حرف اول

نویسنده
رهیار شریف

نگاهی به سلطه خرافات بر تلویزیون

این اعتماد که سلب می شود…

تلویزیون جمهوری اسلامی البته طبق قوانین داخلی ایران در اختیار هیات دولت و شخص رئیس جمهور نیست. بنابراین شاید در نگاه نخست نتوان ضعف کاری تلویزیون را به ناتوانایی دولت نسبت داد. اما حاکم شدن تفکر به اصطلاح اصولگرای موجود، بر تمام امور اقتصادی و فرهنگی کشور، یقیناً تلویزیون ملی و برنامه های آن را هم تحت تاثیر قرار داده و صدا و سیمای داخلی را نیز از این میهمان بد شگون بی نصیب نگذارده است.

 

 صدا و سیمایی که تحت نظارت مستقیم رهبر سیاسی و مذهبی ایران ادره می شود و رهبری که در سخنانش به صورت مستقیم از رئیس جمهور بحث برانگیز ایران حمایت می کند و افکار خود را به او نزدیک تر می داند بی شک جای رسانه ی ملی، رسانه ی حکومتی است و جای منافع مردم، منافع اهل قدرت را پشتیبانی می کند.

در این مقال، البته قصد بر آن نیست که دروغ ها و گزاف گویی های سالهای اخیر صدا و سیما را مد نظر قرار دهیم و دوباره و چندباره از وقاحتی بگوییم که به سادگی سخن ناصواب را جای حقیقت روز به خورد مردم و جامعه می دهد، چه در این باره بارها گفته اند و گفته ایم( هر چند آقایان را از پس تکرار دروغ، نه گوش شنوایی مانده و نه وجدان بیداری). القصه، بحث نخستین این نوشتار، گفتن از مجموعه مفاهیمی است که در سالهای اخیر به صورت پیوسته در سریال های جمهوری اسلامی تبلیغ می شود.

در این زمینه، آنقدرها هم جای تعجب باقی نیست البته، تلویزیون هم مانند هر رسانه ی دیگری، خواهی نخواهی افکار و عقاید صاحبان و گردانندگانش را تبلیغ می کند، اما سیستمی که مجال فعالیت را از بخش خصوصی گرفته  و تمام امکانات موجود داخل کشور را در انحصار خود قرار داده، باعث شده است تا تنها مجموعه های تلویزیونی فارسی زبان، تنها از طریق هم این یگانه رسانه ی موجود به دست مخاطبان برسد و امکانی برای رقابت نزد دیگران باقی نماند. در زمینه ی تاثیر گذاری مجموعه های تلویزیونی هم که چندان حرف و بحث خاصی میان اهاالی اندیشه و جامعه شناسان برقرار نیست. چه این حقیقت بر تمامی اهل فن آشکار است که مفاهیمی که توسط سریال های تلویزونی تبلیغ می شوند در ناخودآگاه اجتماعی جامعه رسوب می کند و کلامی که توسط این سریال ها استفاده می شود در خانه های نخستین زبان و گفتار مردم جا پیدا می کند.

 

حال براستی در این سالها ی آخیر، کدام حرف صواب از طریق تلویزیون به خورد جامعه رفته است؟ این مفاهیمی که آقایان “ ارزش ” نام کرده اند در علوم نوین انسانی نوین صاحب کدام جایگاه و مرتبت هستند؟ و آیا اساساً سوژه ی نیک دیروز را می توان طی اعصار و دوره های متفاوت به عنوان ارزش و باور اخلاقی به ناخودآگاه جمعی جامعه تزریق کرد؟

