سعید لیلاز عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی در گفتگو با خراسان، خبر از ائتلاف و اتحاد اصلاحطلبان و اعتدالیون حول محور سهگانهی هاشمی، خاتمی و روحانی داده است. وحدت حول این اشخاص، به قصد حضور فعال و وسیع در انتخابات مجلس شورای اسلامی است. چنین وحدتی در انتخابات آتی مجلس خطایی استراتژیک است که جبههی “اصلدال” (اصلاح – اعتدال) هماکنون باید نسبت به آن تحلیل و ارزیابی دقیق و موضع پیشگیرانه داشته باشند.
مثلث هاشمی، خاتمی، روحانی، در انتخابات ریاستجمهوری به جا و ائتلافی استراتژیک بود که در کنار دیگر مولفهها (از جمله ادامه و به سرانجام رساندن گفتگوهایی که پیش از انتخابات در رابطه با انرژی هستهای آغاز شده بود) موجب پیروزی جبههی اصلدال شد و سرعت روند تخریب بنیانهای سیاسی و اقتصادی و… کشور را کاهش داد. امابه نظر می رسد تشکیل این ائتلاف در انتخابات مجلس به لحاظ استراتژیک امری خطاست. در زیر به دلایل چرایی خطا بودن این راهبرد میپردازیم.
1 – عوامل تاثیرگذار در نتیجهی انتخابات مجلس با انتخابات ریاستجمهوری متفاوت است. در انتخابات مجلس مولفههایی دخیلند که ائتلاف شخصیتهای شاخص کمتر میتواند روی نتیجهی آن، خصوصاً در شهرستانها تاثیرگذار باشد. رقابتهای قومی و فامیلی، کم توجهی عامهی مردم به جریانات سیاسی، نفوذ معتمدین شهر و روستا و محله و فامیل و… روی رای مردم، توجه مردم به مشکلات شهری و کم توجهی به مشکلات و معضلات ملی در این انتخابات، موضع غیرسیاسی مردم نسبت به آن و… اندک نمونههایی از انبوه عواملیهستند که تاثیر ائتلافات سیاسی در پایتخت را خنثی میکند. نمونههای بسیاری در شهرها و شهرستانها وجود دارند که مردم علیرغم مخالفت سیاسی با نامزدی، اما چون نقش و تاثیر وی در مجلس را جهت بهبود وضع شهر مثبت دانسته اند، به وی رای دادهاند. این دست نمونهها همه ترجمان تاثیر محدود و اندک ائتلافات سیاسی مرکز، در نتیجهی انتخابات مجلس در شهرستانهاست. لذا جبههی اصلدال به جای ایجاد چنین ائتلاف و اتحادی بهتر است که از هماکنون شعبههایی در شهرها و شهرستانها ایجاد و فعال کند که هم به معرفی نیروهای نزدیک به این جبهه بپردازند و هم در آینده نقش ستادهای انتخاباتی را ایفا کنند.
2 – حسن روحانی با معرفی خود و همراهانش به عنوان جریان اعتدال وارد انتخابات ریاستجمهوری شد که کنار کشیدن عارف و حمایت خاتمی و هاشمی رفسنجانی موجب رایآوری و پیروزی وی شدند. در واقع بخشی عمده از آرایی که به نام وی در صندوقها ریخته شد، آرای اصلاحطلبان، نیروهای مستقلی چون ملی – مذهبی و نهضت آزادی، فعالان جنبش سبز و… بود. با این حال اما، بعد از پیروزی وی، برخی از فعالان سیاسی و مطبوعاتی تلاش کردند گفتمان اعتدال را در کنار و به موازات گفتمان اصلاحات و اصولگرایی در درون ساختار قدرت ایجاد و ترویج کنند. این بخش از فعالان، اعتدال را به عنوان جریانی “نومحافظهکار” معرفی کرده که از میانهروی سیاسی، اقتصاد بازار و جذب و ادغام در اقتصاد جهانی و… دفاع میکنند. اگرچه جریانی با این خاصهها و مشخصهها نضج سیاسی نیافته و از پایگاه اجتماعی مشخصی برخوردار نیست، اما از فرصت پیشرو میتواند استفاده کند و انتخابات مجلس شورای اسلامی را به زمینه ای برای جهش (موتاسیون) سیاسی – اجتماعی دوم (اولی انتخابات ریاستجمهوری بود)، جهت نضجگیری سیاسی و ایجاد پایگاه اجتماعی تبدیل کند.
