من خوبم، این کافی نیست، من بهترین هستم. چرا نمی خواهید بفهمید، من موجودی عجیب و غیرمنتظره و بی نظیر هستم که در برخی شهرستانها و برخی کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا مردم مرا دوست دارند. مردم مرا با انگشت نشان می دهند و نام مرا می دانند، این یک حادثه عظیم برای بشریت و موضوع مهمی برای تاریخ ایران است….. البته ممکن است کمی طول بکشد تا احمدی نژاد این حرف ها را بگوید، مهم نیست، منتظر می مانیم، مطمئنم لحظه های باشکوهی در انتظار ماست. رئیس جمهور که هفته گذشته به گیلان رفته بود، با قدردانی از مسوولان گیلان که باعث استقبال مردم گیلان از آنان شده بودند، گفت: “ استقبال از رئیس جمهور در چهارشنبه گذشته حادثه ای بی نظیر در جهان بود که معادلات جهانی را برهم می زند.” با توجه به گفته های احمدی نژاد در هنگام بازگشت از گیلان یک مصاحبه فرضی با او کرده ایم. فرضیات ما شامل چند مورد است.
فرض اول: فکر می کنید ده سال قبل وقتی خاتمی با امانپور مصاحبه می کرد، می توانست حدس بزند که ده سال بعد فاطمه رجبی خواستار خلع لباس او خواهد شد؟ فکر می کنید اگر ده سال قبل به اکبر گنجی که برای اثبات بدی فاشیسم جمله آیت الله خمینی را دلیل می آورد می گفتند که ده سال بعد به آمریکا می روی و آنجا می مانی و وجود امام زمان را انکار می کنی و توسط آقای مکارم شیرازی به عنوان مرتد شناخته می شوی، به ریش تان نمی خندید؟ فکر می کنید اگر دوازده سال قبل به صدام حسین که وقتی از مردم یک روستای عراق خوشش نمی آمد می توانست همه آن روستا را محو کند، می گفتند که ده سال بعد به جایی می رسی که حتی یک سوراخ نمی توانی پیدا کنی که در آن پنهان شوی، می توانست باور کند؟ ده سال قبل را تصور کنید، کلینتون، شیراک، شرودر، کوفی عنان، یاسر عرفات، بلر، طالبان، مشرف… بقیه اش را خودتان تصور کنید….
فرض دوم: فرض کنیم احمدی نژاد تعارف نداشت و همانطور که فکر می کرد، حرف هایش را صادقانه می گفت. اگر چنین بود، خلاصه سخنان رئیس جمهور در بازگشت از گیلان چنین بود: “ مردم گیلان روز چهارشنبه گذشته حضور من را بهانه کرده و حادثه ای خلق کردند که در دنیا بی نظیر بود. حضور مردم در اینگونه صحنه ها معادلات جهانی را عوض می کند و باور من این است که صحنه استقبال از من در گیلان تجلی قدرت خدا است که به دست و قدم بهترین انسان های دنیا مطرح می شود. همه مستکبرین دنیا امروز در برابر ملت ما به خاطر استقبال مردم از من عقب نشسته اند. و درست در لحظه ای که دنیای مادی و خودخواه و نظامی گری با شکست روبرو شده است استقبال مردم گیلان از من برای ملت های دنیا می تواند نوید خوبی باشد.”
فرض سوم: ده سال گذشته است، محمود احمدی نژاد ده سال بعد احتمالا یا سفیر ایران در افغانستان، یا رهبر حزب آبادگران، یا شهردار کرج، یا در صورت تغییر حکومت، احتمالا مقاطعه کار یک موسسه ساختمانی در پاکستان است. فرض ما این است که همه چیز بخوبی پیش برود و جمهوری اسلامی مانده باشد و احتمالا احمدی نژاد مثل میرحسین موسوی و هاشمی و خاتمی پس از ده سال از کنار رفتن در گوشه ای مشغول زندگی معمول خودش باشد. در این حالت یک خبرنگار گزارش سفر هفته قبل احمدی نژاد را در جایی پیدا می کند و تصمیم می گیرد با او مصاحبه کند.
