گفتگو با پری آزرم معتمدی، به بهانه آخرین نمایشگاه نقاشی هایش در خانه هنرمندان تهران.
تجربیات شخصی دستمایه نقاشی ها
شاید اولین سؤالی که در ذهن ما و بینندههای نمایشگاه شما پیش بیاید این است که چه دلیلی باعث شد که شما سراغ شعرهای سپهری بروید و مخصوصا با الهام ازشعر «صدای پای آب» دست به قلم مو ببرید؟
اشعار سهراب سپهری را در دورانهای مختلف زندگیام خوانده ام و بسته به اینکه در زمان خواندن این اشعار در چه شرایطی بوده ام اشعار او تأثیر متفاوتی بر من داشته است، ولی شعر «صدای پای آب» همیشه برایم از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. در اوج خوشحالی و شعف یا در عمق افسردگی و غم به معمای هستی و جایگاه انسان در این آفرینش پر رمز و راز فکر کرده ام.برای من نقاشی کردن و خلق یک اثر همیشه مانند گفت و گویی بوده است برای دریافت حقیقت. همیشه در کمال فروتنی در مقابل تابلو سفید نقاشی حس میکنم که هیچ چیز نمیدانم ولی تصوری گنگ ار یک سؤال؛ احساسی در طبیعت، بیتی از یک شعر یا یک قطعه موسیقی جرقههایی هستند برای آغاز یک گفتوگو.
وقتی در نقاشیهای شما دقیق میشویم ردپای طبیعت در تک تک آنها پیداست. این طبیعتگرایی هم ناشی از تأثیر شعرهای سپهری در شماست؟
در خلق آثار ارائه شده در این نمایشگاه صدای پای آب با من همراه بوده است و برداشت هایم از این شعر است که الهام بخش این نقاشیهاست. احساس میکنم طبیعت برای سهراب سپهری نمادهایی هستند از آفرینش و این خلقت اسرار آمیز. «گل سرخ» برای او نمادی است از تمامی خلقت و زیبایی آن.این کل خلقت و هستی است که برای سهراب قبله است و او سر سجود برای آن فرود میآورد:«قبلهام یک گل سرخ/ جانمازم چشمه، مهرم نور/ دشت سجاده من» یا در جای دیگر: «کعبهام بر لب آب، کعبهام زیر اقاقیهاست» باغهای کودکی برای او مفهومی از معصومیت و سعادتی بیآلایش را دارد که بالاخره با پایان کودکی از آن دور میشود و به «مهمانی دنیا» میرود. برای من طبیعت بهترین آموزگار بوده است. در طبیعت شگفتی توأم با عشق و احترام به خلقت را تجربه کردم، همانگونه که قدرت هراسناک طبیعت را هم به دردناکی شناختم و خودم را عنصری بسیار ناچیز از این مجموعه پررمز و راز یافتم. تلاش کردهام که حاصل گفتوگوهایم را با این حکمت بدون زمان و مکان بر روی صفحه کاغذ با زبان خط و رنگ ارائه دهم. باغ ایرانی و عناصر آن نمادهایی هستند که برای بیان دریافتهایم از «صدای پای آب» با نگاهی دوباره خلق شدهاند.
با زبان رنگها چهطور توانستید فضای شعر را در یک تابلو نقاشی نشان دهید؟
اشعار سپهری، حاوی مضامین و نکتههای فراوانی است که با زبانی ساده و البته بسیار زیبا بیان شده است. من سعی کردم همین معانی و مضامین را به زبان نقاشی بیان کنم و انعکاس دهم. خوشبختانه نقاشی با آبرنگ این امکان را به نقاش میدهد تا جلوههای معنایی شعر سپهری را به خوبی نشان دهد.
شاید این سؤال برای بینندههای کارهای شما پیش بیاید که اصلاً چه لزومی دارد که شعرهای سهراب را به شکل نقاشی درآورد؛ چون آنها به خودی خود گویای سخن شاعر هستند.
مسلماً من شعر را به صورت یک تصویر نقاشی نمیکنم مثل کسی که یک داستان را میخواند و میخواهد آن را نقاشی کند. همین شعرهای سهراب را ببینید چقدر بلند است اما من ابیاتی را انتخاب کردهام که به تجربیات شخصیام نزدیک بوده و با حکمت نهفته در آن ابیات هم نزدیکی داشته است. از همینرو هم اشعار انتخاب شده را در کنار تابلوها نگذاشتهام تا مخاطب را در برداشت شخصیاش از نقاشیها آزاد بگذارم.
در نمایشگاههایی که در خارج از ایران داشتید با توجه به تلفیق شعر ایرانی و نقاشی و آمیختگی این دو در نقاشیهایتان، تفاوت را در نگاه ایرانیها و خارجیها چهطور میبینید؟
دو دید کاملاً متفاوت وجود دارد. افرادی که ایرانی نیستند و در خارج از ایران زندگی میکنند به دلیل سابقه ذهنی که روی هنر مشرق زمین و هنر ایران داشتند، از جمله صنایعدستی، فرش و امثال اینها، ایران و هنر اصیل برایشان جذاب است. اما این موضوع در سطح است. مگر برای کسانی که متخصص هستند و مطالعه عمیق دارند. اما برای سایرین، بخصوص خارجیان، این معانی و ریشهها ناشناخته است. آنگونه که یک ایرانی آشنا با هنر و فرهنگ ایران، با کار ارتباط برقرار میکند، به نحوی که زیر و بم تمام این اشعار و نقشها را احساس میکند، یک فرد بیگانه از این فرهنگ و یا فرد خارجی به چنین درک و دریافتی از کارهایم نمیرسد. هنر ایرانی با هویت ایرانی آمیخته است و به همین دلیل، تصمیم گرفتم این نمایشگاه را در ایران هم به نمایش بگذارم تا در جایی که باید این نقاشیها شناخته شود و اثر این شناخت پلهای باشد برای کارها و نمایشگاههای بعدیام.
منبع: سینمای هفته