حسن عباسی: سریال فرندز، آغاز فتنه سبز

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

به دنبال اعلام اظهارات حسن عباسی “ کارشناس سریال های استراتژیک” که در هفته های گذشته به بررسی سریال 24 در فرهنگسرای ارسباران پرداخته و در مورد این سریال گفته است “ ضریب نفوذ این سریال در شکل‌گیری یک دولت سیاه‌پوست مؤثر بود. اساس سریال، حفظ تعادل سیستم آمریکاست.” و با توجه به اینکه شخص مذکور قبلا نیز به تحلیل سریال “ لاست” پرداخته و جزیره گمشده سریال لاست را در حقیقت تلاش نومحافظه کاران برای کنترل جهان در محدوده آبهای میان استرالیا و لس آنجلس( دو پایتخت تفکر آنگلوساکسون) خوانده بود، تحلیل وی درباره دو سریال “ فرندز”( دوستان) و گریز آناتومی( اندامواره گری) به اطلاع همگان می رسد. متن زیر از سخنرانی دکتر حسن عباسی استخراج شده است. قرار است وی بزودی به تحلیل سریال استراتژیک “ زنا و شهر”( سکس اند د سیتی) بپردازد.

اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه خیر ناصرا و معین.

در این جلسه می خواهم به بررسی سریال صهیونیستی- انگلوساکسونی “ فرندز” از محصولات تولید شده در دفتر مشترک پنتاگون و هالیوود بپردازم. در سه سال گذشته که من روزانه حداقل پانزده ساعت مشغول دیدن سریال ها و فیلم های استراتژیک هالیوودی بودم و توانستم بسیاری از اسرار سازمان مرکزی اطلاعات( معروف به سیا) را استخراج نمایم، این سریال بطور خاصی مورد توجه من بود. در دو سال گذشته من به تدریس سریال های “ لاست” و “ 24” در سطح کارشناسی ارشد پرداختم. چرا که امروز مهم ترین حمله جهان امپریالیستی و استکبار جهانی از طریق سریال ها و فیلمهای سینمایی صورت می گیرد.

سریال دوستان یا فرندز، بقول قرآن مکری است از سوی دشمنان اسلام برای نفوذ در ارکان ارزشهای اسلامی یا بقول “ براد پیت” اندلیسیزه کردن معنا به نفع شهوت. نویسنده حقیقی این سریال ساموئل هانتیگتون بود که به موازات این سریال طرح انقلاب مخملی را از طریق فتنه های رنگارنگ پیگیری و هماهنگی می کرد. هانتیگتون در این سریال می خواهد روند مبارزه انگلوساکسون ها را علیه نظام های ضد استکباری نشان دهد و از همین نظر این سریال در دهه نود میلادی مقدمه ای برای عملیات یازده سپتامبر و حمله به عراق و افغانستان و در حقیقت مقدمه چینی برای فتنه سبز است.

در اینجا می بینیم که نقش شخصی به نام جویی تریبیانی( با بازیگری مت لوبلانک، همه اشتباهات از دکتر می باشد) که در یک سوی درام و دکتر راس گلر( با بازیگری دیوید شویمر) در سوی دیگر درام واقع شده، جدی می شود. جویی نماد ایتالیای فرودست است و راس نماد صهیونیسم فرادست. جویی در سریال با مهارت نقش یک ایتالیایی را بازی می کند که در حقیقت می خواهد در برابر فرهنگ مسلط آمریکایی مقاومت کند، اما خودش اسیر فساد می شود. او در حقیقت نشان دهنده نقش برلوسکونی در برابر اقتدار آمریکاست. دقت کنید که هنوز در زمان پخش این سریال برلوسکونی قدرتی ندارد، چرا؟ چون هنوز زمینه های آن را سیا آماده نکرده است. در مقابل برلوسکونی که جنوب اروپا، که به تعبیری شرق عالم انگلوساکسون است، راس قرار می گیرد. راس صهیونیست است و در فیلم هم نقش یک یهودی یهودی زاده را بازی می کند. بازی های او یادآور برخوردهای یهود بنی قریضه در مقابل حضرت پیامبر است. اگر بنی اسرائیل در قرآن هر روز بهانه ای می آورد تا در رسالت پیامبر شک کند، راس هم دائما تغییر شکل می دهد، یک بار در قالب پدری ظاهر می شود که عیالش همجنسباز بوده و به عنوان مظلوم توجه تماشاگر را جلب می کند، و در یک جای دیگر به عنوان زنباره ای که راشل( به بازیگری جنیفر انیستون) را به عنوان نماد معشوقیت آنگلوساکسون به زیر سلطه خودش می گیرد.