مصاحبه روزنامه “ کیهان” در سال 1397 به سردبیری احتمالی محمد قوچانی( تا آن زمان شریعتمداری سه بار شهید شده است) را با محمود احمدی نژاد، رهبر حزب آبادگران ایران اسلامی و سفیر ایران در افغانستان را می خوانید:
مقدمه مصاحبه کننده: برای خیلی از خوانندگان روزنامه های ایران، بخصوص جوانان کشور نام محمود احمدی نژاد، شاید خیلی مطرح نباشد، نه مثل ده سال قبل. شاید باور نکنید اگر بگویم که محمود احمدی نژاد که در حال حاضر سفیر ایران در افغانستان است، در زمان ریاست جمهوری اش شناخته شده ترین ایرانی در جهان بود و حتی یک بار تصویر او روی جلد مجله تایم چاپ شد و حتی یک سال نزدیک بود به عنوان مهم ترین شخصیت سال انتخاب شود. شش ماه قبل من برحسب تصادف متن سخنان آقای احمدی نژاد را در یکی از سفرهای او به استان گیلان در آخرین سال ریاست جمهوری اش پیدا کردم، برایم باورنکردنی بود. با او تماس گرفتم و متن نوشته را برایش فرستادم، او پاسخ داد که تمام متن واقعی است و او در آن زمان واقعا این حرف ها را گفته بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم با او مصاحبه کنم. این مصاحبه در خانه او در تهران، جایی که پر از عکس های او با رهبران جهان و هدایای آنان به اوست، انجام شده است. آیا باور می کنید که یازده سال قبل، دیه گو مارادونا، مرد دوم فوتبال جهان، پیراهنی با امضای خودش برای محمود احمدی نژاد فرستاد؟ اگر باور نمی کنید، باید بگویم که اشتباه می کنید، من با چشمهای خودم آن پیراهن را در اتاق هدایای خانه محمود احمدی نژاد، سفیر ایران در افغانستان که زمانی رئیس جمهور ایران بود، دیدم.
خبرنگار: آقای احمدی نژاد! حافظه تاریخی ایرانی ها ممکن است ضعیف باشد، لطفا از خودتان بیشتر بگوئید.
احمدی نژاد: من محمود احمدی نژاد هستم که به عنوان خادم کوچک ملت و یک استاد ساده دانشگاه و سفیر کنونی ایران در افغانستان و شهردار سابق کرج و رئیس جمهور سابق ایران حرف می زنم و به سووالات شما پاسخ می دهم.
خبرنگار: ریاست جمهوری پس از آقای خاتمی چگونه بود؟
احمدی نژاد: شرایط آن روزها خیلی فرق می کرد، من بعد از ایشان رئیس جمهور شدم و این یک واقعه عجیب بود. هیچ کس انتظارش را نداشت، حتی تا مدتهای طولانی برای نزدیکان خودم هم عجیب بود. اما بتدریج یاد گرفتم که باید محکم حرفم را بزنم و همین موضوع به من کمک زیادی کرد. توضیح دادنش سخت است. ولی در دوره من ایران بیشترین توجه بین المللی را بخود جلب کرد….
خبرنگار: جالب است! شاید برخی از خوانندگان ما در این مورد اطلاع بیشتری داشته باشند، و مطمئنا کسانی هستند که در مورد موقعیت بین المللی ایران در دوران شما تحقیق کردند، اما من می خواهم در مورد سخنانی که در آخرین سفرتان به گیلان در سال 1388 کردید از شما سووال کنم…. سفری در نه سال قبل
احمدی نژاد: البته آن سفر در پائیز سال 1387 انجام شد و دومین سفر من به پهندشت خطه گیلان بود، من در دوران ریاست جمهوری به همه استانهای کشور سفر کردم. البته بعدا این موضوع رسم شد، ولی کسی یادش نیست که این کار اولین بار در آن زمان انجام شد….
