ایمیل سهیل آصفی آزاد شد!
یکی یکدونه در وب لاگش به موضوع تازه ای برخورده و آن هم ازاد شدن ایمیل سهیل آصفی روزنامه نگار زندانی است. و به همین جهت سئوالی را مطرح کرده که مهم است. مهم است برای کسانی که تصور می کنند قانون برای اجراست آن هم قانون اساسی . اما اگر کسانی فکر می کنند چون پشت سمت آن ها یک صفت [سرباز گمنام امام زمان] گذاشته شده دلیلی ندارد که خود را محدود در قانون کنند، دیگری حرفی نمی ماند. خدا خودش به آن ها رحم کند.
اول نوشته یکی یکدونه این طورست: امروز به دلایل زیادی زود برگشتم خونه. نهار رو خوردم و نشستم پای کامپیوتر. جی میل رو روشن کردم.یهو دیدم سهیل آنلاین شده.(سهیل آصفی) ذوق مرگ شدم. گفتم آزاد شده! چند دقیقه بعد از عدم جواب فهمیدم خیر! سربازان گمنام یکی از امامان هستن در حال چک کردن ایمیل. آی مردم! آی آقایون واقعا دیگه از حد گذشته!خجالت نمی کشید؟
سردبیر مسئول تر است
پیام یزدانجو در وبلاگ اش “فرانکولا” مطلب مشروحی درباره نواقص و کاستی های شرق به عنوان یک روزنامه نوشته و از منظری متفاوت به تقسیم بندی خوانندگان شرق به مثبت و منفی (خوانندگان مثبت و خوانندگان منفی) پرداخته. و پس از شمردن برخی کاستی ها در خدمات رسانی درست ومناسب به خوانندگان مثبت اش؛ در این باره می نویسد که شرق قربانی آن دسته از کاستی هایش شد که به سود خوانندگان منفی اش بوده است. یزدانجو سهم سردبیر را در توقیف شرق، از دبیر سرویس فرهنگی این روزنامه بیشتر می بیند:
پاسخ واقع بینانه به این پرسش ها احتمالا” می تواند ما را به این نتیجه برساند که از یک سو، مسئله ی «شرق» از یک بابت فراتر از اتفاق اخیر است و، از سوی دیگر، نقصانی اگر در درون این رسانه بوده مسئولیتاش بیش از آن که با امثال پورمحسن باشد با دبیر سرویس و سردبیر روزنامه است: پورمحسن حق دارد سلایق شخصی خودش را (درست یا نادرست) داشته باشد، و حق دارد در مورد آنچه به نظرش (درست یا نادرست) مهم و قابل تامل می رسد مطلب بنویسد یا مصاحبه کند، تجریه کسب کند، اشتباه کند، و اصلاح کند.
اما این دبیر و سردبیر هر رسانه اند که اولاً باید برنامه ریزی مقبولی برای محتوای صفحات خود داشته و دوماً سیاست گذاری واقع بینانه ای در برخورد با مخاطبان در پیش بگیرند (و، از جمله، موضوعات و مطالب را اهم و فی الاهم کرده، وظیفه شناسی و موقعیت شناسی خود را با اتخاذ رویه ای متعادل و منصفانه نشان دهند).
مراقب انگشتانتان باشید!
نویسنده وبلاگ “نابهنگام” نقصی در تابلوهای پیام رسانی داخل مترو ها کشف کرد:
دیروز دوباره داشتم با مترو می رفتم جایی که متوجه موضوعی شدم. نمی دونم این واگن ها رو از کجا خریدن؛ ولی داخل واگن ها روی درهای وروردی و خروجی یک سری برچسب هست. دقیقا 4 تا روی هر در: “مراقب انگشتانتان باشید”، “به در تکیه ندهید”، “در زمان پیاده شدن مواظب فاصله میان ترن و سکو باشید” و “سیگار نکشید”.
هیچ کدام از این 4 تا به فارسی ترجمه نشده، یعنی به خودشان زحمت نداده اند که یک ترجمه ی فارسی روی متن انگلیسی بزنند. شاید بگویند که تصاویر بالای این نوشته ها به اندازه ی کافی واضح است و نیازی به ترجمه ندارد. در مورد سیگار و دست شاید این طور باشد، ولی در مورد فاصله ی بین سکو و ترن، تصویر به تنهایی برای همه گویا نیست. دیروز پای یک خانم مسن بین فاصله ی سکو و ترن گیر کرد. حالا ایشاالله شورای شهر جدید که بیاد حتما یک فکری هم برای این می کنه دیگه!
گوش کن آنیا. آیا صداهای شان را نمی شنوی؟
روز نخست از “هفت روز هفته” همایون خیری در وبلاگ “آزاد نویس” به نوشته زیر اختصاص داشت:
از همهی خبرها مهمتر در روز اول، به نظر من، حرفهای رفسنجانیست که گفته بود آمادهی مذاکره بدون پیش شرط هستیم. منتها ایشان گفته است که امریکا باید پیش شرطهایش را کنار بگذارد. خوب معنی این حرف برعکس است البته.
چرا؟ چون تا پیش از این جمهوری اسلامی پیش شرط داشت برای مذاکره که اصلیترینش عبارت بود از آزاد کردن داراییهای ایران در امریکا. حالا دیگر مدتهاست که حرفی از آن پیش شرطها نیست و در عوض پیش شرطهایی که امریکا و روسیه و اتحادیه اروپا دارند مورد بحث جمهوری اسلامیست.