جامعهی سیاسی ایران نیازمند جریانی نومحافظهکار با رویکردی عقلانی در مواجهههای سیاسی و اقتصادی است. راست جدیدی که میتواند با عقلانیت سیاسی خلاءهای موجود در فضای سیاسی و اجتماعی را پر کند و مجال بروز تندرویها و افراطهای بزنگاهی و هرازگاهی را هرچه محدودتر سازد. جریان اعتدال میتواند نقش راست جدید در ایران را خوب بازی کند، اگر از فرصتهای انتخاباتی برای اکمال نضج سیاسی بهره ببرد و استفاده کند. ائتلاف اولیهی این جریان نوپای سیاسی با اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو، قوام و شکلگیری آن را اگر نه نابود، اما به شدت دچار تاخیر میکند. تاخیری که ممکن است نتیجهاش نوزادی بیمار و ناقصالخلقه باشد. احزابی چون “کارگزاران” و “اعتدال و توسعه”، سلولهای اولیه و نطفههای شکلگیری این جنین سیاسی – اجتماعی هستند که به واسطهی ضعف جدی در پایگاه اجتماعی و نداشتن استراتژیستهای سیاسی، همیشه زیر سایهی دو جریان اصولگرا (کمتر و در دورهی آغازین شکلگیری) و اصلاحطلب بودهاند. اکنون اما هرچند به واسطهی تحمیلهای سیاسی از جانب حاکمیت و رد صلاحیتهای گسترده، در انتخابات پیشین توانست بر صدر نشیند و این صدرنشینی سیاسی را باید در فرصتهای پیشرو تبدیل به جریانسازیای با پایگاه اجتماعی کند. در انتخابات پیشرو جریان اعتدال با ارائهی برنامههای ملی، استانی و شهری و… و اتخاذ استراتژیهای درست انتخاباتی میتواند گفتمان خود را مستقل از اصلاحطلبان معرفی و از پناهگاه قدرت به منظور کسب پایگاه اجتماعی و حضور مداوم سیاسی استفاده کند. لذا این گفتمان نوپا نباید از فرصت انتخاباتی پیشرو به سادگی عبور کند و لازم است که به طور مستقل لیست و برنامه ارائه دهد و به مرور از زیر سایهی اصلاحطلبی خروج کند.
3 – آیتالله هاشمی رفسنجانی اگرچه پدر معنوی جریان اعتدال است و مشی سیاسیش به این طیف نزدیکتر از هر طیف و جریانی دیگر است، و اگرچه در دوران اصلاحات بیشترین ضربه را از مواضع و مواجههی اصلاحطلبان خورد و… اما بعد از انتخابات سال ۸۸ و اتخاذ مواضع معقول و مبتنی بر روشهای میانهروانه، توانست هم در قدرت بماند و هم از محبوبیت و مقبولیت در میان اصلاحطلبان برخوردار شود. لذا در جایگاه تاریخی و سیاسی مشخصی قرار گرفته که لازم است به موضوعاتی چون مجلس شورای اسلامی به صورت مستقیم و علنی ورود نکند. نه اینکه انتخابات مجلس از اهمیت کمی برخوردار است یا اینکه به آن کم توجهی شود، بلکه موقعیت سیاسی وی بعد از دو انتخابات ۸۸ و ۹۲ به گونهای است که ورود ایشان به رقابتهای انتخاباتی مجلس در سطح تعیین و تایید لیست یا حمایتهای فردی و جمعی ضروری نیست.