خبرنگار: بله، ده سال قبل در سفر به گیلان، شما مورد استقبال گروه زیادی از مردم این استان قرار گرفتید و گفتید که “ مردم گیلان روز چهارشنبه گذشته حضور خادم خود را بهانه کرده و حادثه ای خلق کردند که در دنیا بی نظیر بود.” منظورتان از خلق حادثه چه بود؟ چه حادثه ای در آن سفر خلق شده بود؟
احمدی نژاد( می خندد): شاید برای شما عجیب باشد، راستش را بخواهید وقتی جمله خودم را از دهان شما می شنوم برای خودم هم کمی عجیب است. ولی در آن زمان استقبال عجیبی صورت گرفته بود که شاید باورنکردنی باشد، دهها هزار نفر از مردم به استقبال من آمده بودند….
خبرنگار: این یک حادثه عجیب بود؟ و آیا واقعا فکر می کردید که این واقعه در دنیا بی نظیر است؟
احمدی نژاد: نمی توانم بگویم که در دنیا بی نظیر بود، یعنی در آن زمان این طور به نظر من می رسید، شاید بخاطر تاثیر بعضی از افراد دفتر ریاست جمهوری بود، در هر حال تعداد زیاد جمعیت آدم را تحت تاثیر قرار می دهد، البته شاید گفتن این جمله که این واقعه در دنیا بی نظیر بود امروز در نظرم درست نیست. ولی وقتی آدم زیر نور دوربین های عکاسی و صدها دوربین قرار می گیرد، حتی ممکن است فکر کند که در هاله نور است، مدتی شایعه کرده بودند که من گفته ام که هاله نور مرا احاطه کرد، باور می کنید؟
خبرنگار: جدا؟ نه، من نخواندم، در مورد آن دوره کتابهای زیادی نوشته نشده، البته کتابهای جدی، من این مصاحبه را هم بزحمت در اینترنت پیدا کردم. داستان هاله نور چه بود؟ در این مورد برایمان بگوئید….
احمدی نژاد: اگر یادتان نیست، بهتر است وقت خوانندگان محترم تان را تلف نکنم….
خبرنگار: بله، ممنونم. شما در سخنانی که در سال 1388 گفتید….
احمدی نژاد: در پائیز 1387….
خبرنگار: بله، در پائیز 1387 گفتید، اعلام کردید که “ حضور مردم در اینگونه صحنه ها معادلات جهانی را عوض می کند و باور من این است که این صحنه ها تجلی قدرت خدا است که به دست و قدم بهترین انسان های دنیا مطرح می شود.” من خیلی در مورد این صحنه فکر کردم، آیا در واقعیت هم اتفاق خاصی افتاده بود که شما تحت تاثیر قرار گرفتید؟ چه معجزه ای رخ داده بود؟ یادتان هست؟
احمدی نژاد: جمعیت خیلی زیادی بود و بشکل عجیبی انسان را متاثر می کرد، من یادم نیست که آن روز دقیقا چه اتفاقی افتاد، شاید منابعی باشند که به این تجلی قدرت خداوند که من الآن دقیقا یادم نیست چرا این کلمات را بیان کردم، پرداخته باشند. شاید بنوعی آدم حس می کرد که تجلی قدرت خداوند را در اجتماع مردم می بیند، البته نمی دانم چگونه توضیح بدهم….
خبرنگار: یعنی شما فکر می کردید چون مردم برای سخنرانی شما جمع شده اند معادلات جهانی عوض می شود و استقبال مردم از شما تجلی قدرت خداوند است؟ واقعا شما اینطور فکر می کردید؟
احمدی نژاد: نه، مطمئنا منظورم این نبود. من ممکن است مثل خیلی از افراد اشتباهاتی در دوره کاری ام داشتم، این طبیعی است، ولی یادتان باشد که من چهار سال رئیس جمهور بودم، این چیزی که شما می گوئید نمی تواند حرف یک آدم معقول باشد….
خبرنگار: ولی شما این حرف ها را گفتید….
