از حادثه ای تو را خبر خواهم کرد…
علی چکاو، عکاس، نقاش و صخره نگار ایرانی است که در پی حوادث پس از انتخابات که به قول او نقض وقیحانه ی حقوق شهروندان است، به ثبت هنری-تاریخی رویدادهای اخیر روی آورده است. او می گوید که حین صخره نگاری، خودش را چنان نقالی می دیده که در سکوت، جای شاهنامه، روزگار خودش را روایت می کند… مشروح این گفت و گو را در ادامه ی این صفحه از پی بگیرید…
آقای چکاو، سوال اول من، درباره ی ایده ی اولیه ی کار است، چه شد که تصمیم گرفتید وقایع اخیر را صخره نگاری کنید؟
چون ماندگاری این پیام از هر چیز دیگری برایم مهمتر بوده است. و سنگها و صخرهها، حس می کنم بیش از هرچیز دیگری میتوانست وفادار باشد. گواه این قضیه آثار به جای ماندهایست که از هزاران سال پیش تا به امروز برای ما به عنوان انسان معاصر، باقی مانده است. در مورد سبک این نقاشیها هم باید بگویم که من به شیوهی اجدادی ام این همه را نقش کردهام، چرا که این فرم ها بی پیرایه است و زبانی جهانی دارد. و هر کسی از هر قوم و نژادی می تواند با کار ارتباط برقرار کند.
درباره ی طرح هایی که صخره نگاری کردید، توضیح بیشتری بدهید لطفآً، این طور که پیداست، بیشتر از رنج و درد گفنه اید و نبرد نابرابر زندگی… درست است؟
من در ایران به دنیا آمدهام و در ایران زندگی کرد ام و تا جایی که خودم را میشناسم هرگز نسبت به کشورم بیتفاوت نبودهام. این را از انتخاب سوژههایم برای کارطی سالهای گذشته، ازقبیل سانسور، جامعهی بسته، وضعیت انسانها در اجتماع وغیره که در طی این مدت اجرا کردهام به روشنی میتوان فهمید.
حالا، بعد از انتخابات خردادماه سال گذشته و جنایتها و خشونتهایی که پس ازآن اتفاق افتاده است که به زعم من نقض با وقاحت حقوق انسانی مردم سرزمینم است، هرگز نمیتوانم بهعنوان کسی که دغدغهی کار هنری دارد به این اتفاقات مثل تابلوهای طبیعت بی جان نگاه کنم و از آن عبور کنم. یا با ژستهای روشنفکرانه از بیرون به محیطم نگاه کنم که مبادا مواضع فلسفیام برای تریبونهای آینده به جرم هیجانزدگی، خدشهدار شود. من در زمان حال نفس میکشم با تمام ابعاد خودم. مختصات خودم را بهعنوان یک نقطه، نسبت به همین نمودار زمان و مکان در میابم.
این پروژه نیز صخرهنگاریهایی ست که این همه را روایت میکند. و همانطور که در نمایشگاه اینترنتی این پروژه مطرح کردهام این نقاشیها حاصل آمیزش سنگ و درد است و انگیزهی اصلی من بهعنوان یک انسان قبل از هرچیزی شهادت دادن است.
درباره ی نقاشی بر روی سنگ که عادت دیرین انسان است، همیشه این نکته شنیده می شود که انسان با نقاشی سعی داشته تا طبیعت را مهار کند و نخست شکارش را به اصطلاح در صفحه ی نقاشی به دام بیاندازد… می خواستم بدانم امید شما در لحظه ای که می کشیدید چه بود؟ آن جادوی نقاشی اولیه، در این کار هم حضور داشت یا نه؟
احساس من نیز حین اجرای این کار ها می شود گفت غم و امید توأمان بود، بیشتر خودم را به مثابه نقالی میدیدم، که در سکوت، به جای شاهنامه، زمانه خودش را روایت می کند. نه از جادو خبری هست و نه از شکار، ما با واقعیت سر و کار داریم و قربانی که هرگز شکار نشده بلکه به خاطر خواست و در راه هدفش کشته شده است و این یک انتخاب است نه یک اتفاق، کمااینکه به رغم تمام تهدید ها شاهد حضور مردم در صحنه بوده و هستیم.