سیدمحمد خاتمی، به علت قهر رهبری نظام نسبت به وی و با توجه به حساسیتی که هستهی سخت قدرت روی او دارند، از موقعیت هاشمی در ساختار قدرت برخوردار نیست و همین، حضور وی در رقابتهای انتخاباتی به عنوان معرف و حامی و هادی و… را بلااشکال میکند و لازم است که با تمام توان و امکان از پایگاه اجتماعی خود به منظور پیروزی لیست اصلاحطلبان استفاده کند. هاشمی اما چنین مواضعی را نمیتواند و نباید اتخاذ کند. هاشمی در میان اصولگرایان نیز دارای پایگاه و حرمت است و با اتخاذ مواضع انتخاباتی نباید این پایگاه را از دست بدهد. ایشان اگر از نامزدهای اصلاحطلب یا اعتدال که در رقابت با نامزدهای اصولگرا قرار میگیرند حمایت کند، پایگاه خود را در میان اصولگرایان از دست میدهد. اصولگرایان را نباید با جبههی پایداری یکی دانست و انفکاک و جدایی روزافزون این دو، تلاشی مبتنی بر عقلانیت سیاسی است.
ضرورت و اهمیت عنصر ملی و بینالمللی در انتخابات ریاستجمهوری، با توجه به ویرانیهای اقتصادی و در جریان بودن پروندهی هستهای و تحریمهای جهانی، ایجاب میکرد که ائتلافی ملی برای جلوگیری از پیروزی نامزدی نزدیک به جریان راست افراطی، ایجاد شود. ائتلافی که برخی اصولگرایان نیز در آن شرکت کردند و به نفع روحانی رای دادند. اما در انتخابات مجلس با همهی اهمیت و حساسیتی که دارد، نباید هاشمی رفسنجانی در ائتلاف اصلاحطلبان حضور پیدا کند و بهتر است که جز در موراد کلی و کلان به موضوع انتخابات ورود نکند. نه تنها حضور هاشمی رفسنجانی که اساساً ائتلاف اصلاحطلبان و اعتدالیون موجب ضعف مفرط اصولگرایان معقول و معتدل در مقابل راست افراطی و جبههی پایداری میشود. اصولگرایانی چون مطهری بین دو سنگ آسیاب جبههی اصلدال و افراطیون راست قرار میگیرند و چهرههای ناشناختهترشان ممکن است از حضور در مجلس باز بمانند.
بیطرفی هاشمی نسبت به جریانات اصولگرا، اصلاحطلب و اعتدالیون ضرورتی استراتژیک در انتخابات مجلس است. در واقع هاشمی رفسنجانی باید نسبت به این جریانات سهگانه بیطرف و در مقابل افراطگرایی، خشونتطلبی و جنگخواهی، فساد و رانت و… موضع مخالف بگیرد تا موجب تقویت همزمان اصلاحطلبی، اعتدالی و اصولگرایی در مقابل افراطگرایی شود.
4 – هستهی سخت قدرت در تلاش است که اصلاحطلبان را از مناسبات سیاسی معطوف به قدرت حذف کند. قابل پیشبینی است که بسیاری از شخصیتها و چهرههای اصلاحطلبی که از جانب هستهی سخت قدرت تحت نام فتنهگر معرفی میشوند، مجال حضور نیابند. آنها یا خود شرکت نمیکنند (که البته این خطایی بزرگ است) یا با سد سدید نظارت استصوابی مواجه میشوند. بنابراین ائتلاف اصلاحطلبان و اعتدالیون حجم و گسترهی رد صلاحیتها را بیشتر میکند و چه بسا چهرههای کمتر شناخته شدهی شهرستانها نیز تنها به واسطهی حمایت اصلاحطلبان و رهبران آنها چون خاتمی رد صلاحیت شوند. جریان اعتدال با ارائهی لیست مستقل و معرفی نیروهای خود در شهرها و شهرستانها میتواند از ریزش استصوابی جلوگیری کند و با معرفی چهرهها و شخصیتها میانسال و کمتر شناخته شده، احتمال کرسیگیری مجلس را برای خود و اصلاحطلبان بالا ببرند. حساسیت روی لیستی که حامیان و همراهان رئیسجمهوری معرفی کنند، کمتر خواهد بود. بنابراین نباید با ائتلاف احتمالی این حساسیت را فزونی بخشند.