سریال فرندز به نوعی ساختارهای آمریکا را نشان می دهد، از یک طرف ساموئل هانتیگتون بر آپارتمانگرایی در سریال تاکید می کند و می گوید که بازیگران عرصه استراتژی شش نفر هستند که تصمیم می گیرند و در حقیقت دیگران کاره ای نیستند و حتی کسانی مانند “ براد پیت” هم اگر وارد محدوده قدرت بشوند، فقط یک قسمت سریال را بازی می کنند، از طرف دیگر در طبقه همکف همین آپارتمان یک کافه رستورانت قرار دارد که تمام معاملات بر سر قدرت در آنجا جریان دارد. یعنی در سریال فرندز خروج از آپارتمان نوعی خط قرمز برای تمدن غربی است. چی می گه؟ می گه بمون توی آپارتمان و بیرون رو نگاه نکن. این پیام مسحور شدن و بسته شدن رسانه ای تمدن غرب است.

بقول میکی اسپیلین در کتاب “ اسرار زیر زمینی هارلم” که یکی از مهم ترین کتابهای افشاگر تمدن غرب در هزار سال گذشته است “ این کافه ها هستند که بنیادهای نظامی امنیتی رسانه ای غرب در آن حضور دارند.” در همین کافه است که فیبی بوفی( با بازیگری لیزا کودرو) ترانه ای می خواند به نام “ گربه بویناک” که به نوعی غلبه حیوانگرایی را بر علوم انسانی غرب نشان می دهد.

من برای کلیه برادران و خواهران انصار حزب الله که در این محفل مقدس هستند، نقش کافه تریا، یا اصطلاحا کافه رستورانت را روشن می کنم. برادران! خواهران! این کافه رستورانت با دیسکو فرق دارد، دیسکو مکان نهان روشی شبانه تمدن غرب است و در آن نورهای رنگارنگ در شب تاریک اندیشه “ رنگین کمانی و چند صدایی” را در مقابل دیدگاه الهی مطرح می کنند. این رستورانت با بار هم فرق می کند، چون در بار مشروبات الکلی سرو می شود که با اسامی مانند جین، جانی واکر، ویسکی دوبل، اسکاچ، خودفریبی تمدن غربی را نمایش می دهد، در حالی که در رستورانت، همه چیز ظاهرا از سکس تهی است. این ویترین تمدن آمریکایی است. ولی پشت صحنه خبرهای دیگری است. در همین رستورانت است که فیبی بوفی ترانه گربه بویناک را می خواند.

در این ترانه که فلسفه تمدن غرب در آن بیان شده فیبی می گوید “ گربه بوگندو، گربه بوگندو، برای چی بهت غذا می دم؟ گربه بوگندو گربه بوگندو، اگر آنها تو را پیش دامپزشک نمی برند تقصیر تو نیست.” این یعنی چه؟ فراموش نکنید زمانی که این سریال ساخته شد، درست زمانی بود که میلیونها گرسنه در آفریقا غذا و پزشک می خواستند و در دنیای ساقط شده کمونیسم، مردم گربه ها را در مسکو می خوردند، اما در اینجا دارد چه می کند؟ دارد گربه بویناکی را در تقابل با انسان مستضعف می گذارد. این اندیشه پایان استراتژی اومانیسم و معنی روشن نظریه ماکس وبر و نگره “ انیمالیزاسیون شوپنهاوری” است.

در فرندز( دوستان) در حقیقت نقشه جهانی سازی تمدن غرب از یک آپارتمان نیویورکی برای اولین بار مطرح می شود. بعدا پنتاگون این سریال را گسترش داد و در سریال “ اندامواره گری” یا گریز آناتومی، نقش هالیوود را در لس آنجلس جدی تر کرد و سعی کرد شرق آمریکا را به ناحیه کالیفرنیا بکشاند. یعنی مرکز فرهنگ هالیوودی که قطار آن روی دو عنصر شهوت کیم کارداشیان و اقتدار آرنولد شوارتزنگر در حال حرکت است.

اگر به فصل( سزون) سوم به بعد این سریال که من حداقل هفت بار با دور کند آنرا نگاه کردم، توجه کنید، می بینید در حقیقت چیزی که مطرح است غلبه فرهنگ “ آنگلوساکسون” بر تمدن غربی است. بعضی آدمهای ساده لوح فکر می کنند این سریال فرندر برای سرگرمی ساخته شده و به همین دلیل حتی بعضی از مسوولان به من می گویند “ چرا هر شب تا صبح می نشینی و سریال نگاه می کنی؟” در حالی که ورود به این سریال نشان می دهد که ساختار تمدن جدید غرب و یکپارچگی غرب سرمایه داری و شرق کمونیستی در دهه نود زیر مجموعه همین سریال فرندز بود. در یک قسمت همین سریال فیبی بوفی با یک دیپلمات روس رابطه برقرار می کند. و همین ارتباط آغاز سقوط کمونیسم بوسیله استکبار جهانی است. فیبی که فرانسه حرف می زند، در حقیقت نماینده اروپای مرکزی و استکبار پیشین است که مغلوب تمدن آمریکایی شده و ایکاش صاحب نظران سیاسی این سریال را می دیدند تا بفهمند که شخصیت سارکوزی، به عنوان سگ زنجیری آمریکا و کارلا برونی(  Carla Brunni)که یک خواننده ایتالیایی از تمدن مغلوب است، چطور در این سریال پیش بینی شده است.

