جنگ داخلی فلسطینی‌ها و مسئولیت ابوعمار

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

خشم ناشی از جنگ داخلی بین فلسطینی‌ها، مانع از آن می‌شود که با زبانی سرد و خشک مساله را تحلیل کنم.

آنچه در نوار غزه می‌گذرد، یک افتضاح و جنون تمام عیار است و جز به زبان بد و بیراه نمی‌توان در باره آن سخن گفت.

اما ما در ایران، از زبان بد و بیراه خسته و بیزار شده‌ایم و می‌خواهیم در باره غم انگیزترین رویدادها نیز سخنی بی‌طرفانه بشنویم، هر چند که خشک و سرد و بی‌روح باشد.

وقتی که انتفاضه دوم آغاز شد من در زندان بودم و به منابعی که بتوانم تحلیلم را به روز کنم، دسترسی نداشتم. با این حال، همین که شنیدم انتفاضه دوم رنگ مسلحانه به خود گرفته است، با دریغ و درد گفتم، وای به حال فلسطینی‌ها!

این نظر را پس از آزادی از زندان هم مطرح و تاکید کردم که فلسطینی‌ها برای دستیابی به حقوق خود بهتر است که انتفاضه دوم خود را مانند انتفاضه نخست، به صورت اعتراض مدنی در آورند و از مسلحانه کردن آن بپرهیزند، اما کسانی که قادر به دیدن فاصله‌ای بیش از نوک دماغشان نیستند و یا نان خود را در خونریزی و خشونت می‌بینند، فریاد بر آوردند که فلانی حامی رژیم صهیونیستی است و مخالف مبارزه مردم فلسطین.

احتیاجی به نبوغ نداشت تا بتوان سرانجام انتفاضه مسلحانه آن هم از نوع عملیات انتحاری را برای فلسطینی‌ها حدس زد. طبعا می‌شد دید که همه دستاوردهای انتفاضه اول به باد خواهد رفت و سرزمین‌های فلسطینی در منجلاب میلیتاریسمی افسار گسیخته غرق خواهد شد.

اصرار من بر نظراتم، خشم دوستان اصلاح طلب از جمله دوست عزیزم آقای محسن آرمین و همینطور آقای دکتر مهاجرانی را برانگیخت و آن دو بحثی قلمی را با من در روزنامه بنیان در انداختند که البته بنیان روزنامه هم در پی این بحث بر افتاد!

به باور من، آن دو دوست از مسائل فلسطین بی‌اطلاع نبودند و در بحث تلخی که بین‌مان درگرفت، حسن نیت داشتند، اما به گمانم آنها به مصائب فلسطینی‌ها بیشتر از عینک عواطف خود می‌نگریستند و از همین رو، به فاجعه‌ای که دیر یا زود فرا می‌رسید، باور نداشتند.

به هر حال، بر کسانی که از این سوی دنیا به فلسطین نگاه می‌کردند، حرجی نیست، تعجب من از مرحوم ابوعمار است که چطور مردی با آن میزان از سابقه و تجربه متوجه نشد که انتفاضه مسلحانه چه مشکلات غامض و پیچیده‌ای برای فلسطینی‌ها به بار خواهد آورد.

من همواره مدافع ابوعمار بوده‌ام و در واقع دفاع از او بود که مارک حمایت از اسراییل را برای من به همراه آورد.

اما امروز که به گذشته می‌نگرم، نمی‌توان سهم ابوعمار را در فجایعی که اکنون در فلسطین جریان دارد، نادیده بگیرم. او در واقع نتوانست بفهمد که انتفاضه مسلحانه در سرزمینی که انباشته از گروههای سیاسی و مذهبی است و هیچ گروهی اقتداری برای دولت ضعیف برآمده از پیمان اسلو به رسمیت نمی‌شناسد، فقط سبب رشد میلیتاریسم، هرج و مرج و مسابقه گروهها و دسته‌ها برای افراط بیشتر می‌شود.

شاید هم ابوعمار به این مساله آشنا بود، اما به خطر افتادن موقعیت شخصی‌اش مانع از آن شد که تصمیم درست بگیرد.

به نظر می‌رسد ابوعمار در سال‌های پایان زندگی‌اش نوعی بازی سیاسی نه چندان دوراندیشانه‌ای را برای بقای خود آغاز کرد. این بازی هر چند که سبب حفظ موقعیت او تا آخر عمرش شد، اما جامعه فلسطینی را بر پایه‌ای استوار ساخت که دیگر نتواند روی ثبات را ببیند.

ابوعمار 17 دستگاه امنیتی، نظامی و انتظامی برای دولت کوچک خود شکل داد و از رقابت بین آنها برای تحکیم قدرت خود استفاده کرد. این 17 دستگاه اما تنها نیروهای مسلح در سرزمین فلسطین نبودند، همه گروههای سیاسی اعم از مذهبی و مارکسیست و لائیک شبه نظامیان وابسته به خود را تقویت کردند و آنها را برای افزایش قدرت و نفوذ خود به کار گرفتند.

تا دوره‌ای که حملات شبه نظامیان متوجه اسراییل بود، از نقطه نظر داخلی برای فلسطینی‌ها جای نگرانی نداشت، اما هنگامی که اسراییل حملات را پرهزینه و مشکل کرد و شبه نظامیان را به تجدید نظر در رفتارشان واداشت، هر گروهی با قبیله‌ای پیوند خورد و با نادیده گرفتن قانون، سرزمین‌ها را در هرج ومرج فرو برد.

هرج و مرج هم غایت ماجرا نبود. هم اکنون نظامیان و شبه نظامیان حامی حماس و فتح برای کنترل چند اردوگاه چنان به قلع و قمع یکدیگر مشغولند که گویی برای تسخیر جهان به نبرد برخاسته اند.

این تازه شاید اول کار باشد. در نوار غزه حدود ده گروه مسلح به فعالیت مشغولند که هر از گاهی ماهیت یکی از آنها افشاء می‌شود. گروه لشکر اسلام با ربودن آلن جانستون خبرنگار بی بی سی هویت خود را فاش می‌کند و گروه شمشرهای حقیقت با تهدید مجریان زن تلویزیون و اینکه اگر به صورت خود نقاب و پوشه نزنند گلوی آنان را گوش تا گوش خواهد برید!

دریغ و آه که افراطگرایی و خشونت در دنیای اسلام به فضیلت تبدیل شده و اندکی بلوغ فکری وسیاسی حکم کیمیا پیدا کرده است!