5 – جریان اعتدال، بیرون از دولت، نباید خود را محدود در فعالیتهای مطبوعاتی و تئوریک کند. اگرچه این نوع فعالیتها برای نضجبخشی به این گفتمان ضروری و لازم است، اما کافی نیست. این جریان با محوریت دولت، بهتر است که از فرصت انتخابات پیشرو جهت جذب و معرفی کادر اجرایی و عملیاتی بیشترین استفاده را ببرد و با ائتلاف احتمالی، چنین مجال مناسبی را برای خود تنگ نکنند. ستادهای انتخاباتی بهترین “پاتوقها” برای جذب و فعالیت کادر اجرایی است. کادری که بیشترین نقش حمایتی و همراهی را میتوانند برای دولت و در ادامه، در درون گفتمان اعتدال ایفا کنند. حامیان و همراهان رئیسجمهور با محوریت گفتمان اعتدال، با ارئهی لیست مستقل و ایجاد ستادهای انتخاباتی، میتوانند به جذب نیروی جوانی که به هر علت و دلیلی از همراهی با اصلاحطلبان و اصولگرایان و دیگر جریانات و نیروهای مستقل بازمانده یا فاصله گرفتهاند، بپردازند و بعد از انتخابات با ادغام ستادها به ایجاد محفلهای سیاسی و اجتماعی و تقویت کمی و کیفی گفتمان اعتدال همت گمارند. گفتمان اعتدال به منظور باز کردن جایی مناسب در مناسبات و تناسبات سیاسی و اجتماعیِ درون و برون قدرت نیاز به کنش سیاسی و حضور توامان تئوریک و پراتیک در عرصههای عمومی دارد. یک گفتمان تنها با روزنامه و رسانه و انتشار یادداشت و مقاله نمیتواند صاحب نقش و جایگاه گردد. اعتدالیون اکنون که از هژمونی قوهی مجریه برخوردارند، اگر نتوانند به کنش سیاسی در عرصههای عمومی و پخش کنشگران سیاسی و اجتماعی در گسترهی ملی بپردازند، با از دست دادن این فرصت هژمونیک کار برایشان دشوارتر خواهد شد.
6 – جریان اعتدال از فرصت پیشرو می تواند به عنوان محکی برای سنجش میزان اقبال عمومی و استقبال اجتماعی نیز استفاده کند. این جریان وقتی مدعی گفتمانی مستقل از اصلاحطلبی و اصولگرایی و… شده و در صدد است که به عنوان نیرویی تاثیرگذار و تعیین کننده خود را در فضای سیاسی و ساختار قدرت حفظ کند، باید برنامه، استراتژی، تاکتیک، سیاستها و اولویتها، نیروها و گروهها و… خود را در ابعاد و وجوه مختلف و متعدد ارائه دهد و آنها را در معرض انتخاب عمومی قرار دهد. انتخابات مجلس اگرچه به طور صددرصد میزانی قابل اتکا نیست و مولفههای متعددی در رایآوری نقش دارند، اما از همین انتخابات نیز میتوان برای دستیازیدن به درصدی از مقبولیت عمومی و اقبال اجتماعی استفاده کرد. شاید در برنامهها و سیاستها به طور کلی و اصولی نتوان روی این انتخابات حساب کرد، اما تشخیص جایگاه و موقعیت نیروهای پراکندهی گفتمان اعتدال در شهرها و شهرستانها را میتوان به این انتخابات سپرد. در واقع جریان اعتدال حداقل کاری که میتواند بکند این است که به جایگاه اجتماعی نیروها و کادرهای اجرایی خود و برخورداری پایگاه اجتماعی آنها در محدوده و منطقهای که در آن فعالیت میکنند، پی ببرد و بنابر این سنجش به تقویت خود و بالا بردن حمایت اجتماعی بپردازد.