احمدی نژاد: مطمئنا منظورم این نبود، در حقیقت من یادم نیست که دقیقا در آن روز چه اتفاقی افتاده بود. من حتی گفته بودم جلوی انتشار این سخنرانی را بگیرند، واقعیت این است که تا قبل از اینکه من به گیلان بروم مسوولان کشور چند بار به گیلان رفته بودند و حتی دویست سیصد نفر هم از آنها استقبال نکرده بودند. باور می کنید؟ وقتی من رفتم همه آمدند، نه اینکه بخواهم بگویم من خیلی آدم بزرگی هستم، اصلا به حرف هایی که در مورد من گفته شده است توجه نکنید، قبل از آن سفر در گیلان مردم اصلا مسوولان کشور را ندیده بودند و سازمان ملل در این مورد سووال می کرد و من فکر می کنم بخاطر همین موضوع به آنجا رفتم. بعدا مردم از ما استقبال کردند و همین باعث شد که معادلات جهانی عوض شود. فکر کنم موضوع همین بود. اما در مورد تجلی خداوند، من بعید می دانم این کلمه را من گفته باشم، آن روزها حتی اگر من هم چنین چیزی می گفتم کسی قبول نمی کرد.
خبرنگار: یعنی شما چنین چیزی نگفتید، یا خداوند در گیلان تجلی کرده بود؟
احمدی نژاد: من آن روزها کمی ناراحت بودم و تحت فشار بودم، دقیقا یادم نیست موضوع چه بود، شاید یک احساس غیر منطقی، دقیقا یادم نیست….
خبرنگار: اما، تجلی قدرت خداوند به این راحتی نمی تواند باشد…..
احمدی نژاد: بله بله، همین طور است. نمی تواند باشد، بله، تجلی قدرت خداوند به این سادگی نیست.
خبرنگار: یعنی توضیح خاصی در این مورد ندارید؟ در مورد اینکه تجلی قدرت خداوند آیا یک معجزه بود؟
احمدی نژاد: به نظرم بهتر است به موضوعات بعدی بپردازیم….
خبرنگار: اشکالی ندارد، نمی خواهم شما را ناراحت کنم، موضوع را عوض می کنیم، شما در همان موقع در سخنان تان گفته بودید که “ همه مستکبرین دنیا امروز در برابر ملت ما به خاطر خلق صحنه استقبال مردم گیلان از من عقب نشسته اند.” منظورتان از مستکبران چه کسی بود؟ و چه عقب نشینی اتفاق افتاده بود؟
احمدی نژاد: البته در آن زمان همه چیز فرق می کرد. می خواهم بگویم که حتی شاید این احساس وجود داشت که روس ها که ممکن است در آن موقع نسبت به دریای خزر موضع تندی داشتند با روحیه استکباری با ما برخورد می کردند و حضور مردم گیلان می توانست آنها را به عقب بنشاند، یک درگیری بزرگ بود، البته ما مشکلاتی هم با آمریکا داشتیم، ولی نه در این حد…..
خبرنگار: ولی رابطه شما با روس ها خوب بود، نبود؟
احمدی نژاد: بله، تا حدی، ولی خیلی هم خوب نبود، ولی روسها نوعی روحیه استکباری داشتند و لازم بود عقب بنشینند.
خبرنگار: و این اتفاق در همان استقبال از شما رخ داد؟
احمدی نژاد: بله، فکر می کنم این موضوع تا حدی به همین صورت بود، البته می دانید در همان دوره که من رئیس جمهور شدم دیه گو مارادونا هم پیراهنش را به من داد، با امضای خودش، در آن زمان هر هفته یکی دو پیراهن به همین شکل برای من ارسال می شد.
خبرنگار: بله، پیراهن مارادونا خیلی مهم است، امروز خیلی ها از دوران شما همان پیراهن مارادونا یادشان مانده، هدیه جالبی است….
احمدی نژاد: بله، من بارها به آن پیراهن نگاه کردم، گاهی اوقات یک پیراهن نقش مهمی در زندگی دارد. این حرفی است که شاید به عنوان رئیس جمهور می توانم به شما بزنم.