‏در این حد…..‏

خبرنگار: ولی رابطه شما با روس ها خوب بود، نبود؟

احمدی نژاد: بله، تا حدی، ولی خیلی هم خوب نبود، ولی روسها نوعی روحیه استکباری ‏داشتند و لازم بود عقب بنشینند. ‏

خبرنگار: و این اتفاق در همان استقبال از شما رخ داد؟

احمدی نژاد: بله، فکر می کنم این موضوع تا حدی به همین صورت بود، البته می دانید در ‏همان دوره که من رئیس جمهور شدم دیه گو مارادونا هم پیراهنش را به من داد، با امضای ‏خودش، در آن زمان هر هفته یکی دو پیراهن به همین شکل برای من ارسال می شد. ‏

خبرنگار: بله، پیراهن مارادونا خیلی مهم است، امروز خیلی ها از دوران شما همان پیراهن ‏مارادونا یادشان مانده، هدیه جالبی است….‏

احمدی نژاد: بله، من بارها به آن پیراهن نگاه کردم، گاهی اوقات یک پیراهن نقش مهمی در ‏زندگی دارد. این حرفی است که شاید به عنوان رئیس جمهور می توانم به شما بزنم. ‏