7 – اتفاقات بعد از انتخابات ۸۸، بخشی از نیروهای فعال سیاسی و اجتماعی اصلاحطلبی را دچار ریزش کرد. بخشی منتقد رادیکالیزم سیاسی و حضور خیابانی و سختگیریهای ایدئولوژیک و… شدند. یکی از نمودهای این ریزش، مجموعهای از نیروهای جوان و فعالاند که گرد هم آمدهاند و تشکل “ندا” را ساختهاند. نیروهایی که منتقد اصلاحطلبان شدهاند، اما با اصولگرایان هم مرز مشخص دارند و نمیتوانند به همکاری با آنان بپردازند. فارغ از درستی یا نادرستی این انتقادات و چرایی این ریزشها، جریان اعتدال اما میتواند این نیروی فعال و جوان را با حضور مستقل خود، جذب کند و بخشی عمده از این نیروها را از انفعال احتمالی برحذر دارد. انتخابات پیشرو و ارائهی لیست مستقل با سیاستها و برنامههایی در چارچوب گفتمان اعتدال، فرصتی مقتضی و مناسب برای چنین سیاست جذب نیرویی است.
8 – از دیگر سو جبههی اصولگرایان نیز بعد از انتخابات ۸۸ و اتفاقات متعاقب آن دچار ریزش شده و نیروی جوان و سرگردانی را آزاد کرده است که نه اعمال فشارها و خشونتهای سال ۸۸ را تایید میکنند و نه با سیاستها و مواضع سیاسی و فکری اصلاحطلبان موافقاند. نیروهای فعال در گفتمان اعتدال با توجه به سیاستها و ایدههایی که دارند و با توجه به استقلالی که برای خود نسبت به اصلاحطلبان قائلاند و به نقد آنها پرداختهاند، میتوانند از فرصت پیشرو برای جذب این نیروی آزاد شده و ریزشی بپردازد و از هر دو سوی اصلاحطلبی و اصولگرایی نیروهای فاصلهگرفته و سرگردان در فضای عملگرایی سیاسی را جذب و فعال کند.
9 – جریان اصلاحات طیفی وسیع از نیروهای فکری – سیاسیاند که گروههای قرار گرفته در دو سر طیف خیلی قرابت ایدئولوژیک و سیاسی با هم ندارند و ضرورتهای استراتژیک در دو دههی اخیر، آنها را در یک جبهه قرار داده است. قرابت استراتژیکی که با کم شدن فشار جبههی مقابل از بین میرود و چه بسا هماکنون به خاطر برخی رودربایستیها و تعارفات سیاسی دوام آورده است. طبیعی و قابل پیشبینی است که دو سر چپ و راست این طیف به مرور از هم جدا شوند و حتی در رقابت با یکدیگر قرار گیرند. سر چپ طیف اصلاحات به واسطهی پایگاه اجتماعی و انبوه فعالان و چهرههای شناخته شده و تاثیرگذاری که دارد کمتر دچار ضعف میشود، سویهی راست این طیف اما ممکن است از تکانهی احتمالی این جدایی دچار ضعف جدی و از دست دادن بخشی از پایگاه اجتماعیش شود. گفتمان اعتدال و ایجاد جریانی راست با گرایشات مدرن اما میتواند این بخش را جذب کند و از ضعف آن جلوگیری و متقابلاً از پایگاه اجتماعی آن نیز استفاده کند. انتخابات پیشرو میتواند استارتی برای نزدیکی گروههای همسویی که در جریان اعتدال و اصلاحات پراکندهاند شود و از این فرصت برای تقسیمبندیهای جدید بنابر دوری و نزدیکیهای ایدئولوژیک و سیاسی و نه صرفاً استراتژیک استفاده کرد. اعتدالیون با معرفی سیاستها، برنامهها، چهرهها و نیروها، مستقل از اصلاحطلبان، میتوانند بستری برای ایجاد همگراییهای احتمالی فراهم و نیروهای همسو را در ستادهای انتخاباتی خود فعال کنند.