میگویند شما هم حرفی از پیش شرط نزنید. یعنی اینکه جمهوری اسلامی همیشه ترجیح میدهد خم بشود تا بشکند. منتهای مراتب بهای این خم شدن را داخلیها پس میدهند. هر چه حکومت بیشتر خم میشود درجهی خشونت داخلیاش هم بیشتر میشود که کسی نگوید چرا؟
میشود حدس زد اگر یک روزی سفارت امریکا در ایران باز بشود در عوضش خشونت به مراتب بیشتری از حکومت سر بزند. یعنی همان وضعی که در دورهی شاه هم بود که هم ساواک با تمام قدرت مخالفان را قلع و قمع میکرد و هم اوضاع آرام به نظر میرسید.
خیلی هم غیر عادی نیست که یک وقت بشنویم آدمهای اهل حکومت هم مجازات بشوند. همان که بر سر امیرعباس هویدا نخست وزیر شاه آمد که خود دم و دستگاه شاه او را محاکمه کردند بلکه مردم باور کنند حکومت در برابر خواستههای مردم انعطاف پذیر است ولی نمیشکند.
شاه آن اواخر کار فضای باز و اصلاحات هم راه انداخت و یک عدهای مثل پزشکپور در مجلس شروع کردند به نطق کردن برعلیه دولت ولی اشکال کار این بود که اینها خودشان تا پیش از صدور فرمان ملوکانه اصلاحات همهشان زیر علم همان دولت سینه میزدند.
همین وضع الان هم هست با خیلی از اصلاح طلبها. نتیجه اینکه نهاد حکومت در ایران یک بار دیگر خودش را انداخته است در یک مسیر یکطرفه. میگویند چخوف در نمایش باغ آلبالو به فرو ریختن نظام روسیه تزاری اشاره کرده. همان جایی که از زبان تروفیموف میگوید: “تمام روسیه باغ ماست… فقط فکر کن آنیا… آیا از هر درختی که در باغ است، از هر برگ و هر ساقه، یک چهرهی انسانی به تو نگاه نمیکند؟ صداهایشان را نمیشنوی؟”.
اصلاح طلبان کماکان دچار توهم
“اینجا و اکنون” وبلاگ علی معظمی ست. اما نادرفتوره چی از وبلاگ او استفاده کرده است تا حاشیه ای به نوشته تازه ای از احمدزیدآبادی (زمانی برای توقف) زده باشد. فتوره چی که در انتهای نوشته اش از علی معظمی تشکر کرده که وبلاگ او آخرین منفذ برای تنفس اوست؛ می نویسد:
اصلاحطلبان کماکان دچار این توهماند که یک پا در مناسبات قدرت و یک پا در لایه های اجتماعی دارند. حال آنکه این حیات دوگانه و البته متناقض شده، آنان را از هر دو سو منزوی کرده است.
انزوایی که تنها با برپایی جلسات درون گروهی بیحاصل و بهکارگیری زبان ژارگونیک محدود به دادههای رسانهای، و البته مصاحبهها و یادداشتهای تکراری به قلم یا به زبان چهرههای تکراری، تا حدودی تسکین داده میشود.
شجاعت زیدآبادی از آن رو قابل تحسین است که فقر وجودی و بضاعت ناچیز سیاسی جریانی که خود را متعلق به آنها میداند با واقعبینی پذیرفته است. و از همین روست که پیشنهادش (دست کم شش ماه سکوت و معرفی داوطلبانه خود به اوین) را باید جدی گرفت. آنهم بی هیچ توهمی.
او، مالکی نبود!
نویسنده وبلاگ “ حاجی واشنگتن” به سخنرانی اخیر جورج بوش رئیس جمهور امریکا پرداخته که طی آن کاربرد کلمه ای توسط او، به سوء تفاهم هایی تازه منجر شد:
آقای بوش در بخشی از صحبت هاش گفت: “پیام من به او این است، وقتی در حال ایفای نقشی غیرسازنده گیرت بیندازیم، آن وقت باید بهای آن را بدهی”.
نحوه صحبت بوش و جمله های قبل از این جمله طوری بود که همه خبرگزاری ها بلافاصله این سخنان رو به عنوان “خط و نشان” بوش برای مالکی به خاطر سفر به ایران و لبخندهای آن چنانی موقع دست دادن با احمدی نژاد مخابره کردند. چند تا از شبکه های خبری تلویزیونی آمریکا هم همین خبر رو گزارش کردن.
اما چند لحظه بعد از اتمام مصاحبه مطبوعاتی، گوردون جاندرو سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه سخنان بوش رو تصحیح کرد و منظور از لفظ “او” رو مقام های ایرانی عنوان کرد. اما مدتی طول کشید تا شبکه های خبری متوجه این خبر AFP بشن.
اگر بازی را جدی گرفتی، لابد طاقتش را داری!
این پست فلسفی را هم از وبلاگ “نقطه الف” داشته باشید:
میشود هیچوقت بازی نکرد و سخت ماند…چیزی از زندگی نگرفت و هیچجا نماند. میشود با چشمهای بسته بازی کرد…فقط بازی کرد. میشود راست باخت. یا با فریب برد. یا با سستی بازی را ول کرد. یا بازی را در میانه به هم ریخت. اما اگر بازی را جدی گرفتی، لابد طاقتش را داری!
همین نبود؟…همان رهروی اساطیری که برای نوشیدن از چشمهی حقیقت باید یک چشمش را به عقاب نگهبان میداد؟ چرا…همین بود. به گمانم یک چشم کمتر هنوز میارزد. در شهری که آدمها چشمها را دوتا دوتا برای هیچ و پوچ از دست میدهند؛ طاقتش را دارم.