برای نمونه، هم این سریال “ فاصله ها ” که این روزها به تناوب از شبکه های متفاوت تلویزیون ملی ایران پخش می شود را بررسی می کنیم. متن فیلمنامه آدمک های قصه را به آسودگی تمام، سفید و سیاه کرده است. سفید ها ارزش های دینی را رعایت می کنند، صادق هستند و نکوکار و اگر سن و سالشان قد بدهد بی شک از اهالی جبهه و جنگ( آنهایی هم که زمان جنگ، هنوز هم قد اسلحه نبودند، غالباً از خانواده ی شهدا و اهالی جنگ می آیند). در مقابل سیاه ها همه اهل دروغ و ریا. آدم هایی که قصد تجربه ی راه های تازه دارند و به باورهای سنتی “ ارزش ” بی اعتنا هستند. روند قصه اینگونه پیش می رود که سرآخر معلوم شود تا یگانه راه آسوده زیستن هم این پایبندی به ارزش های سنتی انسانی است و تمسک به دین به مذهب( از نوع اسلامی اش ) برای میل به رهایی و آزادی.

حال جدا از نیک و شر دانستن این سری مفاهیم و به اصطلاح آقایان “ ارزش ” ها و بررسی این نکته که آیا مفاهیم دیروز در دنیای امروز نیز قابل کاربرد هستند و یا خیر، تنها به یادآوری این نکته بسنده می کنیم که در دنیای واقعیت و خارج از مرزهای قصه، کدامیک از مفاهیم ارائه شده، در رفتار آقایان به چشم می خورد؟

نگاهی ساده به رفتار حکومت و دولت دین مدار در سالهای گذشته، نشان می دهد که هیچیک از مفاهیم ارائه شده در رفتار سیاسی و فرهنگی آقایان وجود ندارد. حکومتی که در قصه های تلویزیون شخصی اش، مخاطب را از دروغ بر حذر می دارد، خود چگونه اینطور بر آتش کذب و خشم دامن می زند؟ حکومتی که راه های اطلاع رسانی را اینگونه ساده مسدود می کند، خبرنگاران و روزنامه نگاران را از کار بی کار می کند، به زندانشان می افکند و به شیوه ی قرون وسطایی شکنجه و زور، آنها را از ناکرده، پشیمان می کند، چگونه یارای صداقت دارد و رمق رفتار درست؟ آدمکهای این قصه ها، چگونه پول ربایی و نزولی را “ جنگ با خدا ” نام می کنند در حالی که در رفتار جامعه تمام منافع اقتصادی و ثروت های بادآورده، نصیب عده ای معدود از اهالی سپاه و بسیج می شود و ایشان را از راندخواری و حصول سرمایه ی ثابت ابایی نیست؟

کمی به نامه ی اخیر “ عیسی سحر خیز ” خیره شویم، به هتک حرمتی که از “ عبدالرضا تاجیک ” شده، دقیق شویم، به کمپ روزنامه نگاران آواره در ترکیه( و البته دیگر نقاط اروپا) نگاهی بیاندازیم، فیلم های “ مستند ” جمهوری اسلامی باب حوادث پس از انتخابات را از نو مرور کنیم، معاملات کلان اقتصادی سپاه را دگر بار به خاطر آوریم، تا کار قضاوت اندکی سهل گردد. آری، حکومتی که در رفتار با مخالفان و دگر اندیشان اینگونه برخورد می کند و این چنین راحت مفاهیم ساده ی اخلاقی و انسانی را زیر پا می گذارد، چگونه می تواند از صداقت و احسان و نکوکاری بگوید؟

حال، جدا از این موضوع ساده و سهل الادراک، بحث دگری نیز به موازات گشوده می شود، که این تبلیغات منفی و رفتار متضاد حکومت در گفتار و کردار، چه اثرات مخربی برای علم “ اخلاق ” به وجود خواهد آورد؟ نه آیا که این تضاد، اعتماد از مردمان سلب می کند؟ و نه آیا که “ اعتماد ” نخستین بنیان جملگی روابط بشری ست؟ جامعه ای از اعتماد تهی به کدام سو، توان رفتن دارد؟ و آدم های “ بی رابطه ” چه درکی از لذت و انسانیت خواهند داشت؟ آقایان! این همه تخریب و بی نظمی را نه آیا شما سبب سازید؟