سیاست های مردم محور

پروین بختیارنژاد
پروین بختیارنژاد

زمانی که شهروندان نقشی در تعیین سیاست خارجه ی دولتها نداشته باشند و نتوانند به دولتهای خود تفهیم کنند که ما طرفدار سیاست های آتش افروزانه در منطقه نیستیم. بلکه خواهان روابط هوشمندانه براساس منافع ملی و بدون خط ونشان کشیدن برای دولتها و ملتهای دیگرهستیم و می خواهیم ارتباط معقول و منطقی با سایر کشورها داشته باشیم، گوش شنوایی برای شنیدن این حرفها پیدا نمی شود.

در چنین شرایطی مردم پا به میدان خواهند گذاشت و سیاست خارجی و روابط بین الملل خود را، خود تعیین می کنند. چارچوبهای آن را خود معین می کنند و خط قرمز آنها هم می شود منافع ملی و معیارهای به رسمیت شناخته شده ی جهانی.

 یکی از تاثیرات سیاست خارجی مردم محور را می توان در سفرنامه های مسافران یا روزنامه نگاران خارجی مشاهده کرد. با مروری اجمالی به این سفرنامه ها، اولین نکته ای که تقریبا در تک تک آن نوشته ها ذکر شده این است که مردم ایران با حکومت و حاکمانشان بسیار متفاوت هستند. حتی برخی از آنها خطاب به هموطنان غربی خود می گویند : چرا باید به این مردم حمله شود؟ چرا چماق جنگ اینچنین بر سر مردمانی صلح دوست چرخانده می شود؟

 جمله جمله ی این سفرنامه ها حکایت از کشف نکات جدیدی است که نویسندگان آن تا قبل از سفر به ایران و مواجهه ی رودرروی آنان با مردم ایران، به آن پی نبرده بودند و هرگز با آن مواجه نشده بودند و به هنگام سفربه ایران است که به یک باره همه ی پیش فرضهایشان فرو می ریزد و آنها به تناقض میان اظهارنظر حاکمان و خواستها ی شهروندان آگاه می شوند.

سیاست خارجه ی شهروندان از زمزمه های اعتراضی شروع می شود و بعد از چندی همه گیر می شود و زمانی که تریبونهای دولتی خط کش خود را می گذارند تا خط خطوط بین المللی را تعیین کنند، در چنین شرایطی شهروندانی که مدتهاست تکلیف خود را با آن سیاستهای نامعقول مشخص کرده اند و اعتنایی به سیاستهای نوشته شده توسط دولتها ندارند، پا به میدان می گذارند و سخن از سیاست خارجه ی خود به میان می آورند.

سالها بود که در ایران شعار مرگ بر امریکا شده بود مقدمه ورود به هر بحثی، تا اینکه شهروندانی که سالها در کناری نشسته اند و می بینند چین و روسیه چگونه مشغول چپاول اموال ما هستند، از هر گوشه ای شعار هایی علیه چین و روسیه شنیده می شود.

 مردم ایران همواره روحیه حمایت از انسانهای تحت ستم را داشته اند، اما حمایتهای جاه طلبانه و جنگ محورانه اکثردولتها در این سه دهه اخیر در ایران، مردم را به سمت شعار “نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران”، کشاند.

 شهروندان ایرانی سالهاست که به حمایتها و کمک های مالی دولتها در ایران به احزاب و سازمانهای نظامی که برای مردم فلسطین جز جنگ و اشفتگی بیشتر ارمغانی نداشته، اعتراض داشتند. اما صدای اعتراضشان هرگز شنیده نشد و مردم نیز در یک فرصت به دست آمده، گفتند انچه را که سالها زمزمه کرده بودند.

در هشت ساله اخیر بیاد داریم که یکی از بخشهای مهم سفرهای خارجی محمود احمدی نژاد، خط و نشان کشیدن برای امریکا یا اسراییل بوده است، که بناگاه گفتگوهای دوستانه جوانان ایرانی با جوانان اسراییلی در فیسبوک ما را خیره بر آنچه که می دیدیم، کرد.

 زمانی که از تریبونهای رسمی شعارهایی مبنی بر حمایت از فعالیتهای هسته ای ایران داده می شد، از گفتگوهای مسافرین با راننده تاکسی تا صف نانوایی، تا نظرات مردم در فضاهای مجازی، سخن از حقوق مسلم دیگر به میان می آید. مانند: داشتن شغل هم حق مسلم ماست. آزادی هم حق مسلم ماست. آبادانی هم حق مسلم ماست.

همه این موارد ذکر شده سیاستهای شهروندانی است که گوش دولتها ناتوان از شنیدن آن است. اما زمینه های رشد اجتماعی آن هر روز بیشتر از دیروز مهیا می شود.

مردم ایران در 8 ساله اخیر فشارهای متعددی را تحمل کرده اند ولی برخواسته های خود همچنان پای فشرده اند، در چنین شرایطی این امکان وجود دارد که سیاستگذاریهای مردمی بتواند به جنبشی فراگیر برای گفتگو با جهانیان تبدیل شود. جنبشی که می تواند به تحریمهای اعمال شده که توان اندک مردم را مورد هدف قرار داده، اعتراض کند و در خصوص موضوعات مختلف با دولت خود و نیز دولتهای تحریم کننده باب گفتگو و مفاهمه را باز کند. صدایی که طی این سه دهه، با ابزارهای متعدد ضعیف نگه داشته شده و به گوش جهانیان نرسیده است.

 این جنبش مدنی توان برقراری چنین گفتگویی را دارد. تا مردم ایران از دغددغه های خود، از تاکید شان بر صلح و دوستی با دیگر ملتها بر اساس منافع ملی و سیاست خارجه ی مردم محور سخن بگویند.

پاگرفتن جنبش ضد تحریم خواهد توانست پایه های تضعیف شده نهادهای مردم محور را که در هشت سال اخیر به سستی گراییده قوتی تازه بخشد و با تازه کردن نفس خود، فصل تازه ای از تحرک اجتماعی را آغاز کند.