10 – دو تجربهی “ترکیب دولت” و “انتخابات شوراها” پیشروی ماست و با اتکا به این تجارب میتوانیم دریابیم که ائتلاف اعتدال و اصلاحات در حوزهی عمل منتج به نتایج بایسته نشده است. معرفی وزرای اصلاحطلب یا با عدم رای اعتماد در مجلس مواجه شده و یا به استیضاح و برکناری ختم شده است. در شوراها نیز نمایندگانی که محصول ائتلاف بودند در نهایت به نفع اصولگرایان موضع گرفته و موجب ضعف جبههی اصلدال شدهاند. البته همهی تجارب لزوماً اینچنین نخواهند شد، اما واقعیت این است که هستهی سخت قدرت روی اصلاحطلبان با اتهام “فتنه” بسیار حساساند و اجازهی استفاده از توان و تجربهی آنها در دولت داده نمیشود. در دولت با همهی اختلافی که نمایندگان با علی جنتی وزیر ارشاد دارند، اما حساسیتهای روی ایشان کمتر است. اگر یکی از نیروهای اصلاحطلب به جای ایشان و با همین سیاستها در این وزارتخانه بود، قطعاً فشارها روی او بیشتر و چه بسا تاکنون استیضاح و برکنار نیز شده بود. این بخش از اصلاحطلبان در مجلس نیز یا با فیلترینگ شورای نگهبان مواجه میشوند و یا بعد از گذر از این فیلترینگ با انواع ترفندها از رفتن به مجلس باز میمانند. (تجربهی نامزدهای انتخاباتی ملی – مذهبی در مجلس ششم تکرار میشود) حتی بعد از ورود به مجلس نیز با به کار بردن انواع لطایفالحیل از فعالیتهای مثبت بازشان میدارند. لذا برای کم کردن میزان حساسیت و گستردن مدار فعالیتهای ممکن در مجلس و دولت و… بهتر است که جریان اعتدال مستقل از اصلاحطلبان عمل کنند.
11 – هستهی سخت قدرت در تلاش است که با ایجاد دو قطبی اصولگرا – فتنهگر به تداوم فضای امنیتی ادامه دهد و بر میزان سرکوبها بیافزاید. این دو قطبی به عنوان یک بهانهی امنیتی زمانی از بین میرود که طیفی وسیع و متنوع با انواع برنامهها و سیاستها و ایدهها و افراد در انتخابات پیشرو شرکت کنند و شعار “تغییر فضای امنیتی به سیاسی” را به عنوان یک استراتژی تداوم بخشند و با حضور پر تنوع خود از ایجاد هرگونه دو قطبیای جلوگیری کنند. جریان اعتدال با حضور مستقل اما متنوع خود از مجموعه احزاب راست جدید، میتواند مهمترین و جدیترین عامل بر هم زنندهی این دو قطبی در فضای سیاسی و اجتماعی ایران شود.
بنابر این دلایل و دلایلی دیگر که از حوصلهی این مقال خارج است، ایجاد ائتلاف حول محور خاتمی، هاشمی و روحانی خطایی راهبردی است که باید از هماکنون جبههی اصلدال از چنین خطایی پرهیز کند. اما حتی اگر این استدلال ها پذیرفته نشود و هم چنان بر ضرورت چنین ائتلاف و ارائهی لیستی مشترک در انتخابات تاکید شود، باز ملاحظات سیای و امنیتی و به خصوص موضوع مهم نظارت استصوابی اقتضا می کند لااقل این همگرایی و ائتلاف بعد از تعیین صلاحیتها صورت گیرد و تا پیش از گذر از فیلترینگ نظارت استصوابی هیچ استدلال محکمی برای ایجاد ائتلاف در انتخابات مجلس وجود ندارد. بنابراین برنامهها و سیاستهای معطوف به ائتلاف را حداقل باید برای بعد از تعیین صلاحیتها بگذارند و تا پیش از آن کاملاً مستقل و ذیل گفتمانهای خاص خود حاضر شوند.