برخورد مردم با این کارها چطور بوده است؟ اساساً این کارها در معرض دید دیگران هم هست یا نه؟
سؤال جالبی ست، چون من در حین انجام این نقاشیها که چند روز زمان برده است با افراد مختلفی برخورد داشتم. بعضی از آنها بومی منطقه، بعضیها مسافران هندی که از شهرهای دیگر آمده بودند و عدهای نیز توریستهای خارجی بودند. که صحبتهای جالبی بینمان رد و بدل میشد. بهطور مثال یک مرد بومی آمد و به دقت شروع کرد به تماشای نقاشیها وسپس گفت این نقاشیها جدا از منظور خودتان، مرا به یاد سرگذشت شهرم میاندازد. زمانی که مسلمانان حمله کردند همه را کشتند و همه جا را ویران کردند. یا گروهی نوجوان که از یکی از شهرهای شمالی برای سفر به آنجا آمده بودند مرا به روستای خودشان دعوت کردند تا آنجا نیز نقاشی کنم. و توریستهای خارجی که با آنها برخورد داشتم به محض آن که میفهمیدند کجایی هستم، متوجه موضوع کار می شدند و در بارهی وضعیت ایران از من سؤال میکردند. حتی یکی از آنان به محض دیدن یکی ازکارها، که به راهپیمایی اعتراضی مردم در 25 خرداد مربوط میشد میدان آزادی را که به شکل نمادین کار کرده بودم، فوراً شناخت و گفت عکسهای آن را قبلاً دیده است. در کل این برخوردها برای من تجربهی جالبی بود.
کار، تنهایی، نقاشی و وطنی که از آن فاصله داشتی اینها لابد در همه حال با تو بوده… می توانی از دغدغه های ذهنی ات برایمان بگویی، آنزمان که بر دل سنگ نقش سبز می کشیدی؟
میتوانم بگویم، اصلیترین انگیزهی من از این نقاشیها، شهادت دادن است. من به عنوان یک انسان، قبل از هرچیز دیگری شاهد همه چیز بودهام. شاهد ظلمی که به مردم سرزمینم می شود، شاهد انسانهای شریفی که در کنار هم در خیابان دویدهایم و مرگشان را به چشم دیدهام. گلولهای که با کسری از ثانیه هدفش میتوانست، من باشم. حالا امروز اگر که هنوز زنده ام، بایستی که شهادت دهم. نه به خاطر اینکه تنها چیزی را نشان داده باشم، بلکه احساس می کنم برای بودنم باید دلیلی داشته باشم.
درباره ی برنامه های آتی تا ن هم توضیح بدهید لطفاً… این طرح ها در کدام مناطق دنیا تکرار خواهند شد؟
در ابتدا قصد داشتم این کار را در ایران اجرا کنم. حتی چند منطقه را که به لحاظ بافت طبیعی با کارم سازگار بود را انتخاب کرده بودم. ولی باتوجه به فضای شدید امنیتی و خفقان در ایران و دیگر اینکه نقاشیهایم به واسطه به روز بودن موضوعات، به گونه ایست که با اولین نگاه می شود به ماهیت آن پی برد، اجرای این کار، غیر ممکن به نظر میرسید، ضمن اینکه نمیخواستم پیش از اجرا و نمایش آن، متوقف شود. به همین خاطر این کار را به زمان بهتری موکول کردم و از آن جا که هدفام اجرای این نقاشیها در نقاط مختلف بود، برای شروع، هند گزینه خوبی به نظر میرسید چرا که پیش تر نیز دو بار به آنجا سفر کرده بودم و فضای آنجا را به خوبی می شناختم و مطمئن بودم بی هیچ مشکلی نقاشیهایم را میتوانم اجرا کنم.پس از این تجربه، حالا قصد دارم این صخره نگاری ها را درکشور های دیگری نیز روایت کنم.که بدین منظور در حال برنامه ریزی هستم. البته برای تحقق این هدف، در سایت نمایشگاه هم اعلام کرده ام که از کمک تمامی دوستان در سراسر دنیا، برای گسترش این پروژه صمیمانه سپاس گذار خواهم بود که خوشبختانه ارتباطات خوبی به همین واسطه برقرارشده است که من را نیز برای ادامه کار در جاهای مختلف مصمم تر کرده است.
http://www.wix.com/chakav/chakav