اما چرا نیویورک؟ چرا سریال فرندز در نیویورک می گذرد. در حالی که وقتی این سریال را می بینی انگار که هیچ فقر و فلاکتی در جهان وجود ندارد، نیویورکی که از پنجره این سریال دیده می شود، نیویورکی نیست که در یازده سپتامبر توسط صهیونیست ها مورد حمله قرار گرفت تا جورج دبلیو بوش به افغانستان حمله کند. در این سریال هیچ سرخپوستی دیده نمی شود، چون تعریف آنگلوساکسونی خودش را از نیویورک می خواهد نشان بدهد. اینجا فقط یک شخصیت است که تاریخ و گذشته دارد و آن “ دکتر راس” است که یهودی است که هم دیرینه شناس است، هم یهودی و هم استاد دانشگاه. چی می خواد بگه؟ می خواد بگه پشت تمدن آمریکایی بنی اسرائیل مثل کوه صهیون ایستاده و تمام علوم و تمدن غربی دست صهیونیست هاست و از طریق همین راس است که جریان فرار مغزها اتفاق می افتد. حالا باید به خاتمی گفت “ آقای خاتمی! وقتی می رفتی در دانشگاه هاروارد دنبال راس گشتی و پرسیدی وسط صهیونیست ها چه می کنی؟” و به همین دلیل است که دانشگاه های آمریکایی از فتنه سبز حمایت می کنند، چون کسانی مثل “ راس صهیونیست” پشت این فرهنگ و تمدن هستند.

اما، من می خواهم به دو وجه دیگر این سریال بسیار مهم که بعد از انجیل و کتاب “ جنایت خفته” آگاتا کریستی و فیلم سینمایی تایتانیک مهم ترین اثر فرهنگی و استراتژیک غرب است، اشاره کنم. یکی شخصیت چندلر بینگ( با بازیگری ماتیو پری) و یکی شخصیت راشل گرین یا راشل سبز( با بازیگری جنیفر انیستون، ستاره رسوای غرب) که اولی مصداق بارز دو جنسی بودن و بقول کارشناسان استرتژیکی بای سکچوال که در بخشی از سریال حتی تا مرحله مفعولیت نیز پیش می رود ولی در یک جایی با مونیکا( با بازیگری کورتنی کاکس) به زنا روی می آورد، و دیگری شخصیت راشل سبز که جنیفر انیستون نقش او را بازی می کند و مصداق بارز هرج و مرج اخلاقی در تمدن غربی است. چرا راشل، یا باصطلاح آمریکایی ریچل، نام گرین دارد؟ چه کسی حدس می زد که پانزده سال قبل سیا برنامه ریزی کرده باشد تا از طریق پخش سریال فرندز موج اباحیگری را به اسم اسلام مردمسالار با رنگ سبز نشان بدهد؟

در تمام سالهایی که سریال فرندز پخش می شد، میرحسین موسوی در فرهنگستان هنر بود و نشسته بود تا افرادی مثل راشل گرین( گرین به انگلیسی یعنی سبز) تاثیر خودشان را در فرهنگ جهان بگذارند. رنگ سبز رنگ سیادت نیست، آقای موسوی، رنگ سبز در حقیقت رنگ راشل گرین است که طبل رسوائی او را براد پیت هم به زمین انداخت. برای اینکه بفهمیم تاثیر جنیفر انیستون روی براد پیت به عنوان آمریکایی که تاثیر از شرق می گیرد و آب توبه به سر آنجیلینا جولی می ریزد و فرزندی به اسم “ زهرا”(Zahara ) انتخاب می کند مقایسه کنیم با جنیفر انیستون که ستاره سکسی می شود و فیلم آنچنانی بازی می کند که من دوازده بار نسخه آن را با زیرنویس فارسی دیدم تا مفهوم استراتژیک آن را بفهمم.

شاید مهم ترین بخش این سریال مفهوم امنیت آپارتمانی، متعادلسازینیویورکی، و زنمحوری است. در این سریال اکثر مردان یا با زنان ارتباط دارند یا با مردان. این یعنی چه؟ یعنی تمدن غرب در نهایت بحران اخلاقی است. این میل به زنان که در مردان وجود دارد، و این میل به مردان که در زنان وجود دارد، به نوعی بازگویی بحران اخلاقی تمدن آمریکایی است که در جنبش سبز دقیقا ادامه پیدا کرده است.

در دوره آینده ما به بررسی سریال اندامواره گری( گریز آناتومی) که در آن به سیاتل می رویم و اولین دهه هزاره سوم را مرور می کنیم بررسی خواهیم کرد.

دکتر حسن عباسی، آنگاه به برخی سووالات درباره سریال سیندرلا، تام و جری، مسائل استراتژیک فیلم آواتار و فتنه سبز در جنگل های کارتونی پاسخ داد.